eitaa logo
رنگ خدا
76.6هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
79 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/aB6V.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 اهل راه خدا 🔺️ 🔻@range_khodaa🔻
41.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عظمت روز عرفه زمان‌ها خصوصیت دارند ؛یکی از زمان‌های خاص ، عرفه است. 🔻@range_khodaa🔻
!! 🌷....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی می‌رفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشه‌ای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زده‌ای بود که سیاه شده بود. نان کپک زده‌ای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا این‌جا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند! 🌷آب روی سرمان می‌ریختند، اما به ما نمی‌دادند! در زدم، سرباز با آن لهجه‌ی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آن‌قدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالی‌که اطرافش را می‌پایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغال‌هاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، می‌خواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمی‌دانست من یک تکه نان گیر آوردم. 🌷یک‌جوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغال‌های روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچ‌وقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آن‌جا به یاد یکی از فیلم‌های خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمی‌داشت و می‌خورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر می‌آوردم، می‌خوردم... : جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز 🔻@range_khodaa🔻
🔸عشق‌بازی آینه ✍ علی‌رضا مکتب‌دار 📌خاصیت آینه، بازتاب‌دادن کامل تصویری است که در برابر آن قرار می‌گیرد. اگر آینه شکسته و یا محدب و مقعر نباشد، تصویری بی‌نقص از اشیا ارائه می‌کند. 📌عاشق حقیقی نیز چهره کامل و بی‌نقص معشوق را بازتاب می‌دهد و به‌قول هوشنگ ابتهاج: «آینه در عشق‌بازی صادق است آینه یک دل نه، صد دل عاشق است» 📌اگر آینه‌ی فطرت انسان در اثر ضربت سنگ گناه، ترک برنداشته باشد و یا به‌جهت حرکت در کژراهه‌ی عصیان، تحدّب ‌و تعقّر نیافته باشد، همواره قامت آراسته حقیقت را بازتاب خواهد بخشید. 📌انسان کامل، آینه‌ای است که تمام حقیقت معشوق را در خود انعکاس می‌بخشد و انسان‌های معمولی، تنها با نگاه به این آینه است که می‌توانند به شناخت حقیقت ناب و بی‌پیرایه نایل گردند. 📌انبیا و اولیای الهی، آینه‌هایی هستند که آفتاب وجود خداوند را بازتاب می‌دهند. 🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از  طریق المهدی
💠 | عملیات مردمی 🔹حمایت از سفره نیازمندان با اهدای کمک‌های نقدی، گوشت و دام زنده (گوشت‌های قربانی با هماهنگی گروه‌های جهادی در بین ایتام، مستضعفین و فقرای شهر قم توزیع می شود) 🔘 می‌توانید کمک های نقدی خود را به شماره کارت ذیل واریز بفرمایید: 💳
5892107044826470
❗️به نام گروه جهادی حسنات (روی شماره کارت بزنید، کپی می‌شود) 📲 سوالی داریددر پیام‌رسان ایتا پیام دهید: @ali_yavar7 به عملیات‌بزرگ‌غدیر بپیوندیم @ghadir
🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد؛ من 17 شتر و 3 فرزند دارم شتران مرا طوری تقسیم کنید که؛ بزرگترین فرزندم نصف آنها و فرزند دومم یک سوم آنها و فرزند کوچکم یک نهم شتران را به ارث ببرند. وقتی بستگانش بعد از مرگ او وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟! بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک نفر در عربستان میتواند به آنها کمک کند، بنابراین نزد علی(علیه‌السلام) رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند؛ حضرت فرمودند: رضایت میدهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم سپس تقسیم بنمایم؟ گفتند:چرا رضایت نمیدهیم! پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نُه شتر داد. به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد و در آخر _یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود..! 🔻@range_khodaa🔻
33.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 خودت رو آدم حساب کن! ⛔️ خود تحقیری ممنوع 👈🏻 ما برای خدا مهم هستیم، نظر ما برای خدا مهم است ... 🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه ششم: چفیه ✔️ راوی : عباس هادی 🔸ابراهيم در مرخصي به سر ميبرد. آخر
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه هفتم : شوخ طبعی ✔️ راوی : علی اکبر صادقی ، اکبر نوجوان 🔸ابراهيم در موارد جدّيت كار بسيار جدّي بود. اما در موارد شوخي و مزاح بسيار انسان خوش مشرب و شوخ طبعي بود. اصلاً يكي از دلائلي كه خيليها جذب ابراهيم ميشدند همين موضوع بود. ابراهيم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصي داشت! وقتي غذا به اندازه كافي بود خوب غذا ميخورد و ميگفت: بدن ما به جهت ورزش و فعاليت زياد، احتياج بيشتري به غذا دارد. با يكي از بچه هاي محلي گيلا نغرب به يك كله پزي در كرمانشاه رفتند. آنها دو نفري سه دست كامل كله پاچه خوردند! يا وقتي يكي از بچه ها، ابراهيم را براي ناهار دعوت كرد. براي سه نفر 6 عدد مرغ را سرخ كرد و مقدار زيادي برنج و...آماده كرد، که البته چيزي هم اضافه نيامد! ٭٭٭ 🔸در ايام مجروحيت ابراهيم به ديدنش رفتم. بعد با موتور به منزل يكي از رفقا براي مراسم افطاري رفتيم. صاحبخانه از دوستان نزديك ابراهيم بود. خيلي تعارف ميكرد. ابراهيم هم كه به تعارف احتياج نداشت! خلاصه كم نگذاشت. تقريباً چيزي از سفره اتاق ما اضافه نيامد جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور ميرفت و دوستانش را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و ميگفت: ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بيصدا ميخنديد. 🔸وقتي ابراهيم مينشست، جعفر ميرفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه! آخرشب ميخواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسي! من ايستادم. ابراهيم باصدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكي از جوانهاي مسلح جلو آمد. 🔸ابراهيم ادامه داد: دوست عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقاي راننده هم از بچه هاي سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره ميياد كه... بعد كمي مكث كرد و گفت: من چيزي نگم بهتره، فقط خيلي مواظب باشيد. فكر كنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حركت كرديم. كمي جلوتر رفتم توي پياده رو و ايستادم. دوتايي داشتيم ميخنديديم. 🔸موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدند! ديگر هر چه ميگفت كسي اهميت نميداد و... تقريباً نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. كلي معذرت خواهي كرد و به بچه هاي گروهش گفت: ايشون، حاج جعفر جنگروي از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه هاي گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهي كردند. جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود، بدون اينكه حرفي بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. 🔸كمي جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد ميخنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخمهاي جعفر بازشد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 🔻@range_khodaa🔻
🌼🍃‌‌در ایـن صبـح زیـبـا 🌼🍃زندگی از سرشوق 🌼🍃خندیدن از ته دل 🌼🍃آرامشی مـاندگـار 🌼🍃سـلامـتی پـایـدار 🌼🍃و زیباترین و بهترینها 🌼🍃را از صمیم قلب براتون 🌼🍃از خدای مهربان خواستارم 🌼🍃درود صبحتان بخیر 🔻@range_khodaa🔻
💎امام علی علیه السلام: گناهان ورد هستند و استغفار داروست و درمان () به این است که دیگر تکرار نشوند. 📗غررالحکم،ح ۱۸۹۰ 🔻@range_khodaa🔻
🌹 اعمال روز عید قربان: 1 غسل کردن 2 نماز عید قربان 3 خواندن دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه 4خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه 5 خواندن دعای ندبه 6 قربانی کردن 7 تکبیرات مشهور را پس از نماز ظهر روز عید تا پس از ده نماز (نماز صبح روز دوازدهم) بخواند 🔷‍ اللّهُ اَکْبَرُ اللّهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ و لِلّهِ الْحَمْدُ اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا 🔸خداى بزرگتر است خدا بزرگ است نيست معبود حقى جز پروردگار و خداى بزرگ است خدا بزرگتر است و ستايش مخصوص خداست خدا بزرگ است بر آنچه ما را راه نموده خداى بزرگتر است بر آنچه به ما روزى كرده از چهار پايان بى ‏زبان و ستايش خدا راست بر اين آزمايش 📚مفاتیح الجنان 🍃🌹عید قربان مبارک🌹🍃 🔻@range_khodaa🔻