خوشمزه بود :) + موقع قطع بند نافش گفتم: «بسم رب علی شیعه ی خوبی باش جانا» #طرح‌نوشت روز ۱۳۴ ام طرح

#علی جآنم می‌کُشی مرا....

اَلْحَمدُ لِلهِ الَّذِي جعلنا منَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلاية اميرِ المُومِنين عَلیِ اِبن اَبی طالِب♥️ #حب

#غدیر فعلا در همین حد بنویسم که از وقتی نیت کردم برای عید غدیر امسال، برنامه داشته باشم و یه کاری کنم و سختیش رو به جونم بخرم اما پاشم و شروع کنم، بَرَکاتش سرریز شد... دورت بگردم مولا که اینقدر حواست به تک تک جزییات هست.. یهو میبینی هم شیفت هات ردیف میشن، هم رئیست باهات راه میاد، هم آدمش میرسه، هم پولش جمع و جور میشه، هم همه چی خیلی قشنگ و شیک و پیک خودش پیش می‌ره... و تو بیشتر میفهمی که تو و بقیه فقط وسیله ای هستید برای انتقال... همین. بماند تا بعدتر بیایم و شرح کامل تری دهم آنچه گذشت را :) + مولا علی جآن قلبِ من سوی شما میلِ تپیدن دارد...

چند وقتیست که از سجاده منتقل شده است به این گوشه .. خسته و له که به ماشین میرسم، سرم را در آن فرو میبرم، چند نفس عمیق میکشم، آرامش به وجودم تزریق میشود و بعد شروعی دوباره برای ادامه‌ی مبارزه.. +این چفیه همراه چند ساله امه که برام خیلی مقدس و متبرکه.. + ما در پیاله عکسِ رخِ یار دیده‌ایم.. ای بی‌خبر زِ لذتِ شربِ مدامِ ما.. :) . #پراکنده

جنگ امروز، جنگ #روایت هاست..

نقص داریم. ضعف داریم‌ امّا مهم این است که حرکت به سمت جلو است؛ این قطعی است. توقّف نیست.. پیشرفت هست.. این نکته‌ی بسیار مهمّی است.. نگذارید این را از دست بدهید. توقّف هم مثل عقبگرد است. هیچ فرقی نمیکند. 📌قانع به وضع موجود نباشید. 📌بخواهید که پیش بروید. حالا من تعبیر به «تحوّل» کردم. تحوّل نقطه‌ی بالایی و فوقانیِ این تحرّک است. 📌آنچه لازم است تحرّک است‌. تحرّک به سمت جلو، پیشرفت. 📌نگاه کنید ببینید در همان بخشی که شما هستید، چه کار میتوانید ‌در این زمینه انجام بدهید‌. ❞حضرت #آقا ، ‌۱۴۰۲/۰۱/۲۷ #ماموریت

دو خط آخر🤌🏻

بحث عید #غدیر شد، داشتم میگفتم که پاشید بیاید موکب فلان‌جا‌ خوش میگذره. همکارم با خنده گفت: جمعه نیستم. به مناسبت عید غدیر، دارم میرم جنگل😂.. سریع گفتم: خب یه بسته شکلات بگیر ببر پخش کن اونجا بگو عیدتون مبارک..😁 🤌🏻 فکر کرد و گفت: عه راست میگیا. چه فکر خوبی. همین کارو میکنم😃 +اطرافیانمونو دعوت کنیم بیان پای کار غدیر❤️

- این روزا کجا سیر می‌کنی؟ + اینجا:

آشفته شد از قصه‌ی من خاطرِ جمعی دیگر چه کنم؟ حالِ پریشان به که گویم؟ گویند طبیبان که: بگو دردِ خود، اما دردی که گذشتست ز درمان، به که گویم؟ دردی که مرا ساخته رسوا، همه دانند داغی که مرا سوخته پنهان، به که گویم؟ خلقی همه با هم سخنِ وصل تو گویند من بی‌کسم، افسانه‌ی هجران به که گویم؟