eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
700 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینجا چین یا ژاپن نیست! 🔹این پل‌ها بر روی دره‌ای به عمق ۲۵۰ متر واقع در محدوده دریاچه سد و نیروگاه کارون ۳ و به جهت جایگزینی جاده قدیمی ایذه - شهرکرد ساخته شده‌اند. 🔹 پل‌های فوق دارای طویل‌ترین دهانه قوسی از نوع خود در خاورمیانه هستند. 🔹تمام مراحل پروژه اعم از طراحی، محاسبات ایستایی سازه فلزی، ساخت قطعات فلزی و نصب پل توسط کارگران و مهندسان ایرانی انجام شده است. ✅ اخبار تهران👇 https://eitaa.com/joinchat/2367422697Ccde4d4f394
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨یکی از دلایلی که آمریکا تشنه به خون اپلیکیشن تیک تاکه اینه که آمریکا رو بدون سانسور نشون میده و اونا هم هیچ غلطی نمی‌تونن کنن ـــــــــــــــــــــــ
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوت زیبای قران توسط مرحوم عبدالباسط... 🎧سوره توحید ‎ ‎ ‎ ‌
پخش مکرر تیزر مسابقات قران کریم خانواده فراجا امروز شبکه خبر وسایر شبکه های صدا و سیما
شیعه ام من، تکیه بر عشق و اصالت میدهم دشمنم را ذلت و زجر و خجالت میدهم بهر نابودی اسرائیل و شیطان بزرگ من به سرداران ایرانی وکالت میدهم
نیم نگاهی به زندگی خانم آمنه وهاب زاده: روزگار عجیبی است، زمان و عمر می‌گذرد و ممکن است امروز کسانی که روزگاری تعیین‌کننده سرنوشتی بودند را در گوشه‌ای تک و تنها بیابیم؛ آرپی‌جی‌زن دوران دفاع مقدس خانم آمنه وهاب زاده: شیرزنی که حتی تا پای دفن شدن در قبری عمیق رفته، این روزها در خانه استیجاری‌اش در شهرک اکباتان روزگار می‌گذراند.  آمنه وهاب زاده جانباز 70 درصد شیمیایی و یادگار دوران دفاع مقدس می گوید: هنگامی که خبر حمله عراق به ایران منتشر شد، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من ایجاد شد، به گونه‌ای که به طرف مسجدی واقع در پل سیمان شهرری رفته و پس از ثبت‌نام و گذراندن دوره‌های مختلف نظامی همچون تاکتیک‌های رزمی، چتربازی و به کار بردن انواع سلاح‌های سنگین راهی جبهه‌های جنگ شدم. پس از حضور در جبهه، مدتی را به عنوان بهیار در بیمارستان پتروشیمی فعالیت می‌کردم، اما از آنجایی که به زبان عربی مسلط بودم، به عملیات جنگ‌های نامنظم و چریکی وارد شدم. یک بار همراه شهید ابراهیم همت در منطقه کردستان عراق سعی داشتیم عملیاتی انجام دهیم، اما دشمنان و ستون پنجمی‌ها چند خمپاره به طرف ما شلیک کردند که بر اثر موج انفجار بیهوش و به دلیل مصدومیت من، عملیات را متوقف کردند. آمنه وهاب‌زاده شهید چمران را نیز از نزدیک ملاقات کرده بود، هنگامی که این فرمانده بزرگ دفاع مقدس برای اولین بار برای سرکشی به خانواده شهدا و آسیب‌دیدگان به ماهشهر آمده بود. شهید چمران را کسی نمی‌توانست در یک نقطه خاص پیدا کند و همیشه در حال سرکشی و رسیدگی بود، اما زمان گذشت و طی یک عملیاتی، برای پیدا کردن خواهرزاده‌ام به سردخانه مراجعه کردم که در آنجا فردی عنوان داشت که "تعدادی جنازه برای ما آورده‌اند و اگر می‌خواهید خواهرزاده‌تان را پیدا کنید، خودتان بروید و شناسایی کنید"، به سراغ اجساد شهدا می‌روم اما هنگامی که پارچه را از روی صورت اولین جسد برداشتم، با چهره شهید چمران مواجه شدم. از انفجار آمبولانس تا زنده به گور شدن این داوطلب هلال‌احمر که خاطرات زیادی از آن دوران مقدس در خاطر دارد، در اینجا به یکی از شبیخون‌های رژیم‌ بعث به آبادان اشاره می‌کند، می‌گوید: آن شب آمبولانس‌ها بسیاری درگیر جابجایی مصدومان بودند، به گونه‌ای که وقتی یکی از آمبولانس‌ها آمد، راننده آنقدر زخمی شده بود که نمی‌توانست دوباره پشت فرمان بنشیند، برای همین خودم پشت فرمان آمبولانس نشستم و یکی از رزمندگان که در وضعیت وخیمی بود را به زحمت سوار آمبولانس کردم تا به بیمارستان یا حتی چادر امدادی برسانم. در لحظه انتقال این رزمنده مجروح، یکی دیگر از رزمندگان که تنها از ناحیه دست مجروح شده بود، از من خواست که او رانندگی کند، این فرد در مسیر برگشت، راه را گم کرد و برای پیدا کردن مسیر، یکی از چراغ‌های آمبولانس را در شب روشن کرد که این باعث شد عراقی‌ها ما را شناسایی کرده و با گلوله و خمپاره به استقبال ما بیایند، اما ما توقف نکرده و به راه خود ادامه دادیم. در طول مدت بارش گلوله و خمپاره عراقی‌ها، از ناحیه شکم احساس درد می‌کردم، اما آتش خمپاره عراقی‌ها آنقدر زیاد بود که فکر درد را نمی‌کردم، ولی وقتی به بیمارستان رسیدم، هنگامی که پرستار در آمبولانس را باز کرد، گفت که چرا شکمت پاره شده و روده‌هایت بیرون ریخته؟ اما آن وقت بیهوش شدم. وهاب‌زاده با بیان اینکه بعدا برایم شرح دادند که مرا به اتاق عمل برده و روده‌هایم را به داخل شکم برگرداندند، می‌افزاید: وقتی من را به اتاق عمل بردند، آنطور که عنوان شده، علائم حیاتی من از کار می‌افتد و به علت کثرت معلولان، مرا به معراج شهدا منتقل می‌کنند. وی کمی تامل می‌کند و با فرستادن صلواتی جمله خود را اینگونه ادامه می‌دهد: نمی‌دانم چند روز طول کشید، ولی آنطور که دوستان نقل کرده‌اند، هنگامی که قصد داشتند شهدا را به داخل خودروی حمل منتقل کنند، فردی مشاهده می‌کند که مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند، بخار کرده بود، سراسیمه به داخل بیمارستان می‌دود و از پزشک معالج می‌خواهد که مرا دوباره معاینه کند. پزشک معالج پس از دیدن پیکر من، عنوان می‌کند "این شهید را چرا اینجا آوردید؟" و پس از معاینه متوجه زنده بودن من شده و مرا به اتاق عمل منتقل می‌کنند که امروز نیز در خدمت شما هستم. وهاب‌زاده در مورد شیمیایی شدن خود نیز به عملیات "والفجر یک در منطقه فکه" اشاره می‌کند و گفت: ما در آنجا مستقر بودیم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند، من فکر می‌کردم یک بمباران همیشگی است، اما ناگهان بوی سیر (گاز خردل شیمیایی) در همه منطقه پخش شد و من و یکی از مجروحان به صورت مشترک از یک ماسک استفاده کرده و در آن عملیات بود که مجروح شدم و پس از دقایقی، صورت و چشمانم دچار سوزش شد و دستانم نیز تاول زد. هنوز هم پس از گذشت چندین سال، دست و گردنم میزبان تاول‌های آبکی گازهای شیمیایی است.
اسماعیلی: شیرزن ایرانی که کمتر کسی او را می شناسد ❄️🌹❄️ بانو «آمنه وهاب زاده» امدادگر، آر پی چی زن و همرزم شهید همت و شهید چمران که وقتی رژیم بعث شیمیایی زد و ایشان دید جانبازی که درحال درمانش است ماسک ندارد؛ ماسک خود را به او داد و خود شیمیایی شد. چرا از این زن قهرمان ایرانی، برای مردم تاکنون گفته نشده است ؟!