🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #عاقبت_کار_مهم_است ✍آیت‌الله بهجت (ره): نباید به ابتدای کار خود شاد باشیم، باید دید عاقبت ما چه می‌شود! نباید از عاقبت، یا از فردای خود خاطرجمع باشیم! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۶۳ 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #مهمون_رفتنیه سلام فاطمه جون عزیزدل درباره مهمونی بگم که ماها مهمون نوازیم مهمون نهایتش یه روز تو خونه شماست بنظر من اصلا حساسیت به خرج ندین بعد رفتن مهمون خونه باز مرتب میشه ولی بعد گفتن حرفی که به مهمون بر بخوره هیچچچچچچ وقت نمیتونی تو دلش اون آدم سابق بشی مهمون فقط احترام میخواد چون مادام العمر خونه شما نیست که من بچه برادر شوهرام .خواهرام خونمو به گندم بکشن هیچی نمیگم اصلا خودمو میزنم به کوری چه اشکالی داره بزار عین خونه خودشون بدونن بعد رفتنشون باز خونه ام عین دسته گل میشه حرص چیزی رو بخوریم که تلافی نداره وقتی میشه تمیز کرد چرا دل مهمونمون رو بشکونیم 🍃🍃🍃🌸🍃 *

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مهدیه جون میگه.... 🍃🍃🍃🌸🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مهدیه جون میگه یک چیز را می‌خواهم به آدم‌های "بی‌موقع" بگویم؛ اگر امروز، اینجا به کسی که خیلی‌وقت است می‌شناسیش مهر دادی و آن را بهت برنگرداند؛ اگر بغلش کردی و شبیه چوب خشک بود بین دستانت؛ اگر بوسیدیش و حسی که ازش گرفتی حس بوسیدن اتوبوس دوطبقه بود؛ یک لحظه به خودت برگرد، خودت را مرور کن... این مِهری که داری می‌دهی مهرِ بی‌وقتی نیست؟ شبیه اذان بی‌موقع نیست که بیشتر از حی‌علی‌الصلوة، دلشوره می‌آورد؟ شبیه غذای وقتِ سیری نیست؟ این همان مهری نیست که سال‌ها پیش، وقتی به آن نیاز داشت دریغ کردی؟ وقتی گرسنه‌ی آن بود دِپو کردی؟ مهربانی‌ای که جایی که باید بدهی نداده‌ای، اینجا که دیگر مهربگیر، بگیرِ آن نیست، برای گَلِ دار خوب است! حواستان باشد که اگر وقتی که آدم‌ها به شما نیاز داشتند حواستان به‌ آ‌ن‌ها نبوده، اگر مهربانی را احتکار کرده‌اید، اگر ندیده‌اید، اگر نبوده‌اید، اگر نداده‌اید؛ سال‌ها بعد در جواب آن توجهِ کادوپیچ، در جواب آن لبخند بناگوش تا بناگوش، فقط یک انگشت شست تحویل می‌گیرد که اتفاقا به‌معنای تایید نیست! آدم‌ها برّه‌ی دست‌آموز شما نیستند که هر وقت خواستید نباشید و هر وقت عشقتان کشید سرِ طناب دور گردنشان را بگیرید و پیِ خودتان بکشیدشان 🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 معجزه🌱 گذری بر زندگی اعضا...❤️ 🍃🍃🍃🌸🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ #قسمت‌اول سلام عزیزم خوبی خواستم واسه کانال بسیار خوبی که داری تشکر کنم من تمام متنهایی که میفرستی و زندگی همه را میخونم وکانالتون دوست دارم با اینکه حافظه گوشی من پر هست ولی اصلا دلم نمیاد کانال شما را ترک کنم میخوام سر گذشت زندگیم براتون بگم وآنهایی که نا امید هستن بگم هیچ وقت از درگاه حق تعالی نا امید نشن من تو زندگیم خیلی سختی کشیدم از همون زمانی که ازدواج نکرده بودم وتو خونه بابام بودم وحتی بعد ازدواجم حالا بهتون میگم ما هفت خواهر وبرادر بودیم من بچه اول خانواده بودم بابام وضع مالی خیلی بدی داشت از اون گذشته خیلی هم بد اخلاق بود همیشه با مادرم دعوا داشتن ما بچه ها بیشتر وقتها با گریه میخوابیدیم خلاصه کنم با این اوضاع کسی برا ما خواستگاری نمی آمد اگه کسی هم پیدا می شد اوضاع زندگی ما را می دید می رفت ودیگه هم بر نمیگشت بعد من برادرم بود که تو سن 18سالگی ازدواج کرد ومن یه خورده دل شکسته شدم با خودم میگفتم او پسر بود میبایست صبر کنه و کمک کنه تا یه کم اوضاع زندگی بابام تغیر کنه وچند سال بعد ازدواج برادرم خواهرم هم که از من کوچکتر بود با پسر عموم نامزد کردن وبعد دو سال ازدواج کردن در این وسط من خیلی نا امید بودم و با خودم میگفتم دیگه تا آخر عمر باید مجرد بمونم یا اینکه زن پیر مردی بشم کسی به من هم نگاه نمیکنه اما بعد از دو سال از ازدواج خواهرم گذشته بود که شوهرم آمد برام 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 معجزه🌱 گذری بر زندگی اعضا...❤️ 🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت‌‌دوم خواستگاری اما اون کسی نبود که من در رویاهای خودم میدبدم من همیشه از خدا میخواستم که مرد باایمان وخوبی برام بیاد و معتاد هم نباشه اما تمام دعاهام بر عکس شده بودکسی که آمده بود یه معتاد خیلی خیلی خراب ونماز هم اصلا نمیخوند وسیگار هم میکشید بینهایت لات ودعواگر هم بود یعنی هر آه از بدیش بگم باز هم کم گفتم ولی من بر خلاف میل باطنیم قبولش کردم تو دلم اصلا راضی نبودم پدر ومادر وبچهامون هم هیچ کس راضی نبود همه میگفتن من به یه ماه هم نشده بر میگردم خونه بابام خلاصه ازدواج کردم ورفتم خونه مادر شوهرم با اونها زندگی میکردم ومثل دختر براشون کار میکردم پدر شوهر ومادر شوهرم آدمهای خیلی خوبی بودن خدا رحمتشون کنه ما را تنها نذاشتن عاقل بودن وعاقلانه‌فکر میکردن ویه جاهایی کمکم میکردن من هم مثل یه دختر بودم براشوند تاینکه سه ماه از ازدواجم گذشته بود من حامله شدم از یه طرف خوشحال بودم که مادر میشم از طرف دیگر نگران بچم بودم با این طور پدری چگونه زندگی کنم چند وقتی از زندگیم گذشته بود من هم هیچ وقت سر به سر شوهرم نمیذاشتم باهاش میساختم تحملش میکردم باهاش کنار میآمدم بهتون بگم آنقدر نعشه میکرد دایم تو چرت بود شیره وتریاک میکشید ومیخورد وپشت سر هم سیگار میکشید باورتون نمیشه یکی دوبار که کنارش 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 معجزه🌱 گذری بر زندگی اعضا...❤️ 🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت‌‌سوم خواب بودم سیگار از دستش افتاده بود روی پتو و آتش گرفته بود بیدار شدم خاموشش کردم یعنی خیلی ناجور بود تا اینکه ما هفتم بود خودش گفت نیخوام ترک کنم از اینطور زندگی خسته شدم من هم بهش گفتم آره حتما باید ترک کنی تا بچمون به دنیا نیامده پاک بشو گفت حتما این کار میکنم آمد بدون دوا و دکتر ترک کنه ولی نتونست دفعه دوم خودم طلاهام فرختم بردمش دوا ودکتر و کم کم ترک کرد اما تا 10ماه نتونست سر کار بره اما از اینکه ترک کرده بود خوشحال بودم بعد از ترکش همدیگه مثل قبل نبود سیگار نمیکشید ولات وبازی هم نمیکرد و دعواگری را هم کنار گذاشت آخه او خیلی من دوست داشت از ته دلش عاشقم بود به خاطر همین عشقی که به من وبچهامداشت خدا کمکشکرد واز دام اعتیاد نجات پیدا کرد بعد ترکش هم رفت پایه یک گرفت و رفت روی ماشین سر کار الان هم تو جاده کار میکنه الان ما 18سال کامل داریم با هم زندگی میکنیم با این حالی که روز اول از روی ناچاری با هاش ازدواج کردم الان عاشقش هستم وقتی به کار خدا فکر میکنم که چقدر بندهاش دوست داره واقعا شاکرش هستم وهمه اینها را از معجزات خدا میدانم واز شم من زندگیم از زیر صفر آغاز کردم اما الان با یاری خدا همه چیز تو زندگیم دارم وسه تا بچه هم دارم دوتا پسر ویه دختر واقعا از خدای مهربان خیلی شاکرم که همیشه به فکر بندهاش هست و آنها را رها نمیکنه عزیزان همیشه وهمه جا به خدا توکل کنید من توسن 26سالگی ازدواج کردم الان هم45سالم خدارا شکر که به اونچه که میخواستم رسیدم خدایا هزاران مرتبه شکرت داستان زندگیم به این خاطر نوشتم که کسانیکه از زندگیشون ناامید هستن نباشن واقعا یه نفر هست همیشه حواسش به بندهاش هست واون هم خداست به او توکل کنید وامیدوار باشید با امید زندگی کنید در آخر هم یه دعا برای همه آنهایی که گرفتارن ومشکل دارن میکنم الهی به حق پنج نفس مقدس مشکل همه حل بشه ان شااله #پایان❤️ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃

*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قدیم ترها که مردم بیشتر از اسکناس استفاده میکردن اون هایی که عاشق ترین بودن همیشه یه عکس سه در چهار از عشقشون تو کیف پولشون بود. خیلی ملودی زیبایی بود دیدن تصویر کسی توی کیف پول،اینکه اون فرد مایل بود هرجایی به یاد یار باشه لذت شیرینی بود. چیزی که نیاز داشت زیاد از حد تقلید بشه؛ اتفاق قشنگ دیگه ای هم بود،کارمندهایی که روی میز کاریشون عکس خانوادگیشون رو میگذاشتن،یک عکس از تمام افراد درجه یک خانواده که اغلب در بطن یک سفر خاطره انگیز متولد شده بود و زمان استراحت یا چای خوردن لم میدادن رو صندلی و به اون عکس نگاه میکردن. امروز اما همه چیز اسیر تکنولوژی شده،کارت های بانکی جای اسکناس ها رو گرفتن و دورکاری انتخاب بهتری نسبت به حضور فیزیکی در ارگانهای اداری بحساب میاد. اما هنوز هم میشه این اتفاق زیبا رو رقم زد. میشه عکس اونی که زندگیته رو بک گرند صفحه موبایلت بگذاری و به نظرم این اصلا حرمت شکنی بزرگتر ها یا بی غیرتی نیست؛ باید قبول کرد میشه همسرت رو در حضور خانوادت ببوسی،باید فهمید بوسیدن دست همسر در حضور خانواده همونقدر که بوسیدن دست پدر و مادر در حضور همسر،لایق ستایشه. این صفحه های مکانیکی بزرگ هشت تا ده اینچی که بیشتر تایم بیداریمون رو اسیر خودش کرده مثل خونه ساختمونیه و تصویر زمینه ش مثل باغچه تو حیاط خلوت؛ پس عکس اونی که دوستش داری رو مثل گلی که میکاری تو باغچه بذار تو پس زمینه گوشی تلفن همراهت. باور کن این بی منت ترین و بی هزینه ترین عاشقانه ایه که ممکنه... 🍃🍃🍃🌸🌸🍃 *

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❌ هدف حاج‌قاسم چی بود❌ ⛔️چه چیزی برای حاجی خیلی مهم بود⁉️ 🖤چندداستان جالب از حاج‌قاسم ❤️ (توسط: مرتضی‌ کهرمی ) 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃