🔸 " در محضــر شهیــــد " ...
هیچ وقت دین خدا رو ،
دستور خدا رو ،
وظایف شرعیتون رو
باهیچ چیزی معامله نکنید.
#سردار_شهید_احمد_کاظمی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
http://eitaa.com/raviannoorshohada
من هنوز دلم تنگ شماست...
زمینی میشوم...
اما شما...
آسمانی ام کنید...
• رزمندگان ارتش در جریان
عملیات شکست حصر آبادان
#روز_ارتش_گرامی_باد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
17.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
علمدار حرم✋
تقدیم به محضر آسمانی
علمدارکمیل✋ هادی دلها شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی
علمدار رهبر✋ سرداردلها سپهبد حاج قاسم سلیمانی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
رهبر من، آقاے من... 💕
بهار ۸۱ سالگیتان مبارڪ 💐
👌🏻 ۲۴ تیر ماه تاریخ شناسنامه اے
تولد امام خامنه ای (حفظه الله) استــ و تاریخ دقیق تولد ایشان، ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ هستــ .
به بهانه سالروز تولد حضرتــ آقا:❤️
هر چند همه دوستــ دارند
شما را "آقا" صدا کنند ولے ...
به جمع دانشجویان که می رسی، قامتــ "استاد" برازنده شماست😌❤️
در میان نظامیان ڪه می آیے، هیبتــ "فرماندهی" تان دل دوستان را شاد و دل دشمنانتان را می لرزاند😏
روز پدر که می آید می شوید
مهربانترین "بابا" ی دنیا 💚
روز جانباز که می شود، همه دستــ "جانباز" شما را به هم نشان می دهند ...
۹ دی که می رسد
قصه "علی" می شوید در جمل💪
🌤 راستی اصلا مهم نیستــ تاریخ تولدتان ۲۹ فروردین استــ یا ۲۴ تیر؛ همه اینها بهانه استــ آقاجان!
بهانه ایستــ ڪه ما یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را داده استــ، خدا را برای این نعمتــ شکر می گوییم...
#اللهم _احفظ _قائدناالامام_خامنه اے 🙏
سلامتی آقا(حفظه الله) صلواتــ 🌺❤️
@raviannoorshohada
رفقا 🌹
دست ما را هم بگیرید؛
که پاهایمان
بدجور گیر است در گِلِ این
دنیاے دست و پا گیر...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
ازش پرسیــدن
چرا همیشہ دست به سینہ ای؟
گفت : نوڪر امام حسین(ع)باید همیشه دست به سینه باشہ...✋🏻
برادرش میگفت:
از یڪ ماه 20 روزش رو روزه بود
🌷شهید عباس آسیمه🌷
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌺نقش سردار شهید آقامهدی زینالدین در اطلاعات سپاه سوسنگرد به روایت سردار احمد غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا:
خودم در اهواز بودم و دلم سوسنگرد، که تازه از محاصره در آمده بود مجروحیت از یک طرف، و مسئولیت در سپاه خوزستان، از طرف دیگر زنجیر شدند و دست و پایم را بستند، تا نتوانم در آن روزهای سخت کنار همرزمانم باشم.
شنیدن خبر شهادتشان😭 زخم هایی بی مرهم توی دلم گذاشته بود تاب ماندن نداشتم .😞
خیلی اصرار کردم تا آقای شمخانی، راضی شد بروم .ولی شرط گذاشت و گفت :
باید مسئولیت عملیات سوسنگرد را قبول کنی.🤔
نیروهای تاثیر گذار جبهه سوسنگرد همگی یا شهید شده بودند یا مجروح وقتی رفتم ،کادر جدیدی روی کار آمده بودند، که باید با کمک هم، جبهه را سر و سامان میدادیم.
زمانی نگذشت که برایمان نیروی جدید فرستادند.👌
دو پاسدار جوان و قبراق .
میگفتند تازه در تهران آموزش اطلاعات دیده اند
یکی شان مهدی زین الدین بود💚 مهدی را دادیم به حمید تقوی مسئول اطلاعات سوسنگرد.
روزای اول به چشم نیرویی نگاهش میکردیم که از تهران آمده و به جنگ و جبهه توجیه نیست
با خودمان گفتیم مهمان چند روزه است و خیلی دوام نمی آورد
اما رفتارش نگاهمان را عوض کرد هنوز نیامده لباس عربی پوشید و رفت 🦁شناسایی.😎
آن هم در منطقه ای که دشمن رو در رو عرب زبان بود و هر لحظه احتمال اسارت ،وجود داشت.
مهدی نه عربی بلد بود و نه شاید به عمرش دشداشه پوشیده بود اصلاً بار اولش بود که می آمد جبهه.
از جسارتش خیلی خوشم اومد.
ماموریت ها را با آغوش باز قبول می میکرد🙂
یک بار هم نشد بهانه بیاورد که من تازه آمدهام هنوز توجیه نیستم، بگذارید چپ و راستم را بشناسم و بفهمم کجا به کجاست.
از روز اول نه نگرانی در چهرهاش اش بود نه تردید لبخند ملیحی روی صورتش مینشست و با لحنی شجاعانه فقط یک کلمه به زبان میآورد ،چشم..🙂
گاهی نقطه هایی را برای شناسایی انتخاب میکرد که خطرناک بودند جواب منفی می شنید اما یک پا می ایستاد و رضایت مان را می گرفت.
واقعیتش انتظار نداشتم اینقدر زود جا بیفتد آمدنش کلاس اطلاعاتی محور را بالا برده بود 👌
زمانی پادر سوسنگرد گذاشت که نیروهای مان از آموزش های تخصصی اطلاعات بی بهره بودند، و از فنون اطلاعاتی مثل گزارش نویسی چیز زیادی نمی دانستند.🤔
مهدی علم اطلاعات و شناسایی را آورده بود توی میدان عمل، گزارش هایی که میداد علمی بودند و میدانی و حساب شده.
می شد فهمید که با یک منطقی نوشته شده اند. بعثی ها غرب سوسنگرد را اشغال کرده بودند، درست آن طرف رودخانه. 😡
تصمیم گرفتیم با یک عملیات منطقه را پاکسازی کنیم در شناسایی ها کانالی را پیدا کردیم که تا پشت خط دشمن میرفت، فقط باید گود می شد. کار را با عمق دادن به کانال شروع کردیم شناسایی ها هم، به دقت ادامه داشت.
شناسایی های دقیقی که، هم شناخت کاملی از زمین و جغرافیای دشمن به ما نشان دادند هم اطلاعاتی از جبهه بعثی، که پیروزی در عملیات را رقم زد.🌷
گاهی خودم هم با گروههای شناسایی میرفتم که. چند بار هم با حمید و مهدی رفتم.🌻
با همین شناسایی ها بود که فهمیدیم دشمن از سرشب ،هوش یار است و همه جا را زیرنظر دارد، آتش میریزد و نمیشود، به سنگر هایش نزدیک شد .در عوض با روشنایی هوا، نه از آتش بازی خبری هست و نه از شدت در نگهبانی.
بیشترشان می روند برای استراحت، و تا آفتاب بالا بیاید توی سنگرها میخوابند.
حمید و مهدی بارها شبانه شناسایی رفته بودند ،اما این بار گفتیم صبح بروند.
روز روشن، رفته بودند تا سنگرهای بعثی ها، برایمان سند و مدرک هم آورده بودند، که حرف هاشون را باور کنیم وقتی برگشتند گفتند:
رفتیم توی سنگر هاشون، 😱
همه گیج و خوابن،
اونقدر خسته هستند که ما رفتیم و برگشتیم، هیچی نفهمیدند.🤫
بر پایه همین شناسایی ها ،عملیات امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طراحی شد
می خواستیم روز عملیات کنیم تجربه تازهای بود
ساعت ۸ صبح حمله شروع شد و ظهر نشده کار دشمن را ساختیم تلفات سنگینی دادند .
کمتر کسی توانست جان سالم به در ببرد کلی از تانک ها و نفربرهای هایشان را هم زدیم 🤕
عملیات موفقی بود هم به اهداف از پیش تعیین شده رسیدیم هم تلفات چندانی ندادیم .
کلید اصلی این پیروزی شناسایی های کامل و بی نقصی بود که زینالدین و تقوی در توانمندی و کارایی اطلاعات محور نشان داده بودند .🥀
شادی روح همه شهدا بویژه شهدای جبهه سوسنگرد الصلوات...🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
⭕️ خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است
🔻 استاد رحیمپور ازغدی از شب عملیات والفجر ۸ نقل میکند که شهید مزرجی به شهید شوشتری گفت:
🔸 «امشب اگر عراقیها ما را نزنند، کوسهها میزنند. اگر هیچ کدام نزنند، لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب نمیتوانیم از آب رد بشویم. من امشب وارد آب میشوم تا به امام در جماران خبر بدهند که آقا! بچهها به عشق تو زدند به خط. دیگر مهم نیست آن طرف خط برسیم یا نرسیم. وظیفه ما وارد آب شدن است، بیرون آمدن دیگر در اختیار و وظیفه ما نیست؛ آنش با خداست. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. اگر کسی این طرف قلبش آرام است، آن طرف میترسد، توحیدش مشکل دارد».
🌹راهیان نور مجازی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹 ازدواج ساده سردار سلیمانی و دختر چریک سردار از زبان پدر شهید مدافع حرم محسن کمالی دهقان
✍در یک مراسمی که قرار بود سردار قاسم سلیمانی آنجا سخنرانی کند ما هم حضور داشتیم. خودم را به یکی از نزدیکان او رساندم و گفتم حرفی دارم. سردار سلیمانی تا کنون منزل شهدای مدافع حرم در شهرهای مختلف رفته، اما تا به حال به خانه هیچ یک از شهدای استان البرز نیامده است. از او خواستم پیام مرا به حاج قاسم برساند.
مدتی گذشت تا اینکه ۸ فروردین سال ۹۸ مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمیشد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم.
زنگ خانه ما به صدا درآمد، خودم در را باز کردم. سردار بسیار ساده و بدون هیچ تشریفاتی با راننده شان تشریف آورده بودند. یک ماشین پراید و یک تیبا هم همراهشان بود که آنها هم بالا نیامدند. البته راننده هم پایین منتظر ماند و حاج قاسم تنها وارد منزل شد. به قدری صمیمی که گویی سالها با هم رفت و آمد نزدیک داشته ایم. یک ساعتی دیدارشان طول کشید و با تک تک پسرها و دامادها دست دادند.
همسرم پرسید چرا با خانواده تشریف نیاوردید؟ و از سردار خواهش کرد یک بار با آنها بیاید. حاج قاسم گفت راستش همسر من خیلی جایی نمیرود، اما یک دختر دارم که برای خودش چریک است با او میآیم. منظورشان زینب خانم بود. نمیدانم بحث به کجا رفت که همسرم از سردار خواست ماجرای ازدواجش را بیان کند. سردار سلیمانی گفت: زمان جنگ در اهواز بودم که همان ایام خواستگاری رفتم و با همسرم خیلی ساده زندگی مان را شروع کردیم.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کینه داعشیها از شهید اصغرپاشاپور آنقدر بود که حتی وقتی بر زمین افتاد دست از سرش بر نداشتند و سر از تنش جدا کردند.
🌹نثار ارواح مطهر حاج قاسم و حاج اصغر صلوات...
http://eitaa.com/raviannoorshohada