✅شیخ محمد باقر #اصطهباناتی
شیخ غلامرضا یزدی برای زیارت قبر وی از پیاده از یزد به شیراز رفت!
🕍 شیراز ، حافظیه ، باغ غزل
🔻@range_khodaa🔻
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#درسی_که_از_پودر_شدن_ابوالفضل_گرفتم...!!
🌷من به همراه یکی دیگر از رزمندهها مأمور مینگذاری زیر پل ماووت به سلیمانیه عراق شدیم. صبر کردیم تا کلیه بچههای گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند. بعد از رفتن آنها کارمان را شروع کردیم. برادر سلیمان آقایی به من گفته بود بعد از مینگذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جادههای فرعی را هم مینگذاری کنم. شهید ابوالفضل رضایی و برادر وهابی ـ اگر اسمش را به درستی به خاطر داشته باشم ـ و یکی دیگر از دوستان که قدی بلند داشت مأمور مینگذاری اطراف پاسگاههای شمشیری ۱ و ۲ شده بودند. هنوز کار ما در زیر پل تمام نشده بود، آن برادری که قدش بلند بود با تنی مجروح خودش را به ما رساند و با ناراحتی گفت:...
🌷گفت: ضدتانک منفجر شده و ابوالفضل پودر شد! پرسیدیم: تو چطور مجروح شدی؟ گفت: میخواستیم با برادر وهابی از جاده مالرو بیاییم که بیسیمچی گفت: جاده مالرو مینگذاری شده و از جاده اصلی بروید! نگو بیسیمچی اشتباه کرده و برعکس جاده اصلی تلهگذاری شده بود و ما پایمان به سیمتله M16 خورده و هر دو مجروح شدیم. وقتی حال وهابی را پرسیدیم گفت: نتوانست راه بیاید. سریع دو نفر از بچههایی که جاده را تلهگذاری کرده و آشنا به محیط بودند رفتند و وهابی را به عقب آوردند و هر دو نفر را به عقب فرستادیم. من که از شهادت ابوالفضل شوکه بودم با چشمانی اشکبار به سرعت خودم را به شهر ماووت رساندم تا خبر شهادت ابوالفضل را به برادر آقایی بدهم تا برای برگرداندن بقایای پیکر مطهرش فکری بکنند.
🌷برادر آقایی قبل از اینکه در مورد ابوالفضل چیزی بگویم از من پرسید: آن جاده را مینگذاری کردی؟ گفتم: نه، آمدم خبر شهادت را بدم. برادر آقایی با ناراحتی گفت: ابوالفضل شهید شده که شده تو چرا مأموریتی که بهت محول شده را انجام ندادی. من تازه آنجا فهمیدم موقعیتشناسی یعنی چه. اجرای مأموریتی که باعث تأخير در حرکت عراقیها میشد واجبتر از رساندن خبر شهادت بود. با این حرف برادر آقایی سریع برگشتم و مأموریتام را انجام دادم ولی در دل ناراحت ابوالفضل بودم. دم دمای صبح چند نفر از بچهها که سراغ ابوالفضل رفته بودند فقط با پیدا کردن مقداری از پوست سر او برگشتند. صبح شده بود و ما شهر را با انواع مینها آلوده کرده و همراه سایر نیروهای باقی مانده برای همیشه از ماووت عقبنشینی کردیم.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابوالفضل رضایی
#راوی: رزمنده دلاور حسین گودرزی از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از سید هاشم الحیدری
14.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر آمریکا کوچکترین غلطی مرتکب شود..
🔹 شمارش معکوس سقوط و زوال اسرائیل
به سرعت پیش می رود
و آمریکا تماشاچی و هذیانگو باقی خواهد ماند
بدون اینکه بتواند هیچ کاری انجام دهد
🔹 بغداد - سه شنبه 1402/07/18
به کانال سید هاشم الحیدری بپیوندید.
https://eitaa.com/hashemalhaidary
♨️ آثار اخروی صلوات
نورانی شدن قبر، سنگین ترین عمل در یوم الحشر(روز قیامت) صلوات است و صلوات، قبر را نورانی می کند.
📚 قرب الاسناد، ص ۱۲
🌷بر احمد و قرآن معظم صلوات
✨بر حیدر و بر فاطمه هر دم صلوات
🌷بر حضرت مجتبی شهنشاه کریم
✨بر نور حسین بن علی هم صلوات
#صلوات
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکثر کسایی که از خدا دور میشن و بد میشن، این حقیقت و درک نکردن که خدا خیلی دوستشون داره 💚
#استاد_پناهیان.
🔻@range_khodaa🔻
🌺صلوات برای تعجیل درفرج امام زمان فراموش نشه🌺
🍀امام رضا علیه السلام:
☘️مَن سَأَلَ اللّهَ الجَنَّةَ وَلَم یصبِر عَلَى الشَّدائِدِ، فَقَدِ استَهزأَ بِنَفسِهِ
🌱کسى که از خدا بهشت بخواهد، امّا در برابر سختى ها شکیبا نباشد، خود را ریشخند کرده است.
📚کنز الفوائد: ج۱ ص۳۳۰
📚گزیده حکمت نامه رضوی، صفحه: ۲۴۸
#شکیبایی
#صبر
🔻@range_khodaa🔻
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠همه کارها را رنگ خدایی بدهیم.
📝 آیت الله #ناصری ره
🔻@range_khodaa🔻
علامه محمد تقی شوشتری:
من همیشه با کتاب خواب می رفتم و با کتاب بیدار می شدم
حتی می رفتم داخل یک اتاقی،در را می بستم که کسی نیاید،مطالعه کنم.
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥قسمت نود و ششم :مزار يادبود( بخش اول ) 👤 راوی: خواهر شهيد بعد از ابراهي
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘
💥 قسمت نود وششم: مزار يادبود( بخش دوم )
👤 راوی: خواهر شهيد
خــوب به ياد دارم که دوســتانش به ديدنش آمدند. ابراهيم هم شــروع به
خواندن اشعاري کرد که فکر کنم خودش سروده بود:
اگر عالم همه با ما ســتيزند اگر با تيغ، خونم را بريزند
اگر شــويند با خون پيکرم را اگر گيرند از پيکر سرم را
اگر با آتش و خون خو بگيرم ز خط سرخ رهبر بر نگردم
بارها شنيده بودم كه ابراهيم، از اين حرف که برخي ميگفتند: فقط ميريم
جبهه براي شهيد شدن و... اصلا خوشش نميآمد!
به دوستانش ميگفت: هميشه بگيد ما تا لحظه آخر، تا جائي که نفس داريم
براي اسلام و انقلاب خدمت ميکنيم، اگر خدا خواست و نمره ما بيست شد
آن وقت شهيد شويم.
ولي تا اون لحظهاي که نيرو داريم بايد براي اسلام مبارزه کنيم.
ميگفــت بايد اينقدر با اين بدن کار کنيم، اينقدر در راه خدا فعاليت کنيم
که وقتي خودش صالح ديد، پاي کارنامه ما را امضا کند و شهيد شويم.
اما ممکن هم هســت که لياقت شهيد شدن، با رفتار يا کردار بد از ما گرفته
شود.
٭٭٭
ســالها از شهادت ابراهيم گذشــت. هيچکس نميتوانست تصور کند که
فقدان او چه بر سر خانوادهي ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهيم از پا افتاد و...
تا اينکه در ســال 1390 شــنيدم که قرار است سنگ يادبودي براي ابراهيم،
روي قبر يکي از شهداي گمنام در بهشت زهرا سلاماللّهعلیها ساخته شود.
ابراهيم عاشق گمنامي بود. حاال هم مزار يادبود او روي قبر يکي از شهداي
گمنام ساخته ميشد.
در واقع يکي از شــهداي گمنام به واسطه ابراهيم تکريم ميشد. اين ماجرا
گذشت تا اينكه به كنار مزار يادبود او رفتم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻
🔻@range_khodaa🔻