اول دبیرستان بودم از طرف مدرسه بچه ها رو میبردن دیدار رهبری
منم آرزوم بود که برم
خیلی ها تو دفتر مدرسه میرفتن و اسم می نوشتن
نوبت به من که رسید گفتن جا نداریم اصلا ، منم خیلی گریه کردم خصوصا که دوست صمیمی من میرفت و من جا مونده بودم
حسابی با عموم که شهید دفاع مقدس هستن درد و دل کردم
آخر هم گفتم من فردا می رم پای اتوبوس باید برای من ی صندلی جاباز کنی
اما
فردا نرفتم پای اتوبوس چون فک میکردم کی به حرف من گوش میده و ناامیدبودم
وقتی دوستم از دیدار برگشت گفت چرانیومدی ی صندلی خالی بود
خدامیدونه چه حالی شدم وقتی این شنیدم دائم گریه میکردم و از عموم معذرت خواهی میکردم که بهش اعتماد نکردم
بعداز اون برام درس عبرت شده و ازش حاجت میخواستم همیشه هم جوابم داده
شهدا زنده اند باورکنیم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
تلنگر
یکبـار وصیت کرد ،
وقتی مـن را گذاشتید توی قبر ، یک مشت خاک بپاش به صورتم.
پرسیدم ، چرا؟
گفت ،
برای ایـنکه به خودم بیایم.
ببینم دنیایـی که بهش دل بسته بودم و بخاطرش معصیت می کردم یعنی همین...
🌹شهیدمنوچهر_مدق
http://eitaa.com/raviannoorshohada
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
● راز سـوزناڪ شهیدۍ کہ روۍ سیمهاۍ خـاردار قتلگـاه فکہ ....
🌹شهیدۍڪهاقتـداربهحضرتزهراسڪرد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
زندگینامه و خاطرات
#جهاد هیچگاه از کسانی که به آنها به عنوان الگو مینگریست، غافل نبود. او همواره از پدرش سخن میگفت و خاطرات مربوط به وی را تعریف می کرد.
#جهاد همچنین از اشخاصی همچون #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی👑 هم حرف می زد و از خاطرات و رفت و آمدهایش با ایشان می گفت.
او درباره 🌸 #سید_القائدامام_خامنه_ای🌸 هم حرف می زد.
از سوی دیگر، #حاج_عماد یکی از بینظرترین فرماندهان مقاومت محسوب می شود که مسئولیت صدور #انقلاب_اسلامی_ایران را برعهده گرفت.
#حاج_عماد همواره می گفت که من یک پاسدار هستم اما نه فقط در #لبنان و #حزب_الله.
من پاسدار_انقلاب هستم؛ انقلابی که امام_خمینی (ره) آن را به ثمر نشاند و اکنون من وظیفه دارم آن را به سراسر کشورهای دیگر صادر کنم.
وی تصریح می کرد که چارچوب فعالیت من تنها به لبنان محدود نمی شود. به همین دلیل است که ما شاهد بودیم وی به عراق، فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی می رفت.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
در سوریه جواد فرمانده یک تیپ بود، 48 ساعت داعشیها در محاصره بودند، دید یک تانکر آب داره برای داعشی ها میرود، جواد دستور داد کسی تیراندازی نکنه، گفت: اجازه بدهید ٫، آب به داعشیها برسه، گفتم: آقا جواد اگر آب برسه کار ما مشکل میشه، گفت: توکل بخدا، ما با آنها مثل انسان و طبق دستور اسلام برخورد میکنیم، در درگیری فردا توانستیم منطقه را فتح کنیم.
جواد قبلا یکبار زخمی شده بودند و بطور وحشتناک ماشینش داغون شد، به برادرش محمدرضا بعدا گفته بود آخرین لحظه که ماشین منفحر شد چشمهای زهرا را یادم آمد به همین خاطر و همین تعلق خاطر برگشتم، به خان طومان حمله شد جواد سریع خودش را رساند گرسنه و تشنه، دوباره برگشت، حتی آب و غذا نخورد، یک تیر به شش و یک تیر به پایش میخورد، تشنه و گرسنه مانند مولایش شده بود، آخرین ذکرش سه تا یا حسین بود، حتی از پیکرش هم میترسند تکفریها آنقدر تیر بهش میزنند که سر از بدنش جدا می شود، بدنش را جابه جا میکنند و چند سال مفقود میشود.
🌷شهید مدافع حرم جواد اللهکرم
@raviannoorshohada
خاطرات_شهدا🌷
سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم #صیاد مدام به ساعتش نگاه میکنه وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه
بعدش هم به #خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا، خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.
گفت: اشکالی نداره، ما باید همینجا #نماز بخونیم! هلی کوپتر نشست، صیاد با آب قمقه ای که داشت #وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.
#دوستش می گفت:
صیاد در #قنوتش هیـــچ چیزی برای خودش نمی خواست، بارها می شنیدم که می گفت:
" اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای "
بلند هم می گفت، از #ته_دل.
#شهیدصیادشیرازی🌷
@raviannoorshohada
🌹 شـهید شدن دل مےخواهد!
دلی که آنقدر قوی باشد و بتواند بریده شود ازهمه تعلقات
دلی که آرام، له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن ..
و شـهدا🌹 "دلدارِ بـی دل" بودند...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
قسمت آخر🍁
ابراهیم قبل از رفتن به جبهه صحرا میرفت یک ضبط صوت باخودش داشت ونوار روضه طفلان مسلم ابن عقیل را می گذاشت وخیلی گریه میکرد یک روز وقتی از صحرا برگشته بود مادرم را صدا میزند و گفت بود مادر یک مطلبی را برایت تعریف میکنم برای کسی نباید باز گو کنی حتابرای اهالی روستاهم چیزی نگویی این که برای شما گفتم برای اینکه ایمانت به خدا زیاد بشه مادر امروز که صحرا رفتم یک بار دیدم یک اقا پسری خیلی قشنگ وزیبا در حالی که میخندید به سمت من میامد مادر انقدر دندان هایش زیبا بود که نمیتوانم بگویم وقتی به من رسید من را با اسم ابراهیم صدا کرد حالم را پرسید سلام و احوال پرسی کرد به او گفتم شما که هستید من را از کجا میشناسید گفت ابراهیم من فرزند مسلم ابن عقیل هستم ابراهیم از بس تو برای ما گریه کردی مشتاق دیدار توشدیم الان برادرم محمد هم میاید چند دقیقه بعد ازهمان طرف که ابراهیم امد محمد فرزند مسلم ابن عقیل هم آمد من با هر دوی آنها حرف زدم خیلی خوشحال بودم صحبتها که تمام شد خدا حافظی کردند مادر برای هیچکس بازگو نکن
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🍃چمران
کاوشگر ژرفای جاذبه و چگالی و اتم.
بحث علمی نیست اشتباه نکنید، چمران جستجوگر جاذبه #عرفان، چگالی وجود #ایتام و اتم وجوب خداست.
.
🍃آنقدر رفته و گشته که یا خود را بیابد یا #خدا را.
گرد دنبال مظلوم از آمریکا و جاذبهاش گشته و ایستاده بر بلندی های جولان، اسلحه بدست و دوربین بر چشم، بذر پاشید و برگشت در دیاری که اولین نفس را بالا کشید و خاکش را لمس کرد. چسبیده به تفکر #مقاومت و خودباوری از #امام_موسی جدا شد و چسبید ب امام، امام موسی.
.
🍃آمد و باز ایستاد بر بلندی های #پاوه، #بانه و سنندج تا نشان دهد راه رهایی جز دست بر سر زانو زدن اتّکا به خود نیست.
.
🍃چمران، علی شناس بود. زمانی ک مثل #علی بر قله علم ایستاده بود دست بر سر یتیم میکشید و مانند شمع دور آنها میگشت و نفس خود را آب میکرد تا سرکش نشود، توان زندگی مرفه را داشت اما مثل علی بر خاک سر میگذاشت و بر زمین میخوابید، مانند علی درایت و شجاعت جنگی داشت اما با همه رئوف رفتار میکرد و آخر هم مثل علی خدا را با همه عمق وجودیاش در آغوش کشید پس از عمری #مجاهدت
معروف به این که اگر خداشناس هستی همه را باید در علی جویا شوی.
.
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
.
به مناسبت شهادت #شهید_مصطفی_چمران
.
📅تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۱۱
.
📅شهادت : ۳۱ خرداد ۱۳۶۰
.
📅تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۹
.
🥀مزار : بهشت زهرا. قطعه ۲۴
http://eitaa.com/raviannoorshohada