eitaa logo
🌹روابط عمومی ف.انتظامی کردستان 🌹
459 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
9.1هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰دیدار معاون هماهنگ کننده فراجا با خانواده شهید حسین یوسفی 🌹 سردار حمیدرضا اشراق معاون هماهنگ کننده فرماندهی کل انتظامی کشور گفت: امنیت کنونی حاصل خون شهدا است. دراین دیدار سردار '' حمید رضا اشراق'' به همراه ''سردار آزادی و مسولان انتظامی با مادر شهید حسین یوسفی دیدار، و بیان داشت: امنیت کنونی حاصل خون پاک مطهر شهدا است و این افتخاری است که مخصوص بندگان خاص خداوند است. وی افزود: انتظامی با جان و دل در راه امنیت و آسایش مردم خدمت می کنند و این شهدای مظلوم گواه خدمتگزاری پلیس است. این مقام انتظامی افزود: چنین شهدای عزیزی از دامن پاک مادرانی که برای میهن و کشور خود در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی جانفشانی کرده اند پرورش یافته، و ما قدردان این فداکاری ها هستیم. معاون هماهنگ کننده فرجا با اشاره به اینکه شهداء راه را برای ما مشخص کرده اند، گفت: آنان از جان خود گذشتند تا ما در امنیت و آسایش باشیم و این همان الگوی زنده و ماندگار است .
🚨انهدام یک تیم تشکیلاتی گروهک تروریستی و تجزیه طلب دمکرات و کومله در آذربایجان غربی سربازان گمنام امام زمان (عج) اعضای تیم تشکیلاتی گروهک تروریستی پژاک و گروهک تروریستی دمکرات را در مهاباد آذربایجان غربی شناسایی و بازداشت کردند.
18.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠علی زکریایی با یک خانم بد‌حجاب، صحبت کوتاهی می‌کنه و او را عقلاً مجاب به پوشش و حجاب می‌کنه. کسانی که می‌خواهند امر‌به‌معروف کنند حداقل یک‌بار این کلیپ رو ببینند
سرمربي تيم ملي فوتبال کشور گفت: ورزشکاران عزيز بايد قانون مدار بوده و به قوانين و مقررات پايبند باشند.
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 سرلشکر شـ.هـ.یـ.د «سید جواد حاجی‌خداکرم» 🥀 «سید جواد حاجی‌ خداکرم» سال ۱۳۷۴ فرمانده منطقه انتظامی شهرستان قم شد. در همان سال به جانشینی ناحیه انتظامی سیستان و بلوچستان نیز درآمد و یک سال بعد، به عنوان فرمانده ناحیه انتظامی استان سیستان و بلوچستان گمارده شد تا با ایادی کفر و سوداگران مرگ مبارزه کند که نهایتا ۲۵ آبان سال ۱۳۷۶ در منطقه عملیاتی شیلر، از توابع شهرستان زابل، در رویارویی با اشرار به شـ..هـ..ـا.د.ت رسید. ▫️▫️▫️▫️▫️ 🌹
بسم الله الرحمن الرحیم _زهرا! با شنیدن صدای مادرم سرم را برمیگردانم اما حرفی نمیزنم صدای مادرم دوباره در گوشم تکرار میشود:زهرا مادر مگه با تو نیستم؟! سریع جواب میدهم:بله همه وسایلات رو برداشتی؟ دستانم را پشت سرم میگذارم و نفس عمیقی میکشم:بله...همه رو برداشتم صدای فاطمه گوشم را نشانه میگیرد این همه لباس برای یک ماه؟ سرم را برایش تکان میدهم و میگویم:اره آبجی... به سمتم می آید و لبخند دندان نمایی میزند:ضبط صوت چی؟برداشتی؟ آب دهانم را قورت میدهم و با خنده میگویم:اصلا به تو ربطی داره؟ صدای زنگ تلفن همراهم در گوشم میپیچد،آرام کیفم را رها میکنم و جواب میدهم:جانم فرحناز؟دارم میام... مادرم مرا در آغوش میگیرد و آرام کنار گوشم میگوید:مراقب خودت باش بوسه ای بر پیشانی اش میزنم و میگویم:چشم مامان گلم... فاطمه کنارم می آید ،محکم به شانه ام میزند و ارام میخندد،عاشق شیطنت هایش هستم... دلم برای خنده هایش ضعف رفت... دستش را محکم میگیرم و گونه اش را میبوسم...خیلی دوستش دارم نویسنده : بانو مینودری 🌹 🌹 🆔 @PR_Police