👌پیام قدرت به دشمن بدهیم، نه پیام ضعف
📚بخشی از بیانات رهبرانقلاب در دیدار اخیر.
#رهبری
🆔 @Rasoulkhalili
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
#رفیق_مثل_رسول 🆔 @Rasoulkhalili
👌 #رفاقت_با_شهدا
قطعه ی شهدابهترین محل بود . با اینکه صبح زود می رفتم ؛ ولی همیشه چند پدر و مادر شهید بین مزار ها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم ، بیشتر درک می کردم که عشق تنها چیزی است که با رفتن و نبودن ، کم رنگ و فراموش نمی شود. سعی می کردم خلوتشان را به هم نزنم . همیشه اول پیش نظر کرده های حضرت زهرا می رفتم . آن ها که حتی از جا ماندن اسمشان هم گذشتند . برای بیشتر رفیق شدن با شهدا ، با هم قرار گذاشتیم ، من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها غبار از دل من .
📚 #رفیق_مثل_رسول
🆔 @Rasoulkhalili
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #عکس 🆔 @Rasoulkhalili
دو هفته قبل از شهادت رسول خواب دیدم که در حرم حضرت زینب س هستم. در گوشه ای از حرم سالن بزرگی بود که می خواستم انجا نماز بخوانم. جمعیت زیاد بود.
قبل از شروع نماز، یک نفر یک انگشتر به من داد.
این انگشتر در واقعیت همراه چندین شهید و رزمنده بوده و بعد به من رسید تا این که آن را به یک دختر شهید دادم.
بعد تمام شدن نماز، تا به سمت ضریح راه افتادم، سه رزمنده دیدم که یک نفر سالم بود، یک نفر مجروح از ناحیه چشم و یک نفر دیگر هم با آن ها بود که بعدها فهمیدم شهید رسول خلیلی است.
دیدم رسول به سمت ضریح می رود. دنبالش که رفتم، متوجه شد و مرا با دستش بالا برد و بالا رفت به گنبد حرم رسیدیم.
من شروع کردم به گریه و گفتم مرا هم به همراه خود ببر اما او خندید و خودش به بالا رفتن ادامه داد.
مدتی بعد از این خواب، برای دیدن شهید محمد [بعدها به شهادت رسید]، که در آن زمان بخاطر جراحت در بیمارستان رسول اعظم ص بیروت بستری بود، به بیروت رفتم. در بخش که بودم، که قبل از رفتن به اتاق شهید “محمد”، جوانی را دیدم که از ناحیه چشم مجروح و بستری شده بود.
به محض دیدن او فهمیدم که همان جوان مجروح خوابم است.
با گریه وارد اتاق شهید “محمد” شدم و از او پرسیدم. او گفت که این جوان دوستش «حاج احمد» (اسم مستعار) است که همراه او در حلب مجروح شد و او را با او به اینجا آوردند.
من گفتم غیر از حاج احمد، جوان دیگری هم در خواب بود که او را نشناختم.
مدتی بعد، برادر رزمنده ام «ابو طاها» (نام جهادی) یک مقدار خاک با یک سربند و یک مفاتیح الجنان از سوریه برایم آورد و گفت این ها روزی تو شده! تعجب کردم و داستان این چیزها را پرسیدم و گفت این ها مال برادر و دوست ایرانی من رسول بود که نزدیک من در استان حلب زخمی و بعد هم شهید شد. بعد با دیدن عکس رسول فهمیدم که همان جوانی بود که در خواب دیدم و نشناختم.
.
پ ن : #تویی_که_نمیشناختمت
#شهید_رسول_خلیلی
#خوابت_اینچنین_آرزومه
#خواب باشد و تو باشی، چه رویای شیرینیست
#مقام_ادریس_نبی
#خانات_حلب
🆔 @Rasoulkhalili
کانال رسمی شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #خاطرات_شهید 🆔 @Rasoulkhalili
🌾بسم رب الشهدا و الصدیقین🌾
#خاطرات
تازه از ماموریت برگشته بود و پیگیر تجهیزات نظامی تا دوباره برگرده منطقه...
تو ماشین نشسته بودیم که یکدفعه کوبید رو فرمون!!
گفتم چت شد ؟!
✨گفت "اگه به یقین برسی که این دنیا خبری نیست و اونور مسیرت همواره و قرار نیست کسی حالتو بگیره ، هر کی باشی شهید میشی... مگه اینکه شهادت نخوای!!"✨
فهمیدم که تو وجودش جنگه وموندنی نیست...
آخرین باری که رفته بود ماموریت رفیقم پرسید رسول رفت؟؟
بهش گفتم این بار جوری رفت که فکر نکنم دیگه برگرده..!
#حلالت_رفیق 🕊
راوی:از دوستان شهید رسول خلیلی
🆔 @rasoulkhalili🌾
▪️هذا المشهد..
ذاته.. يحتضنها العماد بين أهل السماء ويقول هناك حيث المقدسين ويقف بشغف ليقول لهم إنها أمي ...
هنيئا لك يا أم الشهداء
👌این صحنه ..
خودت .. تعمید را در میان مردم بهشت می پذیری و می گوید آنجا مقدس است و مشتاقانه به آنها می گوید که او مادر من است ...
تبریک به شما، مادر شهیدان
▪️مادرشهید عماد مغنیه به فرزندشهیدش پیوست
🆔 @Rasoulkhalili