eitaa logo
کانال اطلاع‌رسانی سایت ره توشه
400 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
24.9هزار ویدیو
1.1هزار فایل
ارتباط با مدیر کانال: @arhedayati
مشاهده در ایتا
دانلود
*😭 دردناک! ؛* *🤔 ولی عبرت آموز و بر اندیشیدن، که ما کجا و آنها کجا؟؟!* *علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)* چنین روایت میکند: اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱، مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)، حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت: (بریم یک سر به خط بزنیم). بین راه، به یک نفربر pmp برخوردیم که در آتش میسوخت، و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب، سعی میکردند با خاک و آب، شعله ها را مهار کنند. حسین آقا گفت: (اینا دارن چیکار میکنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره؟!). هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله ها سر و صدایی می آمد. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری میپاشیدیم روی آتش. *جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.* بلند بلند فریاد میزد: *(خدایا!الان پاهام داره میسوزه، میخوام اونور ثابت قدمم کنی.* خدایا! الان سینه ام داره میسوزه، این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه. خدایا! الان دستام سوخت، میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم، نمیخوام دستام گناه کار باشه. خدایا! صورتم داره میسوزه، این سوزش برای امام زمان، برای ولایت، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.) *اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند.* *انگار خواب میدیدم* اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود، همان طور که ذره ذره کباب میشد، این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد. *آتش که به سرش رسید، گفت:* (خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم. لااله الا الله، لااله الا الله، *خدایا خودت شاهد باش، خودت شهادت بده آخ نگفتم*). به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام. آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم. بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت. یکی با کف دست به پیشانی اش میزد، یکی زانو زده و روی سرش میزد، یکی با صدای بلند گریه میکرد. سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره بگه جواب اینارو چی میدی ؟) حالش خیلی خراب بود. آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت. زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد. دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم، که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند. حسین گفت: (وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن. یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)، همه باهم تلف میشن. همون یکی بس نبود؟). نزدیکشان ترمز زدم. یکی شان بلند شد و گفت: (حسین آقا جمعش کردیما!). حسین گفت: (چی چی رو جمع کردین؟) طرف گفت: (همه ی هیکلش شد همین یه گونی). فهمیدیم جنازه ی همان شهید را میگوید که دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت. دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند. *حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت: جا بدید ماهم بشینیم، با هم بخونیم. ان شاالله مثل این شهید معرفت پیدا کنیم.* (برای شفای آقای علی آقا مسجدیان که راوی مطلب بوده واکنون درقرنطینه بیماری کرونا می باشد دعاکنید.) *شادی روح شهید حسین خرازی و همه شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم " صلوات ".* 🌴 *التماس دعا* 🌴
*معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم!* 🔷در عملیات بیت المقدس شهید همدانی برای پی گیری آمبولانس و آوردن مهمات قصد حرکت به سوی قرارگاه را داشت. به او اصرار می کنند یک بسیجی مجروح داریم او را با خود ببر. سردار همدانی آن بسیجی مجروح را با خود می برد. در موقع حرکت رادیوی ماشین پس از قطع مارش نظامی صدای اذان را پخش می کند. سردار همدانی به محض حرکت از بسیجی سوال می کند نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟ او جواب نمی دهد. همدانی می گوید با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی می گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ کرده است. این شد که دیگر او را سوال پیچ نکردم. یک مقدار که جلوتر رفتم دیدم رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد. فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل می کند. گفتم برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول که اسم و رسم تو را پرسیدم چیزی نگفتی؟! گفت وقت اذان بود، نماز می خواندم. نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می زد. این شد که به او گفتم نماز می خوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می کنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباسهایت هم که خونی و نجس است!. خیلی کوتاه جواب داد: حالا همین نماز را می خوانیم تا ببینیم چه می شود. دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم لابد نماز عصر را می خواندی. گفت بله گفتم خب صبر می کردی می رسیدیم عقب در پست اورژانس هم زخم ات را می شستیم هم لباس عوض می کردی بعد با فراغ نماز می خواندی. *گفت معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.* گفتم باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب می شوی و برمی گردی خط. ... بالاخره اورا رساندم به اورژانس تیپ 27 و سفارش کردم حسابی به او برسند. رفتم مقر قرار گاه، موقع برگشت، رفتم اورژانس تا هم پیگیر ماشین های آمبولانس برای اعزام به خط باشم و هم احوال آن بسیجی رو بپرسم. *مسئول اورژانس گفت خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشم هایش را روی هم گذاشت و شهید شد.* برگشتم به طرف مقر در حالی که رانندگی می کردم به پهنای صورت گریه می کردم صدایش توی گوشم زنگ می زد که می گفت؛ *معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست* اینجاست که شهید دستغیب(ره) می گفت *حاضر است ثواب هشتاد سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.* ✍ به نقل از کتاب مهتاب خیّن صفحه 825 تا 830 خاطرات سردار سرلشگر *شهید همدانی* 💠❄️💠❄️💠❄️💠
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر سلام برهمه, صبح چهارشنبه شما بخیر و شادی ,امروز آیه 15 سوره اَحقاف صفحه 504 رو قرائت و ترجمه ميكنيم : اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجیم بِسمِ اللّهِ الرَّحمَانِ الرَّحیم وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا , حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا, حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي, إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ 15. و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش کردیم (یاد کند که) مادر (9 ماه چگونه) با رنج و زحمت بار حمل کشید و باز با درد و مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیرخواری بود (که تحمل رنج فراوان کرد) تا وقتی که طفل به حدّ رشد رسید, آدمی چهل ساله گشت (و عقل و کمال یافت) آنگاه سِزَد که بگوید بارخدایا مرا بر نعمتی که به من و پدر و مادرم عطا فرمودی شکرگزاری بیاموز و به کار شایسته ای که رضا و خشنودی تو در آن است موفّق دار و فرزندان مرا صالح گردان, بارالها من به درگاه تو به دعا باز آمدم و از تسلیم شدگان به فرمان تو شدم 15. صَدَقَ اللّهُ العَلِیُّ العَظیم
✅✅✅✅✅✅ *⛔ آقای مطهری به لغو نام‌گذاری خیابانی بنام «مهندس بازرگان» در تهران اعتراض کردند و ازجمله نوشتند «اینکه فردی در موضوعی، نظری غیر از نظر رسمی نظام داشته باشد، دلیل بر انقلابی نبودن او و پیاده کردن وی از قطار انقلاب نیست. با این روش، در نهایت چندنفر بیشتر در دایره انقلاب باقی‌ نمی‌مانند»* *جناب مطهری تاریخ را نیمه روایت کردند!* *بازرگان دبیرکل نهضت آزادی، نقدها و مخالفت‌های بسیاری با اشغال لانه جاسوسی، روند جنگ و... داشت. اما آنچه او را از صحنه سیاست حذف کرد نه نظرات مخالفِ حاکمیت، بلکه بخاطر پیوند‌های استراتژیک و تاکتیکی با منافقین در سال ۶۰ بود.* *این بازرگان بود که در اردیبهشت۵۹ به نفع کاندیداتوری رجوی در مجلس بیانیه رسمی داد.* *حتی ۲هفته پیش از اینکه امام، بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند، نهضت‌آزادی در بیانیه‌ای تلویحا سخن از انحلال مجلس و نخست‌وزیر داد؛ تا کفه ترازوی به‌نفع بنی‌صدر و مجاهدین سنگین شود.* *کار که به ترورهای تابستان ۶۰ رسید؛ نهضت آزادی و بازرگان هیچ‌گاه حاضر نشدند ترورهای تابستانِ خونین را بدست سازمان مجاهدین خلق محکوم کنند.* *محکوم می‌کردند اما نامی از مجاهدین خلق نمی‌آوردند و تنها به صدور پیام‌های تسلیت اکتفا می‌کردند. گویی انفجارها محصول ترکیدن کپسول‌های گاز بود!* *حتی وقتی امام پس از انفجار ۷ تیر و تکه‌تکه شدن بهشتی به بازرگان نهیب زد که «ای نمازخوان‌ها» خط جدا کنید از منافقین، بازهم حاضر نشدند:* *«شما بیایید و حسابتان را از این منافقین جدا کنید. نه اینکه بگویید که شما خشونت نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما خشونت نکنید! این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم! این منافقین به‌درد شما نخواهند خورد»* *اما بازهم بازرگان هیچ‌گاه نه مجاهدین خلق را سازمانی تروریستی و نه شخص رجوی را جنایتکار خواند. برای همین امام به منافقین لقب «فرزندان عزیز بازرگان» داد.* *دلیل حذف بازرگان ابراز نظرات مخالفِ قرائت رسمی نظام نبود. اگر به انتقاد و نظر مخالف باشد، نباید نامی از دکتر شریعتی در جمهوری اسلامی می‌ماند‌. چرا که او تندترین منتقد برخی روحانیت و گاه علما بود. تا جایی که شهیدمطهری او را مروج «اسلام منهای روحانیت» می‌دانست. اما هنوز یکی از طولانی‌ترین خیابان‌های کشور به نام شریعتی است‌.* *اما چگونه می‌توان در تهرانی خیابانی بنام بازرگان نامید درحالی که فرزندان معنوی او تابستان ۶۰، تهران را به خون کشیدند.* *کانال بولتن محرمانه3* https://chat.whatsapp.com/Csgsc99UPUdKuVI64IprfV *@Slamer_gh.arami*
تبلیغ شرکت هوندا موتورز، یکی از زیباترین تبلیغ هایی که تاکنون در دنیا ساخته شده است ! این تبلیغ در ۲ دقیقه، دو قرن پیشرفت های ژاپن از صفر تا صد را به تصویر می کشد !
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر سلام برهمه, صبح پنجشنبه شما بخیر , امروز آیه 35 سوره اَحقاف صفحه 506 رو قرائت و ترجمه ميكنيم : اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجیم بِسمِ اللّهِ الرَّحمَانِ الرَّحیم فَاصبِر کَمَا صَبَرَ أُولُواالعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَستَعجِل لَهُم , کَاَنَّهُم یَومَ یَرَونَ مَا یُوعَدُونَ لَم یَلبَثُوا اِلَّا سَاعَةً مِن نَهَار , بَلَاغ , فَهَل يُهلَكُ اِلَّاالقَومُ الفَاسِقُون 35. (ای رسول ما) تو هم مانند پیامبران اولوالعزم (در تبلیغ دین خدا و تحمل اذیت مردم) صبور باش و بر اُمّت به عذاب تعجیل نکن تا روزی که آنچه وعده داده شده را به چشم ببینند, آن روز پندارند که در دنیا به جز ساعتی از روز درنگ نداشته اند, این قرآن (و آیات بشارت و انذارش) تبلیغ رسالت (و اتمام حجّتی) است (بر تمام خلق تا مردم از شهوت و معصیت به راه طاعت و عبادت و نیکوکاری باز آیند) , پس آیا (در روز قیامت) جز مردم (ستمکار و شهوت پرست و گناهکار) فاسق هیچکس هلاک خواهد شد ؟ (ابدا نخواهد شد) 35. صَدَقَ اللّهُ العَلِیُّ العَظیم
🎥 آیا خودرو حریم خصوصی است؟ آیا حساب های شخصی اینستاگرامی حریم خصوصی نیست؟ 🎙 🗂 مشاهده کامل تمامی قسمت های برنامه: yun.ir/402yvc 🏴 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجراء مکانیسم ماشه توسط دولت روحانی! به نام خدا و برای خدا 😜حسن روحانی گفت: «امروز ما می توانیم بگوییم علیه ملت ایران در بخش سیاسی و حقوقی تبدیل به انزوای حداکثری آمریکا شده است!» ✳️سئوال اصلی ملت ایران از حسن روحانی این است، که انزوای سیاسی و حقوقی آمریکا، بدون چه نفعی برای مردم ایران دارد؟! 📣روحانی در ادامه گفت: «آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که ایران اقداماتی انجام می‌دهد تا آنها لازم برای بازگرداندن تحریمها را به دست آورند.» 🔺واقعا ذلتی از این بزرگتر، که همه ، حتی بدتر از مکانیسم ماشه بر علیه ایران اجرا شده، اما حسن روحانی می‌گوید؛ بهانه بدست آمریکا برای تحریم نداده است؟! ⭕️امروز بزرگترین پیروزی برای ملت ایران و شکست و ناامیدی برای جبهه استکبار، خروج از برجام نیست، بلکه و برکناری حسن روحانی است، زیرا مکانیسم ماشه توسط لیبرالهای نفوذی در قوه مجریه اجرایی شده است! 👿خالی کردن ارز و طلا از خزانه، ایجاد فتنه بنزینی 98، زمینه سازی برای ترور سردار سلیمانی، اجراء فوری برجام، افزایش قیمت دلار، کاهش ارزش پول ملی، کوچک کردن سفره مردم و بکار گماردن ، براندازان و دزدان گردن کلفت در مسئولیتهای مهم اجرایی، از مصادیق اجراء توسط دولت روحانی به نیابت از ترامپ بوده است! والسلام