eitaa logo
مرضیه رمضان‌قاسم
492 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
960 ویدیو
96 فایل
🌻بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام ارشد تفسیر و کلام، مداح، سخنران مبلغ‌ دفتر تبلیغات اصفهان پاسخگوی‌شبهات،داستانک‌ دلنوشته و یادداشت‌نویس تلاشم در جهش‌تولید جهت‌فرمانبرداری از امر رهبرم منتظرامام زمانم هس تم پل‌ارتباطی‌جهت‌ارتقاءکانال⬇ @M_Rghasem110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معتکفین نوجوان جوجه‌ رنگی‌های نازنین یا بهتر بگویم پروانه‌هایی که از پیله‌ی فضای مجازی پرکشیده بودند به فضای معنوی. خدایا شکرت که امسال توفیق شد هرچند دقایقی بسیار اندک در فضای معطر اعتکاف نوجوانان نفس بکشم و عطر الهی‌شان را استشمام نمایم؛ بنابراین گزارش قابل عرضی ندارم فقط مطالبی مرتبط با اعتکاف و سپس خاطره‌ی دوستم را تقدیم می‌کنم: سه روز اعتکاف بسان ایام پیله برای پروانه شدن است پروانه‌ها دارای چهار مرحله در زندگیشان هستند: مرحلهٔ اول: در تخم هستند. مرحلهٔ دوم: تبدیل به لارو (کرمینه) مقدار زیادی برگ می‌خورد. مرحلهٔ سوم: شفیره، کرم تاری به نام پیله به‌دور خود می‌‌تند و مدتی در آن بدون هیچ غذایی زندگی می‌کند. مرحلهٔ چهارم: بالغ و دارای بال می‌شود و از پیله بیرون می‌‌‌آید. مراحل رشد نوجوان هم ۴ مرحله دارد: ۱. مرحله رشد شخصیت (رشدجسمی، جنسی، شناختی. هیجانی، اجتماعی، معنوی) ۲. خودشناسی: مواجهه با استعدادها و توانایی‌ها و قابلیت‌ها ۳. مهارت عادت گزینی: در این ۳روز که تار ابریشم و پیله‌ی تقوا دور شما تنیده شده است، عادت‌های مثبت و خوبی در شما ایجاد شد، مثل عادت سحرخیری، نماز اول وفت، حضور در مسجد این عادت‌های خوب را ادامه دهید تا به کمال برسید. ۴. مهارت مدیریت هیجان: شما این ۳روز با روزه گرفتن، خوردن، آشامیدن و‌‌‌... مهار و مدیریت کردید، ان‌شاءالله این مدیریت را در طول زندگی‌تان در مسائل دیگد هم ادامه دهید. واما گزارش دوستم خانم پورشمس مربی معتکفین نوجوان در پست بعدی تقدیم شما ☕️🖊مرضیه رمضان‌قاسم✎✐✎✐ ╰┈➤Ⓜ️https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
گزارش اعتکاف یک مربی قبل از اعتکاف به این فکر می‌کردم که چه طور میشه حس معنوی رو در بچه‌ها ایجاد کرد؟ چه کار کنم که بچه‌ها وسط این همه هیاهو و بازی و نشاط و برنامه یه خلوتی با خدا داشته باشند؟ چه طور میشه که قلبشونو با امام زمان آشنا کنم؟ چه طور دستشونو بگیرم و بذارم تو دست امام زمان؟ اونم من، که خودم خیلی فاصله دارم😔 خیلی فکر کردم برنامه‌هایی هم ریختم ولی از هیچ کدوم انتظار نمی‌رفت که مفید باشند. خیلی نگران بودم همه چیز رو سپردم دست خدا. شب اول وقتی توی مسجد دراز کشیدم چشمم افتاد به سقف مسجد. سقفی که از خشت ساخته شده بود این یعنی این مسجد خیلی قدیمیه این یعنی توی این مسجد خیلی عبادت انجام شده یعنی این جایی که من خوابیدم قدمگاه قلبهای مؤمنانیه که برای خدا عبادت کردند و شاید محلی باشه که اشکهاشون روی اون جاری شده و یادگاری عشقشون به امام حسین این جا باقی مونده این یعنی این بچه ها سر سفره این میراث نشستند. و این یعنی قلبهاشون وصل شده به رشته‌ای که متصله به آسمان و توی مسیری پا گذاشتند که برکت و رحمت خدا‌ همراهیشون میکنه دلم آروم شد. دیدم قبل از نماز یه سری از بچه‌ها بدون این که کسی بهشون گفته باشه میاند سجاده پهن میکنند و چشم به راه نماز میشینند. دیدم شب حتی وقتی خاموشی زدیم یه عده شون میاند کنار درهای شیشه‌ای که نور حیاط ازش میامد داخل، سجاده پهن می کنند و نماز می‌خونند، این تمنای وجودی خودشون بود. میومدند میپرسیدند خانم اجازه! نماز شب چه شکلی خونده میشه؟ خانم! نماز جعفر طیار چه جوریه؟ خانم! اعمال امروز چیه؟ چه چیزایی باید بخونم؟ خانم! میشه یه ذکری بگید که این چند روزه بگم؟ یکی یه صفحه قرآن نشونم میداد و ازم می‌خواست خواندن درست چند تا کلمه رو بهش یاد بدم. روز دوم وقتی خادمای امام رضا اومدند صحنه‌ی قشنگی دیدم بدون این که کسی با بچه ها هماهنگ کرده باشه یه عده شون خادمها رو بدرقه کردند تا وقتی که خادم ها از در اصلی مسجد برند بیرون همراهشون رفتند. حتی وقتی خادمها در رو بستند تا چند ثانیه بچه ها ایستاده بودند و به در بسته نگاه می کردند دلشون همراه خادمها رفته بود. دلشون عاشق بود. من عشقو دیدم. نیاز نیست دل بچه ها رو وصل کنی. خودشون وصلند به خدا حتی اون وقتی که دارند بدو بدو و بازی می کنند لطافتشون هست. اونا از تو به خدا و اهل بیت نزدیکترند. بچه ها باید تو رو وصل کنند. ما مداح و روضه خون نداشتیم. وقتی برای شب وفات شهادت‌گونه حضرت زینب دور هم جمع شدند تا با مداحی‌هایی که گروه رسانه پخش می‌کردند سینه‌زنی داشته باشیم دیدم که اشکهاشون می‌ریخت و شونه‌هاشون می‌لرزید. وقتی یکی از مربی ها خاطره شهدا براشون تعریف کرد و از حضرت زینب و حرمش براشون گفت بدون این که روضه خونده شده باشه دیدم که سیم دلشون وصلِ وصل شده بود و از عمق دلشون گریه می کردند. مراسم تموم شده بود. رفتم دنبال یه سری کارام مدت زمان زیادی گذشت شاید نزدیک یک ساعت رفتم قسمت آخر مسجد جایی که دختر کوچولوها بودند. دیدم یکیشون داره بلند بلند گریه می کنه فکر کردم اتفاقی افتاده رفتم آرومش کنم پرسیدم چی شده؟ گفتند برای روضه گریه می‌کنه از اون وقتی که برای روضه گریه می‌کرده هنوز آروم نشده. خدای من مگه میشه یه نفر این جوری دلش تکون بخوره که به این راحتیا نشه آرومش کرد؟ این همه عشق؟ آره میشه. فقط باید یه دل پاک داشته باشی که این جوری وصل بشی. شب دوم وقتی اون جانباز دفاع مقدس برای بچه‌ها صحبت می‌کرد منتظر بودم ببینم بچه‌ها چه جوری می‌خوان با این صحبت‌ها ارتباط برقرار کنند. یعنی جذبش میشند؟ یعنی دوست دارند؟ چند لحظه‌ی بعد وقتی برنامه تموم شد بچه‌ها دور اون جانباز رو گرفتند یاد صحنه‌ی جشن تکلیف با حضور رهبرمون افتادم که فرشته‌ها دور آقا جمع شدند و با محبت بهش نگاه می‌کردند. حالا فرشته‌هایی از جنس همون فرشته‌ها جلوی چشمم بودند. حلقه زدند دور اون جانباز، دلشون نمی خواست از پیششون بره، برای این که بیشتر پیششون باشه سوال ازش می پرسیدند. انقدر که اون آقای همراه گفت حاجاقا خسته شدند با یه پا. ولی نه اون جانباز خسته بود و نه بچه ها یه حلقه‌ی عاشقانه بود وسط مسجد، بین نسلی که انقلاب و جنگ رو دیده بود با چند نسل بعد، نسلی که جنگ و انقلابو ندیده ولی عشق جاری در قلبهاشون از همون جنسه، بعد از رفتنشون دوباره یه عده از بچه ها بدون گفتنِ ما تا وقتی که ایشون از در شبستان مسجد خارج بشن بدرقه‌ش کردند. روز سوم برای من غمبار بود. انگار داشتم از توی بهشت و از بین فرشته‌ها می‌رفتم بیرون. هیچ چیز دست من نبود ولی خوشحال بودم که خدا بهم اجازه داد بین این فرشته‌ها باشم و کنار دوستای خوبی که از جون و دل برای خوش حالی و راحتی بچه ها مایه گذاشتند قرار بگیرم و از وجودشون بهره‌مند بشم. یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها دوباره خدا با این اسم باهام رفتار کرده بود. 🖋زینب پورشمس ╔  ☕️🖊 ╰➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
1_2211408860.pdf
867.4K
🔰🔰 🔶️تکنیکهای گفتگو با نسل دهه ۸۰ پیشنهاد دانلود برای والدین، مبلغان و معلمان ╔   ☕️🖊๑‌ ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍓 درمان زودرنجی آخوند ملا علی همدانی از علمای طراز اول همدان، روزی در مشهد، خدمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رسید و از ایشان تقاضای موعظه نمود، حاج شیخ حسنعلی در جواب می‌گوید: «مرنج و مرنجان». مرحوم آخوند ملاعلی همدانی می‌گوید: خب «مرنجان» راحت است، ما کاری می‌کنیم که خودمان را بسازیم و کسی را از خود ناراحت نکنیم، اهانت به کسی نمی‌کنیم، غیبت کسی را نمی‌کنیم و این را می‌شود انجام داد؛ اما «مرنج» را چکار کنیم؟ کسی به ما بدی می‌کند، غیبت‌مان را می‌کند، پولمان را می‌خورد، قهراً انسان رنجش پیدا می‌کند، مگر چنین چیزی می‌شود که انسان نرنجد؟ شیخ حسنعلی فرمودند: بله ملا علی گفتند: چطور؟ اقای نخودکی فرمودند: «خودت را کسی ندان» عیب کار ما همین‌جا است. ما خودمان را کسی می‌دانیم، به ثروتمان، به علممان، به ریاست‌مان، به هر چیزی می‌بالیم، لذا هیچ کس جرأت ندارد به ما "تو" بگوید. بر مال جمال خویشتن غره مشو کان را به شبی برند و آن را به تبی ╔   ☕️🖊๑‌ ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
"انسداد نگاه" برخی دوست داشتن‌ها حیرانت می‌کند؛ طوری که دوست داری از آنِ تو باشد، زیرا بین او و خودت سنخیت‌هایی می‌بینی که باورکردنی نیست؛ تمام زیر و بم اخلاقش را می‌دانی و حتی می‌توانی بجای او فکر کنی؛ آگاهی‌ات از رموزش، تو را نسبت به او، هر روز شیفته و شیفته‌تر از روز قبل می‌کند، گویی تکه‌ای از تنت است؛ اما تعامل با اینگونه آدم‌ها، کار ساده‌ای‌ست و در عین حال رشد کمتری نسبت به پری دریایی وفاداری که با او زیر یک سقف زندگی می‌کنی دارد؛ پس تو نیز با وجود گل‌های انبوه در گلستان‌های دیگر، به گل خودت که در باغچه‌ی کوچک منزل داری وفادار باش؛ چرا که پژمرده کردن گلِ بوستان خود و چیدن گلِ باغ دیگری همچون عشق ورزیدن به کتاب‌های امانتی، خانه‌ی مستاجری و ماشین عاریه‌ای‌ست که به محض اینکه متعلق به تو شود، دیگر آن تازگی قبلی را ندارد؛ برایت تکراری می‌شود و نسبت به آن ابراز بی‌نیازی می‌کنی؛ آری اين خصلت آدمی‌ست که هر جدیدی برایش لذت‌بخش است، به همین جهت، اسلام عزیز می‌فرماید: غض بصر کنید؛ چرا که اگر چشم از وارداتِ جدیدِ عرضه شده در بازار بپوشانی، گنج اندوخته‌ در زندگی‌ات هیچگاه برایت دل‌آزار نخواهد شد. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:«غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب»؛چشمان خود را فرو بندید تا شگفتی‌ها را ببینید.(بحارالأنوار ج۱۰۱ص۴۱)  🖊مرضیه رمضان‌قاسم ╔   ☕️🖊๑‌ ╰┈➤https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
سلام امروز یکی از دوستانم یکسِری زیارت‌نامه‌‌ی جیبی اعم از: عاشورا، نادعلی‌ و ... آورده بودند منزل‌مان گفتند: زیارتنامه‌های جیبی که در منزل داشتم را آورده‌ام تا در جلسه قرآن توزیع کنید، بعد از بین‌شان زیارت جیبی امین‌الله، که عکس پسر دائی‌ام آقا مجید، روی آن بود را برداشتند و گفتند: "ولی زیارت‌نامه امین‌الله آقا مجید را خودم می‌خواهم". یک آن دلم می‌خواست بگویم: "لطفا زیارت امین‌الله آقا مجید را به من بدهید"؛ اما غرورم اجازه نداد؛ یاد سال ۹۸ افتادم که آقای مظلوم‌زاده در کارگاه دین فطری می‌خواستند خاطره‌ی یکی از اولیاء خدا را نقل کنند نام آقا مجید آقادادی را بردند، در آن جلسه خواهرم وصف پسر دایی را برای شرکت‌کنندگان در دوره گفتند، به یکی از دوستان که شیفته‌ی آقا مجید شده بود، زیارت امین‌الله آقا مجید، که خیلی برایم ارزشمند بود را تقدیم کردیم؛ از آن سال تابحال جانمازم خالی از زیارت امین‌الله آقا مجید بود. در همین افکار بودم و سوره واقعه را از بین آنها برای خودم برداشتم که یکدفعه دیدم پشت آن نوشته مجمع فرهنگی اسلامی شهید دکتر مفتح، با خود گفتم اِ این که مجموعه آقا مجید اینهاست! پس باید در این کاور یک زیارتنامه هم باشد؛ درست حدس زده بودم، سوره واقعه را از کاور بیرون آوردم، تصویر آقا مجید نمایان شد؛ به دوستم گفتم: چه هدیه‌ی خوبی آوردید؛ حالا من هم امین‌الله آقا مجید را دارم؛ دوستم، متعجب مانده بود که این زیارت‌نامه کجا بوده که او ندیده‌ است. 🖊مرضیه رمضان‌قاسم ╔   ☕️🖊๑‌ ╰┈➤https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا با شوهرم حرف‌میزنم،دعوامون‌میشه چکار کنم😔 🤌🏻دفعه‌ی دیگه اگه خداي نکرده با شریک عاطفیت دعوات شد این نکات رو اجرا کن: ۱) بحث و جدل تو زندگی مشترک طبیعیِ و نمک زندگیه، فقط مراقب باش شور رو از مزه نبری. ۲) فردی که داری باهاش جدال می‌کنی دشمنت نیست؛ بلکه عزیزترین فرد زندگی‌ت هست. ۳) در هنگام جروبحث، هدفت اثبات حق باشه نه اثبات خودت؛ پس اگه دیدی حق با همسرت هست، کوتاه بیا، بهش حق بده و اگه همسرت مقصر بود - اشتباهش رو کوتاه، فشرده، روشن بهش تذکر بده و بحث رو به حاشیه نبر. مثلا اگه دیر اومده خونه و از نگرانی دارید دور از جون‌‌تون می‌میرید، مبادا بهش بگید ای بی‌خیال، تو نمی‌خوای عوض بشی، چرا یه زنگ نمی‌زنی؟ دیروزم بهت گفتم اگه دیر بیای نگرانت میشم، حرف من اصلا برات اهمیت نداره؛ ✅بلکه فقط بهش بگید: چون تماس نگرفتی، من نگرانت شدم. حس بدی پیدا کردم. - حتی اگه همسرتون ازتون یه انتقاد جانسوز کرد که خیلی دردتون اومد و تا مغز استخو‌ان‌تون رو سوزوند در مقابل انتقادش، کم نیارید و از تکنیک خلع سلاح استفاده کنید؛ این تکنیک به این صورت هست که، نه قراره سکوت کنید، نه پرخاش، نه گریه، نه قهر، نه دفاع، نه تایید؛ بلکه فقط حس‌تونو‌ بگید مثال: همسرت بهت میگه: خیلی ازت بدم میاد وقتی فلان رفتار رو انجام میدی و بوووووق در جواب بهش بگو جداً؟ تاحالا دقت نکرده بودم به این مسئله. اگه این تکنیک‌ها رو بلد باشی، خیلی پیش می‌افتی تو زندگی، البته نه اينکه دیگه دعواتون‌ نشه‌ها بلکه جر و بحث‌تون زودتر خاتمه پیدا می‌کنه. 🖊مرضیه رمضان‌قاسم ╔   ☕️🖊 ╰┈➤https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef