eitaa logo
رواق ۲ ( مدارس ناحیه ۲ )
1.9هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
15.6هزار ویدیو
1هزار فایل
🌐 کانال روشهای تدریس، خلاقیت‌های آموزشی و پرورشی و فعالیت‌های مدارس 👨‍💻 ارتباط مستقیم با ادمین: @qomedu2 کانال اطلاع‌رسانی اداره آموزش و پرورش ناحیه ۲ قم: @ravagh2 سایت اداره آموزش و پرورش ناحیه ۲: https://n2-qom.medu.gov.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃❤️🍃🌸 ❤️ 🍃 اگر مردم در خوراك(غذاخوردن) ميانه‌روى می‌کردند، بدن‌هـايشان اسـتوار و سـلامت می‌شد. 📖 ۴٣٩ 🌸🍃❤️🍃🌸 فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسر١ https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi @Shahid_Afsar1
🔅پیامبر اسلام در وصف امام مهدی (ع) می‌فرماید: ♦️المَهْدِیُّ طاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ. مهدی، طاووس اهل بهشت است. 🎋دبستان حضرت آمنه(س)🎋🥀ارسالی ازدخترخوبم دانش آموزفرشته کاظمی🥀
🍃🥀🍃ارسالی ازفاطمه خلیلی ششم نجمه🍃🥀🍃🙏🙏🙏
🎋🎋پرورشی دبستان حضرت آمنه(س)🎋🎋🥀🍃🥀دانش آموزفاطمه خلیلی🥀🍃🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه سادات سجادی شقایق یک و شهادت 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید محمدرضا عاشور پس از مجروحیت در عملیات والفجر 8، به بیمارستانی در اصفهان منتقل گردید. در آن جا رو به خانواده اش که به دیدار او آمده بودند، گفت: «آرزو داشتم که پس از عملیات و الفجر 8 به پابوس امام رضا (ع) بروم، اما افسوس که دیگر نمی توانم.» و لحظاتی بعد جام نوشین شهادت را برگرفت و همپای فرشتگان گردید. برادرش پیکر شهید را در تابوت نهاده بر روی پارچه سفید آن نوشت: «محمدرضا عاشورا، اعزامی از گرمسار» و خود برای مهیا کردن مقدمات تشییع راهی گرمسار شد. پیکر محمدرضا به تهران رسید و در آن جا به طور اتفاقی، پارچه روی تابوتش با پارچه شهیدی از مشهد عوض شد. او به مشهد رفت، در آن جا غسل داده شد و در حرم مطهر امام رضا (ع) طواف کرد و متبرک شد... پس از این که خانواده هر دو شهید متوجه جابجایی آنان شدند، بلافاصله برای انتقال پیکرها به شهرهایشان اقدام نمودند و در حالی بود که: شهید «عاشورا» به آرزویش رسیده و به زیارت امام رضا (ع) نایل شده بود.» راوی: حسن بلوچی ازتیپ 21 امام رضا (ع)
14341345975076.mp3
251.9K
✨﷽✨ 🔰🔰 کوتاه با صدای خانم نصیری مادر مهدیس نصیری کلاس سوم 📕📗📘📙📙 ✍در روزگاری کهن پیرمرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت : روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد! روستا زاده پیر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟ و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است. هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت. پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست.همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی... کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟ چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد بی خرد !!!چند روز بعد..... ادامه داستان را بشنوید😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مݩ یڪ دُخټرم🧕🏻🖐🏻 با چاشݩـے حـجآب👌🏻 ۅ ݩمڪ ځيـا😊 فاطمه سادات سجادی شقایق دو _حجاب و عفاف •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
14340338735850.mp3
158.2K
🔅هر حدیث یک قصّه🔆 با صدای مهدیس نصیری کلاس سوم شقایق ۳ 📒📕📗📘📙📓📔 🏵موضوع: دشنام گویی ☀️پیامبر: سِبابُ المومنِ فُسُوقَُ ( کافی،ج ۲،ص ۳۵۹) 🍀پیامبر خدا (ص) فرمودند: دشنام به فرد مومن، نشانه گناهکاری است. 🌟 صدای فریاد از زمین بازی به گوش می‌رسید. فرزاد با پویا ، بازیکن تیم مقابل برخورد کرده و او را به زمین انداخته بود. ولی من حرف‌های بسیار زشتی را می‌شنیدم. چرا باید این اتفاق بیافتد؟ ماجرا: - آخ....آخ.... این صدای برخورد و افتادن پویا ، بازیکن حریف بود. پویا آسیب دیده و آزرده شده بود... فرزاد خطا کرده بود . اما قصدی نداشت. حالا چه کار باید کرد؟ فرزاد : می‌روم و از دوستم عذرخواهی می کنم . به او کمک می کنم و دستش را میگیرم . می‌خواهم که مرا ببخشد. همگی زیر سایه درخت نشستیم تا استراحت کنیم. پویا شروع به فریاد زدن کرد و حرف های زشتی زد. - دوست خوبم ، پویا جان ! سخن نیکو بگو . فرزاد برادر دینی توست . دشنام گو نباش و زبانت را از زشتی باز دار. وگرنه مردم به خاطر بد زبانی از تو فاصله می گیرند!