خوشا به حال شیعه ها...
تمام مکاتب عالم را بگردیم.
هیچ مکتبی در جهان، تیم خاص و یکدست فعال و غیرتمند و شجاع و مومن به عقیده خود، مثل امامان و فرزندان و اصحاب کربلا در پیشینه تاریخی خود ندارد.
حتی به شکل افسانه...
یعنی حتی داستان گونه، ندارد که مردی برای حفظ آرمانهای بر حقش، آن هم نه برای خودش و خانوادهاش، که برای رساندن این حق به نسل اندر نسل بشر، خودش، پسرانش، پسران خواهرش، پسران برادرش، برادرش، عزیزترین و نزدیکترین یاران و همراهانش را فدا کند. و زنان و کودکان خود و خاندانش را نیز در این مسیر همراه کند.
هیچ وقت، هیچ کجای تاریخ، در هیچ مکتبی، چنین از خودگذشتگی و فداکاری و ایثاری را نخواهند یافت مردم جهان...
ما منحصر به فردیم.
ما مکتب برتریم.
ما عمیقترین و قویترین و انسانترینِ بشریت را شناختیم و معرفتی درکشان کردیم.
این عمق و درک را فقط وقتی سطحیترین سبکهای زندگی را لمس کرده باشی، حس میکنی.
و ارزش و اهمیت اهل چنین اندیشه و مکتبی بودن را، وقتی بین مردمانی زندگی کنی که این باورها و ایمانها در قلبشان نیست، با تمام وجود درک میکنی.
قرنها مبارزه با دین و تلاش برای اقناع بشر به بی نیاز بودن نسبت به اعتقاد به چنین مکتبی، از انسان ها، هیولاهای کوچک و بزرگی ساخته که وضعیت جایجای دنیا را به هم پیچیده...
اما پر واضح، با تمام تلاش شیاطین عالم، حرکت مردم جهان به سمت فرار از این سطحینگریهاست...
این را وقتی آن خانم شیعه شدهٔ هلندی را دیدم با بند بند وجودم درک کردم.
مسلمان و شیعه شده بود. سخت فعال فرهنگی بود. تصویر پروفایلش عکسی از رهبر معظم ایران بود و حتی در جلسهای که در فضای مجازی با حضور فقط مخاطبین خانم بود با چادر و مقنعه ظاهر شده بود و میگفت: فرزندانی دارد که برای تحصیل به ایران فرستاده و هرگز حاضر نیست آنها را رها کند که در مدارس هلند تحصیل کنند، چون آموزش هایی میبینند که شاکله وجودشان و فطرتشان را فاسد میکند...
این ها را یک خانم هلندی الاصل می گفت و من متحیر نگاهش میکردم که با چه اعتقادی حرف می زد و چه جدیتی داشت.
این روزها هم خواهد گذشت. بگذار خیلیها قدر ندانند و درک نکنند و عمر به هیچ بگذرانند اما...
اما تو یقین بدان، یک روز نسلی خواهد آمد که با تعجب بپرسد واقعا روزگاری انسانهایی بودند که با این حضرات والامقام تاریخ بشریت آشنا نبودند و روزگار را مسخ شده به خور و خواب و شهوت میگذراندند؟...
🚩 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک ایرانی 🇮🇷 در هلند و فرانسه
@ninfrance
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️روضه علیرضا پناهیان در صحرا
🔻تجربهای متفاوت از اقامه عزا در صحرا به سفارش امام باقر(ع)
#عزاداری_در_صحرا
@Panahian_ir
🔳 وقایع روز هشتم محرم
🏴 قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.
آخر روز هشتم و نزدیک شب نهم محرم سال ۶۱ ق اولاد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تشنه بودند و آب در خیمه گاه نبود
🔳 وقایع روز هشتم محرم
🏴ملاقات یزید بن حصین همدانى و عمر بن سعد
چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.
امام (علیه السلام) فرمود: اختیار با توست.
در این گفتگو عمر سعد به همدانی پاسخ داد : من میدانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم.
🔳 وقایع روز هشتم محرم
🏴جمع شدن مردان کوفه برای حمله به امام حسین علیه السلام
روز هشتم محرم بود که عبیدالله بن زیاد در مسجد بالای منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد تا آنها را ترغیب و تهدید کند تا مقابل امام حسین علیه السلام بایستند. او اعلام کرد که هر کسی در این مدت به کربلا نرود و با لشکر امام حسین علیه السلام مقابله و مبارزه نکند، خونش حلال خواهد بود و حقوق او از بیتالمال قطع خواهد شد. این طور بود که مردهای کوفی گروه گروه به لشکر ابن زیاد ملحق شدند و لشکرهای زیادی به سمت کربلا روانه شد.
در این میان، یزید ملعون هم برای اینکه هزینه نظامی آن جنگ نابرابر و ظالمانه را تأمین کند، مبلغ چهار هزار دینار و دویست هزار درهم را برای عبیدالله فرستاد. عبیدالله ملعون هم 25 هزار نفر دیگر را برای جنگ با امام حسین علیه السلام تجهیز کرد.
🔳 وقایع روز هشتم محرم
🏴ملاقات امام حسین علیه السلام با عمر بن سعد
ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:
ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست.
عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم.
عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند.
امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم.
عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند.
امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را بهزودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری.
عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹#ببینید| روایت بانوی تجربه گر مرگِ موقت از بزرگترین سختی عالم
▪️دیدن صحنه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام...