eitaa logo
« به رسم زینب » علمدار مقاومتیم
858 دنبال‌کننده
536 عکس
398 ویدیو
36 فایل
#ازم انجمن زینب های مقاومت جهانی ضد اسراییل. ادمین: @admin_azm زنان و دخترانی که #به_رسم_زینب می‌ایستند تامقتدرانه با نهضتی جهانی تاج و تخت یزیدیان را باز در هم شکنند. استوار، مبارز، عفیف، شریف و در میدان باگسترش #جبهه_حسین و سودای زینب شدنش.. azm313.com
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون پخش زنده سرود به رسم زینب .نمایشگاه کتاب تهران https://eitaa.com/rasmezeynab
🛺تمرین سرود به رسم زینب در مدرسه توسط دانش آموزان🎒 متوسط دوم جنوب غرب استان تهران 🚘 🏎شهرستان رباط کریم صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
معرفی پویش😍 به رسم زینب توسط😉 دختران رستایی تهران بزرگ در نمایشگاه بین المللی کتاب📚 صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ‌ܟܿوߊ‌ܝ‌ߺی✿◉✿ من همیشه🌸 زن خانه نشینی بودم🍃 و همه عشقم رسیدگی به خانه و بچه هایم بود🏡 خیلی بلد نبودم که چطور حرف بزنم.🌿 روی زیادی هم نداشتم همه جا هایی را که دنبال زینب می گشتم ، اولین بار بود می رفتم.🕯 مادرم ، شهلا و شهرام در خانه ماندند و من با آقای روستا به خانه امام جمعه رفتم🏘 وقتی حجه الاسلام حسینی را دیدم اول خودم را معرفی کردم . او خیلی احترام گذاشت و از زینب تعریف های زیادی کرد .🪶 اگر مادر زینب نبودم و او را نمی شناختم ، فکر می کردم امام جمعه از یک زن چهل ساله سرشناس😔 حرف میزند ، نه از یک دختر بچه چهارده ساله . آقای حسینی از دلسوزی زینب🧕 به انقلاب و عشقش به شهدا و تلاشش در کارهای فرهنگی حرف های زیادی زد.🪴 من مات و متحیر به او نگاه میکردم با اینکه همه آن حرف ها را باور داشتم☀️ و می دانستم که جنس دخترم چیست اما از این همه فعالیت زینب در شاهین شهر بی خبر بودم 🌊 و این قسمت از حرف های برای من تازگی داشت. امام جمعه گفت : زینب کمایی شخصیت بالایی داره من به اون قسم می خورم بعد از این حرف زیر گریه زدم .😭 خدایا زینب من به کجا رسیده که امام جمعه یک شهر به او قسم می خورد.🕊 زن و دختر آقای حسینی هم خیلی خوب زینب را می شناختند .👌 از زمان گم شدن زینب تا رفتن به خانه امام جمعه تازه فهمیدم که دختر🧕 من را می شناسند و فقط من خاک بر سر دخترم را آن طور که باید و شاید، هنوز نشناخته بودم. اگر خجالت و حیایی در کار نبود جلوی آقای حسینی دو دستی توی سرم می کوبیدم. 🍂🍂 ادامه دارد... 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
🏜اجرای سرود به رسم زینب توسط دانش آموزان متوسط دوم🌋 جنوب غرب استان تهران🏘 رباط کریم🏔 صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای💫 سرود به رسم زینب در برنامه ی جشن دختران آفتاب🌝 توسط دختران 🧕رستایی استان قم💕 صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ̣ܟܿوߊ‌ܝ̇ߺی✿◉✿ ☀️خانم کچویی به خانه ما آمد ترسیده بود😟 و مثل بید میلرزید او گفت : « منافقین (سازمان مجاهدین خلق) به خونه ام تلفن📞 زدن و گفتن که ما زینب کمایی🧕 را کشتیم اگه صدات در بیاد همین بلا را سر تو هم میاریم . »🥺 آنها به خانم کچویی فحاشی کرده و حرفهای زشت و نا مربوطی زده بودند😞 توهین های منافقین روحیه خانم کچویی را خراب کرده🥀 بود وقتی شنیدم منافقین تلفنی و به صراحت گفته اند زینب کمایی را کشته ایم🏴 ذره ای امید که در دلم مانده بود به یأس تبدیل شد.🌊 حرفهای خانم کچویی حکم خبر مرگ زینب را داشت من و شهلا با دل شکسته💔 گریه کردیم مهران و بابای بچه ها به حیاط رفتند آنها می خواستند دور از چشم ما گریه کنند🍁 شهرام خانه نبود نمی دانستم او کجا رفته و کجا دنبال زینب میگردد.🍂 مادرم و خانم کچویی کنار هم نشسته بودند و اشک می ریختن ناخودآگاه بلند شدم❤️‍🔥 و رفتم یک پیراهن دخترانه از کمد در آوردم و آمدم کنار خانم کچویی لباس را به او نشان دادم ⛲️و گفتم چند روز قبل عید از توی خرت و پرتای که از آبادان آورده بودیم این پارچه کویتی را پیدا کردم .🌿 مادرم قبل از جنگ برایم خریده بود پارچه را به خیاط🪡🧵 دادم و او این پیراهن کلوش رو برای زینب دوخت اما هر کاری کردم که زینب روز اول عید این لباس را بپوشد قبول نکرد.🐚 به من گفت :« مامان ما عید نداریم خدا میدونه که الان خانواده شهدا چه حالی دارند تو از من می خواهی تو این موقعیت لباس نو بپوشم ؟ »🌤 مادرم پیراهن را از من گرفت و به چشماهایش مالید.🌊 ادامه دارد... 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرایی سرود به رسم زینب😍 توسط دانش آموزان 🎒 مدرسه شهر پرند 🗺 ⛲️جنوب غرب تهران صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ̣ܟܿوߊ‌ܝ̇ߺی✿◉✿ من به مسجد رفتم🕊 دوست داشتم حال زینب را در مسجد بفهمم مسجد بوی زینب را می داد🕯 رو به قبله نشستم و با زینب حرف زدم 🌊 حرف هایی که به هیچ کس نمی توانستم بگویم . یاد حضرت علی علیه السلام افتادم 🌙حضرت در مسجد و درحال سجده شهید شد و زینب⭐️ هم از مسجد به سمت سرنوشتش رفت . روی زمین مسجد افتادم و آنجا را بوسیدم ، محل سجده های دخترم را بوسیدم و بو کردم 🕊 آقای حسینی وارد شبستان شد و رو به رویم نشست بدون اینکه زمینه سازی کند و حرف اضافی بزند ، شهادت زینب🥀 رو تسلیت گفت از قرار معلوم ، بیرون مسجد همه حرفها رو به مهران و بابای زینب گفته بود ، اول سکوت کردم و بعد با صدای محکمی گفتم : «هرچی میل خدایه . »با آقای حسینی از مسجد خارج شدیم ، بابای مهران روی زمین🪴 نشسته بود و گریه می کرد و مهران هم توی ماشین . مهران با دیدن من گفت . «مامان زینب را کشتند... خواهرم شهید شده... جنازه اش را پیدا کردند.» من مهران را دلداری دادم💕 و آرام کردم از چشمم اشکی نمی آمد جعفر به من نگاه نمی کرد😔 من هم به او چیزی نگفتم کاش می توانستیم همدیگر را آرام کنیم . آن روز کارگرهای ساختمان جنازه زینب🥀 را در سبخی که بعدها در آنجا مرکز پست شاهین پیدا کردند.🪵 ادامه دارد... 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی پویش😍 به رسم زینب توسط😉 دختران رستایی تهران بزرگ در نمایشگاه بین المللی کتاب📚 صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبلیغ🍃 چهره به چهره 🍂پویش به رسم زینب🍃 توسط دختران 🧕رستایی تهران در نمایشگاه بین المللی📚 کتاب صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab