سیم آخر بهائیت و اسرائیل
🔹پایگاه خبری مفاز- رفتارهای غیرمنطقی و تند رژیم اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که این رژیم خود را در «آخر خط» میبیند و به همین دلیل به «سیم آخر» میزند.
🔹تحلیلگران پیشتر گفته بودند که با سقوط رژیم اسرائیل ، ساختار تشکیلاتی فرقه بهاییت یعنی «بیت العدل» که در حیفا قرار دارد نیز فرو میپاشد.
🔹اسرائیل این روزها همه عوامل و توان خود را عریان به میدان نبرد آورده است و دیگر از افشای همکاری پنهان آنان ، ابایی ندارد که مثال آن سفر «رضا پهلوی» به اسرائیل و دیدار او با وزیر اطلاعات اسراییل بود.
🔹از همین روست که بیتالعدل با وجود ادعای دوری از سیاست با صدور بیانیه اکتبر از آشوبگران پاییز 1401 حمایت کرد و دستور همکاری اعضای فرقه با اغتشاشگران را صادر کرد.
🔹بهائیت با این کار به قمار بزرگی بر سر آینده خود دست زد و البته که قمارباز، دست آخر بازنده است.
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 افشاگری خوفناک عضو جدا شده گروهک منافقین از ابعاد تازه تجاوز جنسی علیه زنان و مردان در کمپ اشرف؛ آیا آثار و شواهد جرم در سیستمهای تحویل شده به ایران است؟!
🎥 محمد منظرپور، سردبیر سابق بیبیسی:
🔺با وجود چنین جنایات و تاریخچه سیاهی، چگونه عدهای از اپوزیسیون، برخورد پلیس آلبانی با مجاهدین و ضبط سیستمهای کامپیوتری آنها را محکوم میکنند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سیستمهای گروهک تروریستی مجاهدین در اختیار مقامات امنیتی جمهوریاسلامی؛ بیبیسی نگران چیست؟!
💢 بیبیسی:
حقوق مجاهدین نقض شده و ما آن را شدیدا محکوم میکنیم؛ نگران افراد مرتبط با سازمان در داخل ایران هستیم!
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨💔لحظه به شهادت رساندن مبارز فلسطینی توسط سگیونیستها
🔷به همین دلیل صهیونیستها رو باید مثل سگ کُشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این زن بازداشت شد
دستهای آلوده امنیتی و اطلاعاتی سرویس های بیگانه نمیتواند چهره انقلابی شهر مقدس قم را خدشه دار کند.
🔻دیشب یک زن ولنگار در یکی از میادین اصلی شهر قم، اقدام به کشف حجاب کرده و روسری بر سر چوب کرده بود که با وی برخورد شد و بازداشت گردید.
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کاری کنید کسی شما را ملاقات میکند احساس کند با یک شهید ملاقات کرده است
#وصیت_نامه
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ببینید و ثانیه های آخر را با تمام وجود بشنوید..
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_ام
💠 دوسال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرارگرفتم و حالا دوباره عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد:«یه ساعت پیش بهش سرزدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید:«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد:«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت:«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد:«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد:«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد:«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد:«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم:«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد:«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم:«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد:«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم:«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد:«پس خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد:«حرف درستی زده. بین شما هرچی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم:«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد:«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود،دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_ام