احساس کردم یه نوری از بیرون پنجره
داره میزنه توی چشمم..
سرمو آوردم بالا و ... :)
ماهِ من علیِ...
.
شهید آوینی-aviny_com@1_211688273616044270.mp3
زمان:
حجم:
778.5K
یاارحَمَ الراحِمین
ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ
وَ سِلاَحُهُ الْبُکَاءُ …
اگر سلاح مؤمن در جهاد اصغر
تيغ دو دم است و تير و تفنگ،
سلاح او در جهاد اكبر
اشك و آه و ناله به درگاه خداست.
و اگر راستش را بخواهي،
آن قدرتي كه پشت شيطان را ميشكند
و آمريكا را از ذروهي دروغين قدرت به زير ميكشد
اين گريههاست..
❞سید مرتضی آوینی
امروز اتاق عمل از اونجایی که پُست خطیرِ پذیرش بیمارانی رو که همراه با پرستار به اتاق عمل میان بهم تحویل دادن و یه کم وقتم آزاد تره، همراه با این کتاب سپری میشه..
فقط دلم میخواست میتونستم این کتابو ببرم زیر شیر آب تا جزییات اضافه و غیر کاربردیش رو بشوره ببره و بعد بشینم چهارتا روایت هولناک و دلچسب بخونم از روزهای ابتدایی دفاع مقدس اونم از زبون یه پرستار...
#طرحنوشت
#کتاب
از امشب سیاهیِ عزایِ خلیفه و جانشینِ خدا بر زمین
لنگرِ آسمان و زمین
برادر و جان و پسر عمویِ رسول
عشق و آرام و قرارِ حضرتِ بَتول
استاد و وجودِ زِینَبِین و حَسَنِین
سَروَر و سَیِّد و در میانِ اهل بیت بهترین
حضرت ابوتراب امیرالمومنین
علی بن ابی طالب
رو به تن میکنیم قُربَه اِلَی الله...
این شب ها زیاد روی به آسمون میکرد و میگفت:
اِنا لله و اِنا اِلَیهِ راجعون...
دیگران در راجعون، خدا می بینن
اما صاحبدلِ مست،
در راجعون، زهرا می بینه...
اِی خُفته دَر مَزار! سَر اَز خاک کُن بُرون
اَحوالِ چاکِرانِ تو بَعد اَز تو دَر هَم اَست...
آخ علی جآن...
من از اینجا..
#سلاممیدم به نجف..
سلام دورت بگردم..
سلام همه ی دار و ندارم..
جای ما میانِ آن ها که
این شب ها
زیر آسمانت قدم میزنند و اشک میریزند
خالیست مگر نه؟
نمیدانم به چه فکر کردم آن لحظه که
به محض تلاقی نگاهم با نخلستانهایت
اشک از دیدگانم سرازیر شد
اما ما خیلی برای شما دلتنگیم..
بلعجبی نگر که من با همه لافِ عاشقی
یار ندیده والهام، مِی نچشیده بیهشم...
خب راستش اینجا در داغون ترین وضعیتِ ممکن بودم. برخلاف چیزی که فکر میکردم، از صبح بدو بدو داشتم و حقیقتا دیگه پاهام جون راه رفتن و سرپا موندن نداشتن و باید تا ساعت ۲۰ دووم میاوردم چون شیفتم لانگ بود.
مخصوصا که هنوز کلی سِت مونده توی پَکینگ که باید جمع و جور و بسته میشدن بعلاوه چک کردن شیفت عصر انبار اتاق ها که خودش داستانیه بعلاوه مرتب کردن و واشینگ اتاق ها و بعلاوه دو تا مصرفی جراحی های قبلی که روی استیشن کنار مانیتور چشم انتظار ثبت شدن توی سیستم بودن و فقط ما دو نفر کارشناس اتاق عمل و این خستگی و این حجم کار. آمّا این وسط تماس گرفتن که آماده باشید یه سزارین اورژانسی داریم میفرستیم :/
من؟ پر شدم از هیجان و لذت مواجه شدن با تولدی دوباره ولی جسمم اصلااا. یه برو بابا دلت خوشه ی خاصی داشت.
اصلا نمیتونست برا لحظه ی بیشتری سرپا بمونه و ازم خواهش میکرد که برم بخوابم. حالا اونم با زبونی که از شدت خشکی، صحرای کربلاست. چند بار امروز از شدت تشنگی و بیحالی اومد روی زبونم که
صلیالله علیک یا اباعبدالله..
آمّا درست در زمانی که در اوج خستگی
داری میری که اتاق رو برای جراحی اورژانسی آماده کنی در حالیکه کلی کار دیگه هست که باید انجام بدی،
و داری پاهاتو میکشی که بری وسایل مورد نیاز جراحیو بیاری توی اتاق و از کم خوابی و کم آبی یواش یواش علائم سردرد هم داره نمایان میشه
و زیر لب داری میگی خداجون یه رحمی،
یهو از زایشگاه بهت خبر بدن که
مریض خودش زایمان کرد و جراحی کنسله..
خب این اگه رزق و مدد الهی نیست،
پس چیه ؟ :)
#طرحنوشت
راشِدون
قسم بروایة فَمَن یَمُت، یَرَنی.. احتراما ان نموت واقفین احتراما لِ علی.. قسم به وعده ی «هر که بمی
تمامِ دلخوشیِ زندگی من این است..
به بهانه ی سالگرد زنده شدنِ #سید مرتضی:
راوی تعریف میکرد که بعد از انفجار مین و اون شرایطی که پیش اومده بود، طرف خواست مطمئن بشه از زنده بودنش و ازش پرسید: سید زنده ای؟
که جواب داد: هنوز زنده نیستم...
و این جمله شد کلیدی ترین جمله ی همه ی زندگیم..
من زنده نیستم
من با شهادت زنده میشوم...
#سید مرتضیآوینی