خاطره
از کلاس که خارج شدم ، خودشو به من رسوند...
میدونست کار شهدایی میکنم و روایتگر شهدام
بهم گفت: سید! چطور روایتگری میکنی؟ به منم هم یاد بده ...
.
چند دقیقه ای حرف زدیم و رفت
دیگه ندیدمش
تا اینکه چند ماه بعد، وقتی وارد موسسه شدم ، قاب عکسش نظرمو جلب کرد
کنار اسمش نوشته بود: شهید
🌹روحانی_شهید_احمد_حجتی
شوکه شدم
فکرشو نمیکردم روزی باید به حال کسی غبطه بخورم، که به روایتگر بودنم غبطه میخورد
البته جای تعجب نیست
او روایتگرِ عملیِ سیرهی شهدا 🌹بود و من روایتگرِ زبانی
علت رسیدن او به مقصد شهادت و نرسیدن من اینه...
خوشابه سعادتت برادر
سلام ما رو به امام حسین علیهالسلام💚 برسون
و برا عاقبت به خیریمون دعا کن
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#شهید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی 🕊🌺
#خاطره_ای_از_همدردی_در_سرما
رفیقش میگفت رفته بودیم آموزش تیراندازی و...
عبدالمهدی یکی از مربیان آموزش به بسیجیان بود.
خیلی خوش اخلاق و شوخ بود .👌
شب شــد. تو بیابون بودیم.همه رفتند در چادر ها بخوابند.هواسرد بود. نمیشد راحت بخوابی ...#عبدالمهدی پیش بسیجی ها موند. میگفت که منم میخوام بین بسیجی ها باشم.با این که میتونست بره اتاق خودشون که گرم بود وسرما اذیتش نمیکرد...☝️
در بیسیم صداش کردند که بیا ... جواب داد که میخوام بین بچه ها باشم و قبول نکرد که بره... در آخر بین بچه ها موند و خوابید😊
#نحوه_شهادت_اصابت_کورنت
#تاریخ_شهادت۹۴/۹/۲۹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بدون تعارف با صاحب مکتب فضلی
او که خود راه و علم است...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹چهرهها به روایت رهبر معظم انقلاب| شهید مصطفی چمران
♦️هم عشق، هم عقل!
♦️«اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود... دانشمند بسیجی این است... در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است... هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل.» ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
🗓 سی و یکم خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۶۰
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹بخشی از وصیت نامه زیبای شهید چمران
♦️«…به خاطر عشق است كه فداكاری میكنم.به خاطر عشق است كه به دنیا، با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم.
به خاطر عشق است كه دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم.
به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می كنم.
عشق، هدف حیات و محرك زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.
♦️عشق است كه روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می كند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می كنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می كنم.
♦️لرزش یك برگ، نور یك ستاره دور، موریانه كوچك، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند …اینها همه و همه از تجلیات عشق است.»
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فیلمی از لحظه شهادت دکتر مصطفی چمران در دهلاویه ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸زندگی_با_چاشنی_عشق
.
🌼غاده ؛همسر شهيد چمران مي گويد
روزي دوستم به من گفت :
\"غاده! در ازدواج تو یك چیز بالاخره
برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی، این بلند است،
این كوتاه است... مثل این كه می خواستی
یك نفر باشد كه سر و شكلش نقص نداشته
باشد. حالا من تعجبم چه طور دكتر را كه
سرش مو ندارد قبول كردی؟\"
من گفتم: «مصطفی كچل نیست. تو اشتباه
می كنی.»😐
...
🌺آن روز همین كه رسیدم به خانه، در را باز
كردم و چشمم افتاد به مصطفی، شروع كردم به خندیدن.😂
مصطفی پرسید «چرا می خندی؟» و من كه
چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم «مصطفی، تو كچلی؟ من نمی دانستم!»
و آن وقت مصطفی هم شروع كرد به خندیدن ...😅 .
.
🌸اینطور نباشد که اگر بر اثر معاشرت، اشکال و عیب و ایرادی در همسرتان مشاهده کردید، آن را بزرگ بشمارید و برای خودتان عقده و غصه کنید.
.
.
رهبر انقلاب⇦ ۸۲/۲/۲۸ ..
.
پ.ن : ۳۱ خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸شهید مدافعحرمـ #حجت_باقری
شهیدی که سهمیه غذایش را به کارگرها میدادو میگفت: من با نان خالی هم سیر میشوم...😊
#شهادت ۱۳بهمن۹۴
http://eitaa.com/raviannoorshohada
صبحانه اگر هست
از آن خوانِ بهشتـی
یڪ لقمه به مـا
اهلِ زمین هم بچشانید ...
#صبح_بخیر
#مردان_بی_ادعا
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#پیام_معنوی💌
قاعدۀ سادۀ محبوب شدن🍃
محبوبیت شهدا در یک جامعۀ خوب امری طبیعی است و قاعدهای ساده دارد. هرکس صادقانه و فداکارانه عبادت و خدمت کند، مانند شهیدان محبوب خواهد بود.🌿
#استادپناهیان
🌹محبوبیت_شهدا
#قاعده_ساده_محبوبیت💚
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📝دلنوشته شهید 💔
دوست دارم در منتهای بیکسی باشم . در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانهروز بماند.😔
شهید مدافع حرم نوید صفری🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
✅ جریان تفحص جدید پیکر یکی از شهدا/ برای تبرک کلاه شهید افغانستانی را سرمان گذاشتیم
«عموزاده» یکی از اعضای تیم تفحص:
🔹من، آقای روستا، حمزه و آقای گیلکیبیشه در همین گور دسته جمعی، روز اول چهار شهید از لشکر ۵ نصر را پیدا کردیم.
🔹تشخیص آقای روستا این بود که روی این نقطه باید بیشتر دقت و تمرکز شود.
🔹اولین شهید که از آن نقطه بیرون آوردیم، «شهید نسیم افغانی» بود، برایم جای تعجب بود؛ گفتم: «مگر در جنگ افغانی داشتیم؟» آقای روستا گفت: بله.
🔹همه به عشق این شهید افغانستانی، کلاه شهید را برای تبرک جستن از این شهید عزیز سرمان گذاشته و به یادگار عکسی هم گرفتیم.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
روزی ڪه مصطفے به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت : این دختر صبح ها ڪع از خواب پا مے شود ، در فاصله ای ڪھ دستش را شسته و مسواڪ می زند ، یڪ نفر تختش را مرتب ڪرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده ڪرده اند. شما مے توانید با این دختر ازدواج ڪنید ؟
مصطفے ڪه خیلے آرام گوش مےڪرد ؛ گفت : من نمے توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولے قول مے دهم تا زنده ام ،وقتے بیدار شد ، تختش را مرتب ڪنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.
تا وقتی شهید شد این کار را مےڪرد ، خودش قهوه نمے خورد اما چون مے دانست ما لبنانے ها عادت داریم ؛ درست مےڪرد و وقتی منعش مےڪردم ، مےگفت : من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم
شهدا همیشه سر قول و قرارشون می موندن ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ آخرین وداع شهید مدافع حرم با نوزاد شیرخواره اش
#جاویدالاثر
🌹شهید_حسن_رجایی_فر
#یک_ماه_قبل_شهادت💔🕊
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا
سال ۶۴ در طلاییه مجروح شد.
زمانی که خانواده به عیادتش رفتند ، پدر که همیشه نگران خانواده و فرزندان او بود گفت خدا را شکر تو دیگر مجروح شدی و به جبهه نمی روی.
محمدصادق در جواب پدر لبخندی زد و گفت ،
اگر شما به همراه من به جبهه بیایید و معجزات و معنویتی که در جبهه هست را ببینید دیگر این حرف را نمی زنید و ادامه داد ،
این بار پایم را در جبهه جا گذاشتم ، و برای آوردن آن باید بروم.
با آن وضعیت به جبهه برگشت.
معاون لجستیک تیپ الهادی بود که در ۶۶/۱۲/۲۲ در منطقه دربندیخان (ارتفاعات بالامبو) و در عملیات والفجر ۱۰ براثر برخورد ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد...
🌹شهیدمحمدصادق_انبارلویی
📕 ستارگان خاکی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
تیربہ سرش خورد،دستش را
گرفتم وگفتم خوب میشـے
اما گفت:
خوب نمیشوم خـواب دیدیم ڪہ
حضرت زهرا(س) مرا
دعوت ڪردندوفرمودند بہ سمٺ من بیا،
من شہیدمیشوم.
🌹شهید علیرضا_محمدی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
ڪاش می شد
بچہ ها را جمع ڪرد
سنگر آن روزها را
گــــرم ڪرد ...
روزتون شهدایی🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🥀 کانال کمیل
تقريباً مهمات ما تمام شده بود...
شهید ابراهيم هادي بچه هاي بےرمق ڪانال را در گوشه اي جمع ڪرد و برايشان صحبت ڪرد :
بچه ها غصه نخوريد، حالا ڪه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم.
مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) مےآيد و به ما سر مےزند.
بغض بچه ها ترڪيد. صداي هقهق شان هم ڪانال را پر ڪرده بود.
به پهناي صورت اشک مےريختند.
ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! »
🌹شهید_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/raviannoorshohada