🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
﷽ #توصیه
📌محاسبه قبل از خواب
🔰آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی:
از وظایف مهم هنگام خواب یکی محاسبه نفس می باشد که می بایست که از ابتداء وقتی که در شب قبل از خواب بیدار شده تا آن هنگام که می خواهد برای خواب به بستر برود تمام حرکات و سکنات و اقوال و افعال خود را محاسبه کند.
📗 اسرار الصلاة
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضای ❤️
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اهمیت اداء حق دیگران(داستانی بسیار تکان دهنده)
🔸جا دارد این داستان را چندین بار با دقت و توجه بخوانیم
✍ مرحوم محدث نوری (ره) در کتاب دارالاسلام نقل می کند که: در نجف اشرف کنار صحن،عطاری بود و به عنوان آدم زاهد و عابدی میان مردم شناخته شده بود
همه روزه در ساعت معینی،مردم مقابل مغازه اش جمع می شدند و او آنها را موعظه می کرد،شاهزاده ای از اهالی هندوستان در نجف مجاور شده بود.جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن ذخیره کرده بود.سفری برایش پیش آمد و خواست جعبهی جواهرات خود را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. پیش خود گفت: امین ترین کس همین مؤمن زاهد و عابدی است که مورد اعتماد مردم است
🔸با کمال اطمینان خاطر،جعبهی جواهرات خود را به او سپرد و رفت.وقتی برگشت و از او جعبه را خواست او با خونسردی تمام منکر شد و گفت: اصلا من تو را نمی شناسم!شاهزادهی هندی بیچاره شد و به حرم مطهر رفت و شکایت نزد آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) برد و گفت:آقا من از شهر و دیار خود دل کندم،مجاور حرم شما شدم که سعادت دنیا و آخرتم تأمین گردد و تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و او اکنون منکر شده و یک دینار آن را هم به من نمی دهد و من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما.حال از شما پولم را می خواهم! پس از گریه و زاری فراوان خوابش برد،حضرت در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازهی شهر بیرون برو،ببین اول کسی که از شهر خارج می شود کیست، جعبه جواهراتت را از او بخواه،او رفت و دید اول کسی که از شهر بیرون آمد پیرمردی هیزم شکن است که برای آوردن هیزم به صحرا می رود! پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم از او جعبهی خود را بخواهم! مجددا به حرم مطهر رفت و متوسل شد و گریه و زاری کرد. باز شب در خواب همان دستور را دریافت کرد او فردا رفت و دید باز همان پیرمرد،اول کسی است که از شهر خارج می شود!فکر کرد: آخر من از این پیرمرد هیزم شکن بیچاره جعبهی جواهر بخواهم؟ تا سه شب این جریان تکرار شد و آخرش گفت:لابد راهکار همین است ناچار نزد پیرمرد رفت و جریان را از اول برای او تعریف کرد. او قدری فکر کرد و گفت: بسیار خوب! فردا بیا مقابل مغازهی همان شخص،در همان ساعتی که مردم برای موعظه اجتماع می کنند؛ من جعبه را به تو می رسانم
🔸فردا همان ساعت در کنار مغازهی عَطّار حاضر شد. پیرمرد هم آمد و به آن عطار گفت: تقاضا می کنم امروز کار موعظه را به من واگذار، اجازه بده امروز من مردم را موعظه کنم.او هم پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: مردم!من فلان آدم هستم و کارم هیزم شکنی است.من از حق الناس شدیدا می ترسم، قصه ای دارم که برای شما می گویم. من چندی پیش از یک مرد یهودی صد دینار قرض کردم و قرار شد ظرف ۲۰ روز و هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم.پنجاه دینار آن را در ظرف ده روز و روزی پنچ دینار ادا کردم. روز یازدهم رفتم دیدم نیست و مغازه اش بسته است. چند روز رفتم نبود. گفتند به بغداد رفته است. مدتی گذشت و دسترسی به او پیدا نکردم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و موقع حساب و کتاب هست و مردم برای حسابرسی احضار می شوند! من هم رفتم، حساب مرا رسیدند و حسابم خوب بود و گفتند بهشتی ام.بنا شد که از پل صراط عبور کنم و به بهشت بروم. سر پل صراط که رسیدم دیدم خیلی ترسناک است! شعله هایی از زیر پل صراط بالا می زند! ترسان و لرزان حرکت کردم چند قدم که رفته بودم ناگهان دیدم از میان جهنم، یک شعلهی آتش بیرون پرید و سر راه من ایستاد! دیدم عجب! همان مرد یهودی طلبکار است!گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم، بده تا بگذارم بروی.گفتم: من آمدم، تو نبودی. التماس کردم.گفت:ممکن نیست تا ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم: اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم.گفت پس بگذار من سر انگشتم را به یک عضو تو بچسبانم و راه بدهم. ناچار راضی شدم.سینه ام را باز کردم. تا سر انگشت خود را روی سینهی من گذاشت، سوختم و از سوزش آن از خواب پریدم! دیدم سینه ام زخم شده است! مدت ها است که مداوا می کنم و هنوز زخم سینه ام خوب نشده است، آنگاه سینهی خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. آن مرد عطار هم ترسید و شاهزادهی هندی را در خلوت خواست و جعبهی جواهرات او را تحویل داد و عذرخواهی کرد
🔸جدا باید از حق الناس ترسید-تا زنده ایم آن را ادا کنیم نگذاریم که به فردای قیامت بکشد که بیچاره میشویم،خدا نکند که با حق الناس وارد عالم قبر و قیامت شویم❌
🔸خوشا بحال کسانی که حق الناسی گردنشان نیست
❇️نشر این پیام صدقه جاریه است
❇️لینک کانال نسیم معنویت و بندگی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
سلام عرض میکنم به همه ی اعضای کانال رنج کشیده ها 👋🌱
من یه خانمم و خیلی وقته عضو این کانال خوب و محبوب هستم و همه ی پیام ها رو میخونم🌷؛
دیدم که خیلی از عزیزان دنبال یه آبرسان قوی برای پوستشون بودن، و از اونجایی که ما خودمون یه محصول گیاهی (۱۸ ترکیب گیاهی) داریم که علاوه بر اینکه به عنوان یه آبرسان قوی عمل میکنه☺️، هر گونه جوش و جای جوش، لک و ککو مک، چروک های ریز و خط اخم و لبخند رو از بین میره و پوست رو تا ۴ درجه روشن میکنه و تیرگی رو از بین میبره😊
و در پر کردن منافذ باز پوست هم نقش داره👌🌱
همونطور که گفتم این کرم فقط از ۱۸ ترکیب گیاهی تهیه شده و مواد شیمیایی نداره👌🌹
و قیمتش هم به نسبت کاراییش خیییلی مناسبه...😊🌱
عزیزای دلم، برای این محصولمون یه کانالی داریم که عکس قبل و بعد و ویس رضایت مشاریای عزیزمون رو قرار دادیم...🦋✨
💕این لینک کانالمونه💕:
https://eitaa.com/joinchat/4038459853Cfea95e868f
هر سوالی داشتین هم در خدمتم😊:
┏━❤️🌸━━••••••••••━━━┓
@nr_mogeze_702
┗━━━━••••••••••━━❤️🌸┛
﷽ #توصیه
🔰مرحوم علامه طباطبایی:
کسی که میخواهد اهل معرفت شود،باید معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند .
از معاشرت های بی فایده و بی مغز تا میتواند اجتناب نماید.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_اعضا ❤️ #گندم بالاخره روزاول مهرازراه رسیدمانتوشلوارو مقنعه نه پوشیدم ونگ
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_اعضا ❤️
گندم
روزرفتن به دانشگاه رسیدحسین اصرار
داشت خودم می برمت وپنج شنبه
جمعه روانجامی مونم بعدباهم برمی گردیم
سعی کردم قانعش کنم
حسین جان من قراردوسال این راه برم
وبیام هردفعه تونمی تونی اجازه بده
برم وروی پای خودم باشم
بالاخره راضی شدوسواراتوبوس شدم
ویکسره تماس می گرفت وجویای
حالم می شدوبین حرفهاش هم نصیحت
می کردوهم نگرانی روکامل می شد
فهمید
دوست همشهریم زودتررسیده بودو
قبل رفتن من یکی ازاتاقهای خوابگاه
تحویل گرفته بودواسم من راهم نوشته
بودواتاق تمیزکرده بود
بعدگذشت چندساعت ومسافت طولانی
ساعت دوازده شب میدون شهر
رسیدم وراننده اتوبوس راهنماییم کرد
تاکحابایستم تاکسی بگیرم وبه دانشگاه
برم
مسیرمیدون شهرتادانشگاه زایدنبودو
ده دقیقه ای رسیدم وبه خوابگاه
رفتم
بااستقبال گرم مسئول خوابگاه ودوستم
روبروشدم
وسایلم چیدم وموادغذاییم داخل بخچال
گذاشتم وبا حسین وگلرووپونه تماس
گرفتم وخبررسیدنم بهشون دادم
وخسته خوابیدم
صبح زودبیدارشدیم وبعدخوندن نماز
صبحونه رواماده کردیم وبعدبه
کلاس درس رفتیم
یک کلاس پرجمعیت نزدیک چهل
دانشجوکه نصف ونصف خانم واقابودن
تاساعت هفت شب
پشت سرهم کلاس داشتیم وفقط
ساعت دوازده ظهریک ساعت استراحت
به خاطرنمازوناهارشب خسته به
خوابگاه امدیم وشام گرم کردیم وبعد
خوردن ازخستگی هردوبیهوش شدیم
جمعه هم به همین روال گذشت
بعداتمام کلاس بادوستم مسیربه مسیر
ماشین گرفتیم وبرگشتیم
دوستم کارمندبودومثل من بایدصبح
شنبه به محل کارش می رسید
حسین وبچه هابادیدنم خیلی ذوق
کردن وکلی حرف برای گفتن داشتن
انگاری من دوسال نبودم
پونه می گفت باباشبهاتادیروقت می نشسته
وتلویزیون نگاه می کرده یااینکه عکسهات
توگوشیش نگاه می کرده
ومتوجه تصویرزمینه گوشیش شدم که
عکسم گذاشته بود
باشیطنت پرسیدم حسین بدون من
خوش گذشت
گندم من بی تومی میرم تواین دوروزکه
نبودی لحظه ای نبودبهت فکرنکنم
وازخداخواستم اگرقرارعمریکی ازمازودتر
تموم بشه اون یکی من باشم
بغلش گرفتم وگفتم حسین بسه دیگه
ادامه نده دیوونه ی من این چه حرفیه
می زنی...
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️🌺
در جواب این دوست عزیز که کلیپ دکتر با عنوان درمان سردرد ،کمر درد گذاشتن
ایشون مرحوم دکتر حسن شهبازی هستند ودر کرج بودند ،متاسفانه دو سال پیش به طور ناگهانی فوت شدند ،خیلی آدم خوبی بودخدا بیاموزدش
برای شادی روح تمام شهدا و تمام اموات وبرای شادی روح دکتر حسن شهبازی صلوات
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️🌺
سلام خدمت فاطمه بانوی عزیز با این کانال شما خیلی چیزا یاد گرفتم ک همیشه دعا گوی شما هستم در مورد اون خانمی ک چشمش میپره قدیمی های ما ی چیزی میگفتن ک چشم همه چیز رو میبینه و هیچی نمیگه حالا ما یه چیزی از چشم دیدیم به همه میگیم منظورشون این بوده ک وقتی ک این مورد برات پیش اومد به هیچ کس نگو ببین باز چشمم میپره برای ما هر موقع اینجور چیزی پیش میآمد ی تیکه کوچیک از کاه رو میچسبونیم پشت چشم آروم میشه با پوست نازک تخمه هم میشه ی تیکه خیلی کوچیک
🍃🍃🍃🍃🍃❤️
و اینکه خانومایی ک میخوان باردار بشن یا بار دار نمیشن یا مشکل زنانگی دارن ی دکتری هست طب سنتی خیلی ها ازش جواب گرفتن خودمم تحت نظر ایشون بودم بهشون مراجعه کنید جواب گرفتین برای خونه دار شدن همه ی مستاجر ها و بعد منم دعا کنید
پیج اینستاگرم شون
dr_healthy_a
اسم و فامیلشون یادم رفته ذخیره کنید پیجشون بالا میاد
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت 🌱 و ادامه داد بفرما این کارنم درست شد الهام گوشی رو قطع کرد و گفت _ بفرمایی
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت 🌱
دکتر شرح حال نوشت
از زمانی که این جوشهای چرکی رو صورتت اومده تا به امروز پرسید
نحوه رژیم تغذیه و سبک زندگی را پرسید
و براش از تاثیر مستقیم این موارد روی سلامتی پوست صحبت کرد
مقداری دارو و البته ویتامین های تقویتی نوشت
و اطمینان خاطر داد که مورد مقاومی نیست و زود خوب میشه
کیمیا به محض گرفتن داروها سریع به مطب دکتر برگشت
طبق معمول یک دختر از دخترای ثروتمندان تهران آمده بود و فکر تبدیل کردن خودش به بدل فلان سلبریتی را داشت
چه تفاوتی دارد دنیا
یکی یه پوستر سالمم نداره و به خاطرش تحقیر شده
مسخره شده
یکی هم از زیبایی و بیکاری و پول زیاد فکر ساختن یک بدل از خود خودش هست
میخواد پوست و زیبایی خودش رو بده زیر تیغ جراحی
تا مثلاً دماغش حالت چشماش شبیه فلان بازیگر بشه
یک ماه از روزی که کیمیا به دکتر رفته بود می گذرد
داروها و تغذیه صحیح جواب داده و جوش ها ناپدید شدن
و پوستش شفاف شده
نشنیدن سرکوفت و دعوا نداشتن استرس و از همه مهم تر وجود دو ستهای خوبش باعث شده وزنشدهم بالا بره
کیمیا از وضعیتش خیلی راضیه
و تمام حواسش به مدیریت زمان تا به همه کارهایش برسه
شغلش
دانشگاهش
رسیدگی به خودش
تنها چیزی که اذیتش میکنه جنجالهای همیشگی تو خونه است
یه روز رضا
یه روزه زهرا که از عشق برادر دوستش عقلشو از دست داده
و حسینی که به هر دری میزنه تا رضایت مادر رویا رو به دست بیاره
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ السَّعيدُ مَنِ استَهانَ بِالمَفقودِ
🔅 خوشبخت، كسى است كه به آنچه از دست رفته بى اعتنا باشد
📚 غررالحکم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۵۹﴾
🔸 ای پیغمبر (گرامی) با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند، که این کار برای اینکه آنها (به عفّت و حرّیت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس رانان) آزار نکشند بسیار نزدیکتر است و خدا (در حق خلق) بسیار آمرزنده و مهربان است.
💭 سوره: احزاب
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت 🌱
امروز دوباره کیمیا کلاس داره
و با حس خیلی خوبی از خواب پا شد
در حالی که زیر لب نجوا کنان آواز میخوند روتین پوستیاش را انجام داد
تو آیینه به خودش نگاه کرد
پوستش مثل شخصیتش خیلی فرق کرده بود
کرم آبرسان و ضد آفتاب زد
لباسش رو پوشید و سویشرت شو برداشت
چون پاییز بود و گاهی هوا از خنکی می گذشت
یکی از چیزهایی که لذت عمیق به کیمیا میده این که دیگه لازم نیست از باباش پول بگیره
حتی گاهی برای خونه هم خرید میکنه
مثل هر روز از مادرش خداحافظی کرد
صورت کوثر رو بوسید و مثل همیشه این سوال که تو چرا انقدر خوشگلی چرا من به شماها نرفتم تو ذهنش اومد
نخواست روزشو با این سوال تکراری خراب کنه
لبخندی به خودش زد
عطر ملایمی زد
داشت کفششو می پوشید صدای سوت رضا باعث شد سرش رو بالا بیاره
رضا درست روبه رو واستاده بود و نگاهش میکرد
با ابروهای کشیده اش پرسید
_چی شده رضا
_نه اینجوری نمیشه یه رژ بزن دیگه
کیمیا جلو رفت درست نزدیک برادرش و گفت
_ زدم داداش رضا دقت کن و لباشو و جلو آورد
و بعد راه افتاد
رضا عصبی با صدای بلند گفت
_تقصیر تو نیست بابا از ترس دیوانگیت زیادی بهت محبت کرده
اشاره به خودکشی کیمیا داشت
_مگه داری میری عروسی که عطر زدی
آرایش کردی
کیمیا راه رفته رو برگشت و گفت
_اولاً آرایش نیست من فقط به پوستم رسیدم شفاف شده
دوما تورو سننه....
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c