آقا خودت یه کاری کن که بمونم تو این مسیر... تویی، تو کشتی نجات بیا و دستمو بگیر..

- محسن اینقدر از رفتن نگو.. + خانوم جان! هروقت آدم از رفتن بگه، روحش قوی تر میشه.

تو رو خون حضرت زهرا.. برگرد.. #فاطمیه

#روضه‌خونگی #فاطمیه ۱۴۰۱

هم تکیه گاهی هم پشت و پناهی زندگیمو میگردونی با گوشه نگاهی..

فرشته: خدا حاج قاسمو رحمتش کنه. محسن: خدا ما رو رحمت کنه؛ حاج قاسم رحمت شده بود که رفت..

#بیکلام خلوتی خواهمو درِ بسته‌و یک محرم راز که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم ❞وحشی بافقی #بیت

#آینه - یا باید برم مراسم روضه شرکت کنم یا باید برم به یه کار خیری برسم. + ببین کجا رو اشتباه رفتی که دو تا کار خیر توی یه ساعت برات اتفاق افتاد. میتونست توی دو تا زمان جدا باشه که به هردوتا برسی. ببین کجا رو اشتباه رفتی که الان فقط میتونی یکیشو انجام بدی و توفیق بهره‌گیری از جفتشو نداری..‌

#آینه حضور و شرکت در مراسم روضه یا برپایی اون، نه به قسمته، نه به همت و خواست فرد. به دعوتِ خود صاحب روضه ست. او میخواهد که تو اینجا باشی. او اذن داده به بودنت. به حضورت. بفهم آنچه را باید..

#شبنامه امام خمینی، سه بار، توی سه تا نامه میگن: «منتظری حاصل عمرم بود و شدیدا بهشون علاقه مند بودم.» مثلا توی یکی از نامه ها خطاب به منتظری می‌نویسن که: ( با دلی شکسته و سینه‏‌ای گداخته از آتشِ بی‏مهری‌ها، با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‏کنم دیگر خود دانید...) امام در یکی دیگه از این نامه‌ها میفرمان: «با دلی پرخون، حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.» میفهمی چی می‌خوام بگم؟.. #برپا

گفت: خب از اول بخون. حفظی دیگه؟ گفتم: امیدوارم! گفت: امیدوار نباش. یقین داشته باش :) #آینه

تمامش کردمو در من چیزی شِکُفت..🌱 چقدر با صفحه صفحه ی آن اشک ریختم. چقدر دوست داشتم بیشتر بدانم. از نظرم، هنوز حرفهای ناگفته درباره‌اش بسیار است. چنین شخصیتی با چنین وسعت، مصداقیست روشن بر پاسخی به این #دعا : الهی! استعلمنی لما خلقتنی له.. او مصداقی بود از یک #انسان‌کامل که خستگی را خسته کرد... #تکلیف‌شناس #کتاب