📡 نشریه Cradle: خروج سرمایهگذارها از شرکتهای فناوری رژیم صهیونیستی
🔺بخش سرمایهگذاری پرریسک رژیم صهیونیستی (VC) از زمان آغاز جنگ بین تلآویو و گروههای مقاومت فلسطینی در غزه رکود شدیدی را ثبت کرده است.
🔺ثابت شده که این نزول ناگهانی یک چالش جدی در مسیر صنعت فناوری اسرائیل (یکی از مهمترین بخشهای اقتصادی این رژیم در کنار تولید و صیقل و برش الماس) ایجاد خواهد کرد
چند نکته برای پیشگیری از قربانی شدن در کلاهبرداری های حوزه ارزهای دیجیتال:
💬فریب تبلیغات اغوا کننده را نخورید و هیچگاه بدون شناخت و آگاهی در این زمینه فعالیت نکنید.
💬رمز کیف پول و حساب ارزی خود را در اختیار هیچ کس از جمله کلاهبرداران به ظاهر آموزش دهنده قرار ندهید.
💬هیچگاه به عنوان حسابهای واسط در ارزهای دیجیتال فعالیت نکنید چون موجب واریز پولهای سرقتی به حساب شما میشود.
💬اگر با هر پیشنهاد ارز دیجیتالی روبرو شدید که آنقدر خوب به نظر میرسد که احتمالاً نمیتواند درست باشد، از پذیرفتن آن اجتناب کنید. هیچ کس برای انجام هیچ کاری ارز دیجیتال رایگان به شما نمیدهد و یک تحقیق کوچک میتواند به شما کمک کند ادعاهای بزرگی را که توسط این کلاهبرداران مطرح میشود، شناسایی کنید.
💬هیچ کس نمیتواند وعده بازگشت سرمایه تضمین شده را بدهد، این موضوع در صنعت کریپتو به همان اندازه که در سرمایهگذاریهای مالی سنتی صادق است، صدق میکند.
💬اگر از شخصی ایمیل، تماس تلفنی یا پیامکی دریافت کردید که از شما میخواهد وارد یک حساب ارز دیجیتال شوید، رمز ارز را برای حل یک مشکل ارسال کنید یا در یک فرصت تجاری شرکت کنید، باید فوراً آن را نادیده بگیرید.
🎯 طولی نخواهد کشید که بازیها جای شبکههای اجتماعی را بگیرند
🔴 سال گذشته حدود ۳.۲ میلیارد نفر، یعنی ۴۰ درصد جمعیت دنیا، به بازیهای کامپیوتری مشغول بودهاند. این رقم هر سال حدود ۱۰۰ میلیون افزایش داشت و، در سال ۲۰۲۰ که ویروس کرونا همه را خانهنشین کرد، ناگهان بهشدت افزایش یافت. در کشورهای ثروتمند، دوسومِ مردم بازی میکنند که نصفشان زناند. با اینکه بازی بین جوانان بسیار بیشتر رواج دارد، افراد مسنتر، ازجمله نیمی از جمعیتِ بین ۵۵ تا ۶۴ سال، نیز به این عادت روی آوردهاند. در سراسر جهان تعداد ۳۵-۴۴سالههایی که کنسول بازی دارند از تعداد کنسولهای ۱۶-۲۴سالهها بیشتر است.
🔴 دیگر فقط جوانکهای علاف بازی نمیکنند. گسترش گوشیهای هوشمند نقش مهمی در گسترش بازیهای کامپیوتری داشته است. حالا تقریباً همه در جیبشان یک ابزار قدرتمند برای بازی دارند.
🔴 ازآنجاکه ارزش بازیهای کامپیوتری بهشدت بالارفته، شرکتهای بزرگ به این وادی روی آوردهاند. هفت شرکت از دَه شرکت مهم فناوری در عرصۀ بازی فعالیت دارند و بودجههایی در حد حوزۀ فناوری به وادی بازی تزریق کردهاند. مایکروسافت، که در سال ۲۰۰۱ ایکسباکس را روانۀ بازار کرد، سال گذشته توافق کرد که ۶۹ میلیارد دلار به «اکتیویژن بلیزارد»، که یک توسعهدهندۀ بازی است، بپردازد. اگر این قرارداد از زیر دست نهادهای نظارتی ضدانحصار عبور کند، بزرگترین قراردادی خواهد بود که تابهحال در حوزۀ فناوری بسته شده.
🔴 درحالحاضر اپل و گوگل غولهای پخش بازی هستند، چرا که دو فروشگاه اپلیکیشن مهم را تحت کنترل دارند و ۶۰ درصد فروششان از بازیهاست. آمازون، غول دنیای اینترنت، سرویس بازی آنلاین دارد و متا از شبکههای اجتماعی به واقعیت مجازی رو آورده که عمدتاً برای بازی از آن استفاده میشود.
🔴 بازیهای کامپیوتری احتمالاً با سرعتی بیشتر از سایر سرگرمیها گسترش خواهند یافت. همین حالا نیز ارزش بازی از کتاب، موسیقی و سینما بالاتر رفته و، در داشتنِ عنوان بزرگترین تجارت رسانهای، با تلویزیون رقابت میکند. مصرفکنندگان به بازیهای دیجیتال بیشتر پول میدهند تا به سرویسهای تماشای آنلاینی همچون نتفلیکس، و طولی نخواهد کشید که برای بازیْ بیشتر از تلویزیونِ پولی هزینه خواهند کرد. بهطور کلی، درآمد تلویزیون هنوز هم از بازیهای کامپیوتری بیشتر است، اما این اختلاف کمتر و کمتر میشود.
🔴 درست همانطور که سینما در قرن بیستم بر جامعه تأثیرگذار بود، و شبکههای اجتماعی در دهۀ گذشته افکار عمومی را دست داشتند، بازیهای کامپیوتری هم در فرهنگ قرن ۲۱ تأثیر فزایندهای دارند.
🔴 «قدرت نرمِ» فرهنگ عامه از زمان آغازبهکار هالیوود مشهود بوده است. در سال ۱۹۵۰، والتر وانگر، تهیهکنندۀ آمریکایی، گفت صادرات فیلم مهمتر از «بمبهای هیدروژنی» است. قدرت نرم جدیدی اکنون در حال ظهور است: دیپلماسی سوپر ماریو. همچنانکه بازیها سهم بیشتر و بیشتری از وقت مردم را به خود اختصاص میدهند، به سلاحی در نبرد ایدهها تبدیل میشوند. ضمناً برخلاف دنیای سینما، که آمریکا همچنان ابرقدرت یکهتاز آن است، رقابت در عرصۀ بازی فراگیرتر و بینالمللیتر است.
📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است از دو مطلب زیر:
📌«گزارش ویژۀ اکونومیست دربارۀ صنعت بازیهای کامپیوتری»
https://B2n.ir/e30339
📌 «تاریخ مختصر جنگ کنسولها: ایکسباکس در مقابل پلیاستیشن»
https://B2n.ir/k43894
#خطای_استراتژیک و پوپولیستی
یا #قربانگاه_خانواده و فرزندآوری
تحقیقات دانشگاه #شیکاگو ایالات متحده نشان میدهد، در بیش از ۵۰٪ موارد، #بانوان_شاغل پس از ارتقاء جایگاه شغلی و متعاقبا کسب درآمد بیشتر از همسر، از همسرشان جدا میشوند!
پ.ن:
الگوی #تحصیلات مهندسی نشده و #اشتغال غیرهدفمند بانوان، یکی از دلایل اصلی افزایش میانگین #سن_ازدواج و کاهش محسوس #فرزندآوری در ایران و جهان است.
.
#صالح_قاسمی
#نویسنده و #پژوهشگر
تحولات #جمعیت ایران و جهان
eitaa.com/salehghasemi
https://virasty.com/salehghasmy
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️پاسخی به تحلیل های غلط بچه حزب اللهی ها و انقلابی های عزیز که از قضیه ی تروریستی کرمان خیلی خیلی ناراحت شدند!!
❌ایران پاسخ خوبی نداده‼️
❌ایران انتقام سخت نگرفته‼️
❌نیروهای نظامی ما میترسند😳
⚠️پس کو یکی بزنید ، ده تا میخورید✋🏻
#با_آنتی_شبهات_حاضرجواب_باش
•┈┈••✾❀✾••┈┈•
🔰حسین مرادی | آنتی شبهات
https://eitaa.com/joinchat/2832793798C05e7802b0b
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
#از_چیزی_نمی_ترسیدم
شما هم رسانه باشید و این مسابقه بین المللی رو که برای اولین بار انجام میشه به دیگر رسانه ها و مخاطبینتون معرفی کنید و عضو گروه بفرمائید.
به جمع ما در گروه مسابقه #مسابقة_القلم بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/3637969548Cf146518317
"هر روز یک صفحه با کلام حق "
*اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
*بسم الله الرحمن الرحیم**