هدایت شده از سِلوا
﷽
______
او یک دانشجوی زن است. یک زن میان آن همه مرد چهارشانه. به دهانش زل زدم که در این لحظه، صدای پرارتعاشش چه در هوای تاریخ ثبت کرده؟ به چشمهایش که رنگی از پشیمانی ندارد و قدرتِ توی قرنیههایش میخکوبم میکند.
قدرت در مقابل پلیس وحشیِ اسلحه به دست که طبق قانون آمریکا همانجا میتواند محاکمه کند و آب از آب تکان نخورد. قدرتی که خون به او داده؛ خونِ نوزادِ فلسطینی.
او و دوستانش که نمیدانم نامشان چیست، دانشجوی بهترین دانشگاه دنیا هستند. همان دانشگاه که با آوازهاش بهترین پُستها را میشود گرفت.
خونِ مظلوم چه دارد که دست از آینده شسته و پرونده اخراجیاش را ستارهدارتر میکند؟
از صبح، در این فکرم: من دارم چه میکنم؟ خونِ مظلوم اگر در قلب و جان آدمی پاشیده شود، حرکت میدهد. من حرکت میکنم؟
#غزه
#فلسطین
#وعده_صادق
@selvaaa
راشِدون
﷽ ______ او یک دانشجوی زن است. یک زن میان آن همه مرد چهارشانه. به دهانش زل زدم که در این لحظه، صدای
.
زهرا از چیزی نوشت که این روزها
به سببْسازش فکر میکنم..
خدا بیامرزد آن کسی را که برای اولین بار گفت
درخت اسلام، با خون آبیاری میشود..
امیر کرمانشاهیenc_16506710357318369482857.mp3
زمان:
حجم:
2.2M
قطعهای از من کنار توست
و قطعهای کنار خودم
و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند...💔
واکنش بدنم به هر اتفاقی:
گرمته؟ سردرد!
سرده؟ سردرد!
عصبانیای؟ سردرد!
گشنهای؟ سردرد!
ناراحتی؟ سردرد!
خیلی خندیدی؟ سردرد!
خسته ای؟ سردرد!
تشنهای؟ سردرد!
خوابت میاد؟ سردرد!
فعالیت کردی؟ سردرد!
چته خب بزرگوار؟
بگو ما هم بفهمیم:/
#خدایا
دردهای ریز و درشت ما رو
سببی برای یادآوری اینکه «ما هیچی نیستیم»، قرار بده...
587.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قلب با چه امیدی خلق شده که به محض شکلگیری نطفهمون تا دم مرگمون در این دنیا، اینطور بیوقفه میتپه؟ ..
شروع تپشش چطور هست و با چه جریان اولیهای؟
چطور میشود که حرکت عضلاتش در طول عمرمان متوقف نمیشود و جریان الکتریکی دائما در آن در جریان است؟
چه باعث میشود که وقتی عاشق میشویم، حس را در قلبمان میجوییم؟
چه میشود که وقتی دچار اضطراب، غم یا هیجان میشویم، قلبمان است که درد میگیرد؟
مگر اینطور نیست که بدن ما توسط هورمونها و انتقال دهنده های عصبی به دستور مغز کنترل میشود؟
اما گاهی انگار قلب خودمختار است!
و الا که اینقدر روایت نداشتیم از لزوم اهمیت و توجه به قلب..
هم قلب خودمان
و هم قلب اطرافیانمان..
#خلقت قلب همیشه برایم پر از پرسش است و میتوانم دقایق طولانی به تماشایش بنشینم، دربارهاش فکر کنم و حتی اشک بریزم..
#یادداشت_روز
#یادداشت_روز
اردیبهشت..
چشم بسته به دنبال گوشی روی تخت دست کشیدم که ساعت را چک کنم. یازده را نشان میداد. فقط دو ساعت خوابیدم.. دلم نمیخواست بیدار شوم اما یادم آمد ناهار را درست نکرده ام و برای شیفت عصر باید ساعت یک حرکت کنم. تن خسته از شیفت شبم را از روی تخت بلند کردم و جلوی تراس توقفی داشتم. محو سبزی و طراوت رشتهکوه روبروی تراس بودم. از خودم پرسیدم: امروز چندم ماه است؟ نمیدانم. دیشب چه تاریخی را در دفتر چک انبار اتاق عمل ثبت کردم؟ اه، لعنتی چرا یادم نمیآید..
جوری به اردیبهشت امسال احساس تعلق میکنم که انگار آخرین اردیبهشت زندگیام است. علتش را نمیدانم اما چیزی درونم مرا به سمتش میکشاند و مجبورم میکند به جزییات آن بیشتر از سالهای قبل توجه کنم. هوا را جوری نفس میکشم که انگار این اولین و آخرین باریست که عطر بهار نارنج و گل شببو را در هوای شهر استشمام میکنم. برای خودم هم این حد از مستی و شیفتگی امسالم عجیب است.
گمونم باید اواسط ماه باشیم..
اما این ماه چقدر سریع گذشت!
نه اردیبهشت نباید تمام شود.
من هنوز آنقدر که باید عاشقی نکردهام،
هوای حرم را در این هوا استشمام نکردهام...
در جنگلهای انبوه، خنک و مرطوب چالوس قدم نزدهام درحالیکه آیاتش را زمزمه میکنم و مست در خلقتش میشوم،
هنوز صبح زود کنار ساحل دریای خزر ندویدهام جوری که تپشهای مداوم و شدید قلبم بعد از آن کمی آرام بگیرند..
هنوز پاهایم را در رودخانهی رودبارَک قرار ندادهام و شعر نخواندهام،
با عطر چای در باغ های چای اَملَش مستی نکردهام،
کنار استخر لاهیجان، کوکی داغ با بستنی کاکائویی نخوردهام،
پلههای شیطانکوه را بالا نرفته ام که احساس کنم چقدر آنچه غصهاش را میخوریم از این بالا ناچیز است..
چرا عمر عیش کوتاه و روزهای رنج دراز است؟
من حتی آنقدر دوستت دارم خرج آنهایی که باید نکردهام..
اردیبهشت نازنین کمی در رفتن تامل کن،
بگذار دمی با تو نشینم و جانم به عشق زنده شود...
بگذار باری دیگر شیطنت از چشمانم شعله کشد
و هوای توبه به سرانگشتانم زند.
بگذار باریدیگر ما را با او کاری افتد..
و اما امروز ۱۵ اردیبهشت است
و من سعی میکنم در نیمهی آیندهاش
با وجود تمام شیفتها و کلاسها و پروژهها و کارها
کمترین حسرت را برای خودم بسازم...
+ از کسی پرسیدم این دنیا چه دارد جز غمی؟
گفت شادی نیز دارد از قضا؛ اما کمی :)
#طرحنوشت
#بهار
یجوری خدا روی مال پسانداز شده خمس میندازه که انگار میخواد بگه مال اندوزی بی مال اندوزی!
هرچی بدست آوردی رو فقط یه سال حق داری برای خودت جمع کنی و نگهداری و باید تا سر رسید سال خمسیت، تکلیفش رو مشخص کرده باشی :)
و الا یک پنجمش دیگه حلالت نیست و باید ببخشیش.
حالا که خودت نتونستی براش قدمی برداری، یک پنجم این رزقی که از من به تو رسیده رو باید به طریقی که من میگم به جریان بندازی تا دست به دست بشه..
لباس هم همینه...
میگه اون لباسی که با درآمدت خریدی و یکساله نپوشیدیش،
بهش خمس تعلق میگیره..
اون چیزی که یکساله داری و جزو معونهی زندگیت نیست، بهش خمس تعلق میگیره..
انگار هممون وام دار خداییم و توی این یکسال، یا باید از اون چیزی که خدا بهمون داده درست استفاده کنیم، یا اگه انداختیم یه گوشه باید قسطمونو به خدا پرداخت کنیم که یادمون بمونه هیچ چیزی توی این دنیا نباید بدون کاربرد و متوقف بمونه و همه چیز باید دائما در جریان باشه...
#یادداشت_روز
ز اعماق قرون
از بین جمعیت
تو را دیدیم..
تو هم ای ناز مطلق !
از همان بالا
ببین ما را..
محمد سهرابى
+ ببین ما را ....