از ذهنم گذشت که روز معلم رو به اولین معلمم که باعث شد مطالعاتم هدفمند تر و جهت دار بشه و کلا مسیر زیستم تغییر کنه،
تبریک بگم.. :)
کسی که با بحث هایی که سر کلاسش رقم میزد، باعث شد جری تر بشم برای اینکه بتونم از عقایدم دفاع کنم.
آخه میدونی تا قبلش توی دنیای خودم بودم با تفکرات خودم..
خودمو با داستان خفه میکردم،
کارای هنری انجام میدادم،
مینوشتم،
موسیقی گوش میدادم،
یه سری فعالیت توی مدرسه داشتم،
مسابقات فرهنگی و هنری شرکت میکردم،
قرآن میخوندم،
ورزش میکردم،
با دوستانم وقت میگذروندم،
دانش آموز محبوب مدرسه بودم و
درس میخوندم..
همین.
راستش خیلی برام مهم نبود که اطرافم داره چی میگذره.
خوب یادمه که درست سال سوم دبیرستان بود که یه معلمی برای درس دینی خورد به پستمون که خیلی اهل مطالعه و آگاه بود.
اینقدر قشنگ پاسخ شبهات و سوالات بچه ها رو میداد که کیف میکردی..
اینقدر قشنگ ما رو به تفکر وامیداشت که هنوز مزهاش زیر زبونمه..
یادم نمیره که چقدر مباحثه اتفاق میفتاد سر کلاسش و تقریبا تنها کسی که توی تیم انقلاب و امام و آقا و شهدا بود، من بودم و معلم.
اما من بلد نبودم از تفکرم درست حرف بزنم و درست دفاع کنم.
من اصلا پایه ی فکری قوی ای نداشتم و خب اینارو اونجایی فهمیدم که هم نمیتونستم نسبت به همه ی بی احترامی ها و حاشیه ها سکوت پیشه کنم و هم مجبور بودم به سکوت بخاطر اطلاعات کمم و خب بخاطر این سکوت اجباری هم خیلی از خودم بدم اومد..
و خب هرچیزی هم که میگفتم طبق شنیده هام از اعضای خانواده بود..
یادم میاد که نزدیکای امتحانات نهایی خرداد بود. امتحانات مهمی محسوب میشدنو توی کنکورمون ۲۵ درصد تاثیر داشتن.
از قضا همون ایام من دچار تحولات فکری ای شده بودمو از این همه بیخبری داشتم رنج میبردم..
رفتم سراغش.
بهش گفتم من چی باید بخونم که بتونم از عقایدم دفاع کنم؟
نمیدونم چرا
نمیدونم چی توی ذهنش گذشت
ولی
اولین کتابی که بهم پیشنهاد داد
دنیای سوفی بود :)
من اون سال همراه با امتحانات نهایی و درس خوندنم که از قضا توی ماه رمضان هم بود با دهان روزه و با وجود حرص خوردن های مامانم از کتاب خوندنم وسط امتحانات، بازم نتونستم خوندن این کتابو بندازم عقب و البته معدلمم شد ۱۹/۸۴..
اما این شروع همه ی ماجراهای بعدش بود..
خیلی دوستت دارم خانوم معلم دینی سوم دبیرستان..
ازت ممنونم که واسطه ای شدی برای تغییر مسیر زندگیم..🌱
و هنر به مثابهی اکسیژن اضافه ایست
که در وقت تنگی نفس ها به آن چنگ میاندازیم...
۱۴۰۲/۰۲/۱۲ 🖋🪴👩🏻🎨
#زنگتفریح
.
رفقا هرزمان که آقا صحبتی داشتن،
حتما بهش توجه داشته باشیم و
بخونیم یا گوش بدیم..
با بیانات امام جامعه باید مانوس شد
تا بتونیم در بزنگاه ها در همون مسیری که او قرار داره،
قدم برداریم و عمل کنیم..
کمک میکنه تا انتظارات ولی جامعه رو بشناسیم تا بتونیم برنامه ی زندگیمونو درست تر بچینیم و
مطالبه ای هم اگر هست،
به شیوه ی درست تری انجامش بدیم..
حقیقتا این کار دیگه جزو ابتداییات زندگیِ
یه جوونِ مومنِ انقلابیه.. :)
.
شاید جالب باشه بدونین که
بعد از رسول الله، راهِ شناخت مومن از منافق،
حب مولا علی بود.. :)
برا همین پدرا بچه هاشونو سر راه مولا میاوردن و ازشون می پرسیدن که
این مردو دوست داری یا نه؟!
اگه میگفت دوست دارم،
حلال زاده و مومن بود
و اگه میگفت نه، منافق بود
و به حلالزادگی و نطفهاش شک میکردند!
آی حیدر..
راستی
تا حالا فکر کردی که چجوری باید
دوست رو از دشمن،
مومن رو از منافق
و حُب رو از بُغض
تشخیص داد؟ ..
#جهادکبیر
راشِدون
رفقا ! شبایِ جمعه برا ارباب بترکونین.. کم نذارین.. برایِ رفقا و نزدیکان و دوستان تون مداحی یا شعر بف
.
التماس دعا..
حسین جآن
از ما بگیر این همه دردِ فِراق را
اما نگیر از دلِ ما اِشتیاق را ...
من از اینجا
#سلاممیدم به بین الحرمین..
سلام تصدقت بشم..
حسین جانم بیا و تپش های قلب ما رو تنظیم کن..
میدونی آخه، دل آدم باید برای امامش بتپه..
اصلا برای تو نتپه، برای کی بتپه؟
دل باید برای با امام بودن دغدغه داشته باشه..
حسین جان
دلمون میخواد هر نبضمون اسمت رو فریاد بزنه..
دلمون میخواد اینجوری کنارت باشیم
اینجوری أن یَجعَلَنی مَعَکُم...
آقا جان!
میشه ما و نسلمونو به نوکریتون بپذیری؟
آخه به ما گفتن که
مَن أرادَ اللهَ، بَدَأ بِکُم...
اصلا عزیزدلم دلت میاد ما رو از خودت دور کنی؟
شما که نمیخوای حتی یه خم به ابروی ما بیاد
اما رخصت بده این شونه های پر از گناه ما هم
یه کم از بارِ شما رو بلند کنه..
گر شود فانیِ دو عالم عشقبازان را چه غم؟
جلوهی معشوق و سوزِ عشق بادا پایدار..
به حُبِ تو مدیونم حسین..
#شبجمعهاستهوایتنکنممیمیرم