#یا_زینب_ڪبرے_س 🥀
سـوگند بہ هر ڪلام زینب، یا رب
بر ذڪر علـے الـدوام زینب، یا رب
از ڪار فَــرَج گِـره گشــایے فـرمـا
امشب تو بہ احترام زینب ، یا رب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌿
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
#تسلیت_باد🥀
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_125 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 خانم نیشت رو ببند. یه کم حیا داش
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌹#رمان _مذهبی🌹
💞#بچه_مثبت💞
#قسمت_126
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
مامان منم.
حرفی نزد. در رو باز کردم و وارد شدم. مامان لبه ی پنجره نشسته بود و آسمون رو نگاه می کرد.
- مامان وقتشه بهم بگین این جا چه خبره. اون چکایی که گفتین جریانشون چیه؟
مامان برگشت و نگاهش رو بهم دوخت. خیلی وقت بود که بدون آرایش ندیده بودمش.- بابات ورشکست شد."خسته نباشی، این رو که خودمم فهمیدم."- چرا؟- یه سرمایه گذاری برای ساخت هتل تو دبی.- خب؟
- خودمم نمی دونم چی شده؛ اما مثل این که شریکش که یه عرب بوده، پول رو باالا کشیده.
- چی؟ یعنی چه؟ از بابا بعیده به کسی اینطوری اعتماد کنه.- همه چیز ظاهر قانونی داشته، اما فقط در ظاهر. حاالا موعد چکا که شده، تازه آقا فهمیده سرش چه کلاه بزرگی رفته.- وکیل شرکت ...- اون مرتیکه که اصلا معلوم نیس کدوم گوریه. یه هفته س غیب شده.
مامان آهی کشید و گفت:- اگه تموم دار و ندارمون رو بفروشیم و به آشنا و غریبه رو بندازیم، شاید فقط بتونیم چک اولی رو پاس کنیم.- خب انشاا... که تا اون موقع شریک بابا هم پیدا میشه.- شریکش گم نشده که پیدا بشه؛ پول رو هاپولی کرده و انگار نه انگار.- خب ... خب االان چی میشه؟- نمی دونم. بابات فردا برمی گرده ببینیم باید چی کار کنیم.
*
با اومدن بابا اوضاع داغون تر از قبل شد. شریک بابا به راحتی تموم پولش رو باالا کشیده بود و تازه بابا رو تهدید کرده بود اگه بازم مزاحمت ایجاد کنه ازش شکایت می کنه. موهای بابا تو این چند وقت سفید شده بود و مامان حتی حوصله ی خودش رو هم نداشت چه برسه به بقیه. خونه و کارخونه رو واسه فروش گذاشتیم و با قیمت زیر قیمت واقعی فروختیم. با فروش طلا جواهرات و ماشینا و ویلای شمال و چندتا پلاک زمین و خالی کردن کل حسابای بانکیمون به علاوه قرض گرفتن پول از این و اون تونستیم مبلغ چک اول رو جور کنیم. تو این مدت اون قدر درگیربودم که قضیه ی خواستگاری خود به خود منتفی شد. متین با این که درگیر کارای رفتنش بود؛ اما با پیشنهاداش منوهر بار بیشتر شرمنده می کرد.
*
- ملیسا به مامان گفتم خونه رو واسه فروش بذاریم. دو میلیارد می خرن. درسته کمه اما بهتر از هیچیه.- متین واقعا از تو و مادرت ممنونم؛ اما بابام غرور داره، دوست ندارم با این کارا غرورش بشکنه.- قرار نیست بفهمه از طرف ...
- گفتم که ممنونم، اما ازت خواهش می کنم با این لطفات منو داغون نکن.
- حاالاچی کار کنیم؟ می دونی که تا آخر این هفته باید مدارکم رو بفرستم.
- با این اوضاع معلومه چی کار کنی. کارای پذیرشت رو انجام بده. به قول مامانت خدا بزرگه. تا این مشکلات میادتموم شه، احتماالا درس تو هم تموم شده و برگشتی. درسته دوریت برام از هر چیزی سخت تره؛ اما نمی تونم تو این
اوضاع خودخواهانه تصمیم بگیرم و مامان بابا رو ول کنم و باهات بیام.- می دونم عزیزم. همین که قلبت پیش من باشه برام بسه.
***
به موعد چک دوم نزدیک تر می شدیم و هنوز نتونسته بودیم حتی یک دهم از اون رو جور کنیم. مامان و بابا به هرکی می دونستن رو انداختن، اما این جا بود که هر دوشون فهمیدن اکثر دوستاشون مگس دور شیرینی بودن. مامان
افسرده شده بود. از همه بدتر باید دنبال خونه واسه اجاره می گشتیم. فامیلای نزدیکمونم که اکثرا ایران نبودن واونایی که بودن هم تو این اوضاع اصلا خودشون رو بهمون نشون هم نمی دادن. تصور این که تا چند روز دیگه باباپشت میله های زندونه هممون رو داغون می کرد. دنبال خونه واسه اجاره می گشتم که متین پیشنهاد داد به خونه مجاور خونشون که مال پدربزرگش بود بریم. توی تقسیم ارث بین خانواده پدری متین، این خونه به پدر متین رسیده بود. با مامان که صحبت کردم بی حوصله گفت: "هر کاری دوست داری بکن." اسباب کشی هم کار زیادی نداشت،
چون همراه دوستام و البته متین کارا سریع انجام شد. پدر کوروش هم با طلبکارای بابا صحبت کرد و زمان پرداخت چک رو دو هفته تمدید کرد. جالب ترین بخشش جایی بود که بابا که وارد خونه جدید شد و فقط از متین و آقا بودن
رفتاراش تعریف کرد. جوری که اگه قبلا عاشقش هم نبودم، االان با این همه تعریف دیوونش می شدم.حضور مادر متین هم کنار مامان باعث شد که اون یه کم از اون حالت افسرده دربیاد.
#ادامه_دارد...
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/Rasme_SheYdaei/1588
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
•🌻•
دیر یا زودش مُهم نیستـ|✖️
مُهم اینه خواسته هاتـ•🎈
بشن داشته هاتـ🤞🏻•
.
.
🥰[ #انگیزه_بگیریم
•
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
•
•🚌•
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
🌺
•
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
تُــو #نیســتی و
واژه هـــا ؛
در آغـــوشِ #دلتنـگےام
شعــر می شـونـد....
شعــرهـایـی
نه بـرای ســـرودن!!!
که بـرای #گریســتن!...
#شهیدبابڪنورے🧔🏻
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و هو مهندس القلوب...💚
#استوری
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
میگفت:
هرڪسیروزے ³ مرتبہ
خطاببهحضرتمهدے'عج' بگہ ↓
﴿بابیانتَوامییااباصالحالمهدے﴾
حضرتیجورخاصیبراشدعامیکنن 🌱
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
🖤🥀
🥀
این روزا همہ دلتنگــــ راهیـاننورن یـا فقطـ من اینجوریم؟...
#راهیـاݩ_عشق 💔
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••📺••
اممصائبیعنی:
یعنیکوچهوبازاردیدن😭🖤
#امانازدلزینب🥀
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡🖇
بـہخــداقسـمݩجـاٺݐیدانمےڪـݩـہ
ازگݩـاهمگرڪسےڪـہاقڔارڪݩہ🤍
#اسٺاد_پݩاهیان 🌱
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
شهید صدرزاده:
وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم، خودمان هستیم!
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |