🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
📌نهایت حلم و بردباری و گذشت #امام_حسن_مجتبی_علیه السلام در برابر توهین مرد شامی
✳️مردی از اهالی شام میگوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و بسیار #نیکو و دارای حسن جمال که تا به حال چنین مردی ندیده بودم و به طرز زیبایی هم لباس پوشیده و سوار بر مرکبی بود دل من به طرف او مایل شد و درباره او پرسیدم، گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب(ع) هست با شنیدن نام او #خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم، آیا واقعاً تو فرزند علی(ع) هستی؟(گویا مرد شامی همان طور که گفته شد #علی(ع) را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمیدید و این هم در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است).
✳️وقتی تأیید کرد، من او و پدرش را ناسزا گفتم، پس از آنکه به #ناسزاگویی پایان دادم، به من سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری! فرمود: با من بیا گویا امر بر تو مشتبه شده است، اگر چیزی بخواهی به تو عطا میکنم، اگر طلب #ارشاد کنی، تو را هدایت میکنم و اگر در حمل بار کمک بخواهی کمکت میکنم و اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنم و اگر برهنه باشی تو را میپوشانم و اگر محتاج باشی بینیازت میکنم و اگر رانده شدهای ترا پناه میدهم و اگر #مهمان ما باشی تا وقت رفتن از تو پذیرایی میکنم، زیرا که خانه ما روی هر نیازمندی باز است.
✳️مرد شامی چون این سخنان را که از روی #حلم و بردباری امام بیان میشد، شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت میدهم که شما خلیفه خدا در روی زمین هستید و خدا بهتر میداند که رسالت و #خلافت را در کجا قرار دهد و پیش از آنکه تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمنترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم، محبوبترین خلق خدایید نزد من، گویا پس از این برخورد، امام مرد شامی را به خانه خود میبرند و تا مدتی که در مدینه بود #میهمان حضرت بود و از محبّان و مریدان امام مجتبی(ع) شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر(ص) دگرگون و در زمره شیعیان اهل بیت(ع) داخل شد.
🌈علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 2، ترجمه حسین زوارئی، تهران
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
📍یکی از خیرین اصفهان که به علامه مجلسی ارادت داشت شبی بعد از نماز جماعت خدمت ایشان آمد و گفت : گرفتاری مهمی برایم پیش آمده است .
#علامه_مجلسی گفت: چه گرفتاری ؟
📍آن مرد گفت: لوطی باشی محل ، به من خبر داده است که امشب با دوستانش می خواهند به خانه من بیایند و شام #میهمان من باشند و قهرا می دانم اسباب لهو و لعب را هم می آورند و موجبات ناراحتی ما را فراهم می کنند و ما را در #حرام می اندازند .علامه مجلسی گفت: خودم می آیم و به لطف خداوند مساله آنرا آنطوری که خدا بخواهد حل و فصل می کنم .
📍جناب علامه از راه مسجد جلوتر از میهمان ها به خانه آن مرد رسید ، وقتی بعد از مدتی لوطی باشی و رفقایش وارد شدند ، ناگهان چشمشان به شیخ الاسلام اصفهان ؛ مرحوم #مجلسی افتاد ، تنبک و تنبورهای خود را پنهان کردند و مؤدبانه در محضر او نشستند. اما لوطی باشی از میزبان سخت ناراحت و دلگیر شده که او علامه مجلسی را موی دماغ و مزاحم عیششان کرده بود.
لوطی باشی شروع به سخن گفتن کرد و گفت : جناب مجلسی ؛ ما لوطی ها صفات خوبی هم داریم ، کمتر از اهل #علم هم نیستیم.
علامه مجلسی گفت: من که چیزی از خوبی های شما نمی دانم.
📍لوطی باشی گفت: جناب مجلسی تو با ما #معاشرت نداری که بدانی ما چه صفات خوبی داریم ؛ ما در نمک شناسی بی نظیریم. لوطی کسی هست که اگر نمک کسی را چشید تا آخر عمر یادش نمی رود و به صاحب نمک #خیانت نمی کند .
علامه گفت: من این حرف شما را نمی توانم بپذیرم که شما نمک شناسید و #نمکدان نمی شکنید . بگو ببینم چند سال از سن ما می گذرد؟ لوطی باشی گفت: چهل سال.
📍علامه مجلسی گفت: چهل سال است #نعمت خدا را می خوری و معصیت خدا را می کنی ای نمک به حرام!
این جمله را که علامه گفت مثل آبی که به آتش بریزند لوطی باشی خاموش شد و راستی که او را تحت تاثیر قرار داد و تا آخر مجلس دیگر یک کلمه هم حرف نزد و در فکر فرو رفت .
📍مجلس تمام شد و هر کس به خانه اش رفت . لوطی هم به خانه اش رفت تا بخوابد اما مگر خوابش می برد ! چرا که چهل سال عوض نمک شناسی نسبت به کسی که به او همه چیز داده ؛ #سلامتی ، بضاعت ، ثروت ، و . . . نمک بحرامی کرده فکر کرد و فکر کرد تا آخر تصمیم خود را گرفت . فردا صبح پس از اذان ، علامه مجلسی شنید که کسی در خانه اش را می زند ، در را باز کرد ، دید لوطی باشی است . گفت : آقای شیخ ! آیا اگر من #توبه کنم خدا مرا می بخشد و می آمرزد و قبولم می کند ؟
📍علامه مجلسی گفت : بله ، البته خدا کریم و #غفور است ، انسان هر قدر هم گناهش زیاد باشد اما اگر حقیقتا پشیمان شود و به درگاه خداوند بزرگ توبه کند خداوند تعالی #گناهان او را می بخشد و او را قبول می کند . پس لوطی باشی گفت : من پشیمانم و #توبه کردم تو از خدا بخواه تا مرا بیامرزد.
📌امروز سالروز رحلت علامه محمد باقر مجلسی(ره) صاحب کتاب بحارالانوار است.
🌈1-علی محمد عبداللهی. عاقبت بخیران عالم، ج1: 39.
🌈2-دستغیب. فاتحۀ الکتاب: 121
🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
📌نهایت حلم و بردباری و گذشت #امام_حسن_مجتبی_علیه السلام در برابر توهین مرد شامی
✳️مردی از اهالی شام میگوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و بسیار #نیکو و دارای حسن جمال که تا به حال چنین مردی ندیده بودم و به طرز زیبایی هم لباس پوشیده و سوار بر مرکبی بود دل من به طرف او مایل شد و درباره او پرسیدم، گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب(ع) هست با شنیدن نام او #خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم، آیا واقعاً تو فرزند علی(ع) هستی؟(گویا مرد شامی همان طور که گفته شد #علی(ع) را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمیدید و این هم در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است).
✳️وقتی تأیید کرد، من او و پدرش را ناسزا گفتم، پس از آنکه به #ناسزاگویی پایان دادم، به من سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری! فرمود: با من بیا گویا امر بر تو مشتبه شده است، اگر چیزی بخواهی به تو عطا میکنم، اگر طلب #ارشاد کنی، تو را هدایت میکنم و اگر در حمل بار کمک بخواهی کمکت میکنم و اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنم و اگر برهنه باشی تو را میپوشانم و اگر محتاج باشی بینیازت میکنم و اگر رانده شدهای ترا پناه میدهم و اگر #مهمان ما باشی تا وقت رفتن از تو پذیرایی میکنم، زیرا که خانه ما روی هر نیازمندی باز است.
✳️مرد شامی چون این سخنان را که از روی #حلم و بردباری امام بیان میشد، شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت میدهم که شما خلیفه خدا در روی زمین هستید و خدا بهتر میداند که رسالت و #خلافت را در کجا قرار دهد و پیش از آنکه تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمنترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم، محبوبترین خلق خدایید نزد من، گویا پس از این برخورد، امام مرد شامی را به خانه خود میبرند و تا مدتی که در مدینه بود #میهمان حضرت بود و از محبّان و مریدان امام مجتبی(ع) شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر(ص) دگرگون و در زمره شیعیان اهل بیت(ع) داخل شد.
🌈علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 2، ترجمه حسین زوارئی، تهران
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼