پردهی هشتم:
بی دغدغه برای دغدغه ای بزرگتر!
این لکه ی صورتی که روی لبه میبینید، کمی صابون است!
با چشم خودم دیدم که آقایی بعد از سرویس بهداشتی آمد و دستش را کمی روی آن کشید و سپس دستانش را به هم مالید و گرفت زیر شیر آب و رفت!
قسم میخورم که تمام این مسیر با آدم هایش در پناه امام حسین هستند...
و الا با عقل جور در نمی آید این چیز ها !
نیایید بگویید چرا منفی هایش را میگویی و از مثبت هایش بگو!
که آنوقت به شما میگویم
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید :)
این ها از نظر بنده همگی نکات مثبت این مسیر است.
اینکه کسی دغدغه ای ندارد جز رسیدن.
نه دغدغه ی سلامتی.
نه دغدغه ی جای خواب.
نه دغدغه ی غذا.
نه دغدغهی شیوه ی رفت و آمد.
مطلقا هیچ چیز.
همه خودشان را سپرده اند دست میزبان.
و بالاخره ....
من از اینجا (نجف الاشرف)
#سلاممیدم به نجف ...
سلام شهر آرزوهام..
سلام مامن من..
سلام پناه خستگی هام...
آخ قربونت برم..
حس میکنم روی هر قسمتی که قدم میگذارم
جای قدم های مولاست....
بریم حرم....
برسیم خدمت مولا علی...
عزیزدلم
ما رو بیشتر از این راه ندادین داخل
پس
من از اینجا
تمام قد خم میشم در برابرت و
#سلاممیدم به روی ماه شما ...
سلام بابا علی..
سلام مولای من..
سلام روح من..
سلام هستی من..
سلام مقتدای من..
عمرم گذشت اما به درد تو نخوردم!
شرمنده ام آقا ..
یا اَبانا !
فدات بشم
اِستَغفِر لَنا ..
مولا#علی !
شما که حرفت، حرفِ خداست
شما برامون استغفار کن !
ما خراب کردیم
شما برامون بساز و جبران کن...