بدترین پیشنهاد و تصمیم برای کسی که فکر میکنید از شدت مطالعهی کتب مبانی دچار ایدهآلگرایی افراطی شده است و از عمل در میدان جا مانده درحالیکه به مطالعهی کتاب عشق میورزد و با آن زندگی میکند، این است که به او بگویید دیگر کتاب نخوان!
اصلن بزرگترین ظلم در حق چنین کسی همین است که بشنود «دیگر #کتاب نخوان!»
به او پیشنهاد کنید، رمان خوب بخواند..
با این تصمیم نه از فضا و برنامهی مطالعاتیاش فاصله میگیرد و نه درگیر هم زدنِ مبانیای میشود که هنوز فرصت نکرده است آنها را حداقل برای یکبار در میدان اجرا کند و حتی او را از حقیقتگراییِ افراطی، به واقعیتگرایی نیز نزدیک میکند..
همیشه رمان خواندن، بهترین پیشنهاد است..
رمانِ خوب بخوانید :)
اندیشهی درونیام این است که
هر رزقی که دارم و هرچیزی که میرسد و نزدیکم میشود
از همینجاست..
چی میگفت آقا سید؟
چه می جویی؟ عشق؟
همین جاست..
چه می جویی؟ انسان؟
اینجاست
و شاید آن یار،
او هم اینجا باشد
خاصتا آن لحظاتی که
ترکیده، مضطرب و درماندهترینیم..
#طرحنوشت
+هرجا با تمام سختیها، نیت درونیم خدمت بود، توی اوج فشارها، گشایشهایی برام ایجاد میشد که یقین دارم از جانب او بوده و هست..
با اینا خستگیمونو در میکنیم:
دوستان خوبمونو میبینیم،
قربون صدقهی بچههاشون میریم، :)
لب دریا بلال میخوریم،
رانندگی میکنیم و
به طبیعت زیاد نگاه میکنیم:)
+ به قول جناب چاووشی: تکیه بر این جهان مکن..
+ منظرهی قشنگ دانشگاه و انعکاسی از منِ درهمشکسته اما امیدوار:)
+ به دیدار دوستان خود اگر میروید، با گل بروید:)