کودکی که رویش را آفتاب سوزانده اما سینی به سر گرفته برای پذیرایی ..
پیرمردی که همه دارایی هایش را در ظرفی ریخته و زوار را قسم می دهد از طعام من بخورید
پیرزنی که با دستهای پر پینه اش و صورت خسته و پرچروکش
با همه وجود نان پخته و در سینی می گذارد و به زوار تقدیم می کند
مردی که لباس کهنه وصله داری بر تن دارد و از یک پا محروم وکودک مریضی دارد که از هزینه جراحیش عاجز ورنج روزانه فرزندش را می بیند و در فقر چنان به سر میبرد که از عهده مخارج خانواده اش عاجز وشرمنده خانواده خویش است اما خانواده را نیز در این عشق همراه نموده
و میگوید همه چیزم را برای حسین می دهم حتی اگر چیزی نداشتم دشداشه و پیراهنم را میفروشم خرج ارباب مینمایم...
خانه اش را که ببینی گواه آن است که
در چه وضع مالی ای به سر می برد...
دلت از شدت فقرشان به رحم می اید..
همه زندگیش وداراییش بار یک وانت نمی شود وبهایی ندارد
اما اما سالهاست همه دارایی روزانهاش را به جز قوت لازم انروز پس انداز کرده
تا در روزهای اربعین همه را خرج کند
خدایا اینها در عشق تا کجا سرعت وسبقت گرفته اند
مگر زیباتر از این می توان ترسیم عاشقی نمود
یک سال هر صبح به عشق حسین سوار بر ماشینش شده و مسافرکشی نموده و غروب که به خانه میآید
👈 یک سوم آن را پسندانداز نموده...
هرچند سخت محتاج ان پول است
امروز ۱۵ دینار دارد...
۵ دینار ش مال حسین علیه السلام
و پنج دینارآن را طعام انروزش را خریده
و ۵ دینار بنزین زده
هر روز به همین منوال
من وشما باشیم حاضریم در چنین فقری زندگی کنیم نه یک روز نه دوروز بلکه ۱۲ ماه انهم به عشق خدمت بیشتر به زوار حسین علیه السلام
خوشا به حالشان چه ابرویی دارند قیامت وحضرت مادر چه جبرانی نماید ...
انگار همه سعی دارند بر هم سبقت بگیرند
سبقت در بذل آنچه دارند
در راه محبوبشان
و هرگز این دادن را خسارت نمی دانند ...
از اشک چشمانش خوب خواهی فهمید وقتی غروب شده و زواری راپیدا نکرده..
روبه حرم نموده می گوید حسین جان نخواه دست خالی به منزل برگردم ...
خدایا کدام نویسنده قادر است
عظمت صحنه های اربعین را به تصویر بکشد
کاش دوربینی به بزرگی عالم بود که همه وقایع راثبت مینمود
هرچند
همه ذرات عالم وگواهان الهی وملائک ....ثبت نمودند
آنچه عشقبازان ارباب در راه او به تصویر کشیدند
و قیامت روزی است که این تصویر ها به نمایش گذاشته خواهد شد...
وانها که از قافله عاشقان جاماندند حسرتی عظیم خواهند خورد...
شرح عاشقی بی انتهاست..
نمیدانم از کدام تصویردیگر بگویم
اما به خودش قسم
انسان در دریای عشق آنها خود را نه تنها محب بلکه مجرم می بیند ...
ما تاکنون چگونه اینگونه زیسته ایم
چگونه از هواهای خویش و از آسایش و آرامش خویش برای خدمت به محبوب خویش گذشته ایم
داعیه حب مولایمان امام عصر ارواحنا له الفدا داشته
اما هرگز با این حب لحظه به لحظه زندگی نکرده ایم
و او را بر خویش و راحتی خویش و فرزندانمان ترجیح نداده ایم
سهم مولایمان 👈روزانه از زندگی ما چیست
سالی یک بار خمسی که باید بدهیم
با هزار بهانه و طفره رفتن و محزون شدن از مقدار هزینه اش با سختی می پردازیم
واین دادن را خسارت می دانیم...
وای بر من😭
چه آبرویی رقم میزنند آنها فردا ی قیامت
و چگونه حسین علیه السلام برای آنها جبران خواهد نمود
و خدای حسین علیه السلام برای آنها چه بزمی مهیا نموده
و اما من در صف طولانی محبین حسین علیه السلام آیا جایی برای خویش می بینم...
شرمسارم ...
اینجا کجاست....
چرا کفشهایش را از پادر اورده...
اری خوب میفهمد چه خبره..
ارض مقدسه...
اینجا....
جای رد پای مولاست...
خوش به حال ادب انها که حرمت مولایشان را نگه می دارند
چون می داند امام عصر ارواحنا له الفدا نیز در بین زائرین است به حرمت مولایش پا برهنه نموده...
کاش از جنس شماها کربلا بودید روز عاشورا..
نمی گذاشتید اسبها.....😭😭
امروز باید کمی تامل کنم از رهگذر مرور این همه تصویر عاشقی ...
توشه ای برای زندگی وحیات جدید برگیرم...
بامولایم امام عصر ارواحنا له الفدا زندگی کنم
چنان ان مردمان عاشقی که هرروزشان به یاد محبوبشان هستند...
وبه عشق او صبح وشام نمایم وبرای خدمت به ان عزیز همه چیزم را مهیا نمایم...
مهیا نمایم....
باید به طور جدی برای ظهور مهیا شوم
ویقین کنم صبح ظهور نزدیک است..
واگر از خدمت عاشقانه انروز جابمانم حسرتیست غیر قابل جبران...
به یاد باید بسپرم صحنه های بذل انهارا تا مشق عاشقی را مو به مو پیاده کنم...
عمود یک...
خدایا امسال جاماندم...
هرچند این صبوری تلخ است ...
اما ما به فراق عمریست خو کرده ایم...
ما مولایمان را هرگز ندیدیم اما در دل با او انس گرفتیم
زهرا سلام الله علیها را هرگز حتی در خواب هم روءیت نکردیم اما با دل کوچه های مدینه را رفتیم
درب خانه مادر نشستیم
ودر غربت او اشک ریختیم...
ما امیر المومنین روحی له الفدا را ندیدیم... اماداغ فراقشان را با پای دل امدن به نجف ونشستن در گوشه صحن ترمیم کردیم....
👈باشد اگر تقدیر ان است که امسال نیاییم...
می مانیم...😭
👈اما از امروز از عمود یک حرکت می کنیم...
هرچند با پای دل باشد...
چه می شود کرد...
داغ دل را چگونه مرهم می توان نهاد....
حسین جان من امده ام از عمود یک اغاز سفر نمایم مرا جزو زائرین حقیقی ات قبول فرما...
اخر امسال با خود می گفتم...
ان شاءالله امضای ظهورش را می گیریم...
اما دلم روشن است...
خدا در دلهای شکسته است...
خدا تو شاهد باش ما دل شکسته ایم...😭
ای جان عالم تو چه بهای سنگینی دادی تا مارا نجات دهی...
وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ 😭😭
خون دلت را ...
لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ
تا بندگان خدارا از جهالت وحیرت گمراهی نجات دهی...
حسین جان ای جان عالم...
خود شاهدی که چگونه خونت به ثمر نشسته وچگونه مایه حیات واحیای بشر از ظلمات جهل وگمراهی شده....
بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلاَیَ أَتَیْتُکَ زَائِراً وَافِداً عَائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِی
اى مولاى من پدر و مادرم فداى تو باد من به عزم زیارتت آمدم و به درگاه شما وارد شده و پناه آورده ام به شما از شر و عذاب آنچه بر خود خیانت کرده ام و بار سنگین گناه را به دوش کشیده ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صل الله علیک یا امیرالمومنین یا علی ابن ابیطالب علیه السلام
با نگاه به پشت سر وچشمهای گریان خداحافظی می کنیم...
همراه بازوار راه می افتیم...
ولی خدا تو فقط می دانی خداحافظی از مولا استخوان سوز است
کوچه های نجف را طی می کنیم
همون کوچه هایی که خاطره ها از مولایمان دارد😭
اینجا بود که به مولایم بی حرمتی کردن..
شاید اینجا بود که جواب سلام مولایم را ندادن...
خدایا نمی رود پاهایم
می خواهم برای همیشه بمانم...
خدایا من از این فراق شکوه دارم😭
باهر سختی راه می روم ...
ولی دلم مانده...😭
اَللَّـهُمَّ اِنّي وَقَفْتُ عَلي باب مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ،
خدايا ايستاده ام بر دري از درهاي خانه ي پيامبرت
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ النّاسَ اَنْ يَدْخُلوُا اِلاّ بِاِذْنِهِ،
(درود تو بر او و خاندانش) ،تو مردم را از اينكه بدون اجازه اش وارد شوند منع كرده اي، ....
اَللَّـهُمَّ اِنّي اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّريفِ في غَيْبَتِهِ،
خدايا من حرمت صاحب اين زيارتگاه شريف را در غيابش باور دارم....
وَاِنّي اَسْتَاذِنُكَ يا رَبِّ اوَّلاً، وَاَسْتَاْذِنُ رَسُولَكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ثانِياً،
من از تو اي پروردگارم اجازه مي خواهم اولا،و از پيامبرت اذن مي خواهم ثانيا،
وَاَسْتَاْذِنُ خَليفَتَكَ الاِْمامَ الْمَفْروُضَ عَلَيَّ طـاعَتُهُ علی بن موسی الرضا ...
و از خليفه ات امامي كه اطاعتش را بر من واجب كرده اي اجازه مي خواهم
وَالْمَلائِكَةَ الْمُوَكَّلينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ ثالِثاً، ءَاَدْخُلُ يا رَسُولَ اللهِ،
و فرشتگان گماشته شده به اين بارگاه مبارك ثالثا،آيا وارد شوم اي رسول خدا!
ءَاَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللهِ ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ الْمُقَرَّبينَ الْمُقيمينَ في هذَا الْمَشْهَدِ،
آيا وارد شوم اي حجّت خدا؟،آيا وارد شوم اي فرشتگان مقرّب خدا،كه در اين زيارتگاه اقامت داريد،
فَاْذَنْ لي يا مَوْلايَ في الدُّخُولِ، اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ اَوْلِيآئِكَ،
پس مرا براي واردشدن اي مولايم اجازه ده،به بهترين اجازه اي كه به يكي از دوستانت داده اي،
فَاِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلاً لِذلِكَ، فَاَنْتَ اَ