eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
628 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای معلم بود که در کلاس پیچید: "بنویسید ؛ بابا نان داد." اشک از چشمانِ دخترک هفت ساله ، سُر خورد... و با بغض ناتمام بر روی دفترش نوشت "بابا جان داد!..."😔 بیاد فرزندان شهدا🌷 🔷قدردان خون شهدا باشیم http://eitaa.com/raviannoorshohada
⭐️🍃🦋⭐️🍃🦋 ♡••• دل بده •••♡ 🔸گردان پشت میدون مین زمین گیر شد ... چند نفر رفتن معبر باز کنن!… 15ساله بود ؛ چند قدم که رفت برگشت گفتن حتما ترسیده … پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت : تازه از گردان گرفتم حیفه!... بیت الماله و پا برهنه رفت😳😔 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🕊 🍁"هجده روز دیگر..."🍁 به عبدالرضا گفتم: تو که تازه عقد کردی کجا میخوای بری؟ عبدالرضا ساکش را بست و گفت: گریه نکن مادر راه رفتنی رو باید رفت... گفتی زن بگیر، گفتم چشم حالا تو باید به قولی که دادی عمل کنی، خودت گفتی: اول زن بگیر بعد برو جبهه. زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم!... کفش‌هایش را پوشید و ساکش را برداشت و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: زود برگرد پسرم. نگاهم کرد و بعد پرید توی بغلم و گفت: غصه نخور زود برمی‌گردم درست هجده روز دیگه...!! 🌷🍃🌷🍃🌷 هجده روز بعد عبدالرضا را آوردند... او را روی تخت غسال‌خانه خانه دیدم😢 به برادرش علی وصیت کرده بود که بعد از شهادتش لباس سپاه را تنش کنند...📿 ⭕️راوی: مادر شهید 🌹 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🕊 مجتبی دلداده اهل بیت (ع) بود ... در روزهای ولادت شیرینی می گرفت و برای اهل خانه می آورد یا در پادگان بین سربازان پخش می کرد!... میلاد امام رضا (ع) بود ؛ ما جهرم بودیم... مجتبی از پادگان تماس گرفت و گفت :" مقداری پول به حسابم واریز کن . توی مسجد پادگان جشن داریم ، می خواهم برای سربازها کیک بخرم." 🦋شبِ ولادت بی بی ؛ جای مدافعان حرم خالی!...🌱 http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠داستانی جالب از رتبه ۱ کنکور تجربی در سال ۱۳۶۴ شهید احمدرضا احدی 🍃🌸مادرش میگوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. پرسیدم: احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت ؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد! گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای. من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم: رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟؟!! احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد!! 🍃🌸یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت: می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم. @raviannoorshohada
🌼🍃🌼🍃🌼 بار سومی که برگشته بود ؛ پنج یا شش ماه وقتی قرآن می‌خواند ، برخی آیه های آن را یادداشت می‌کرد. ما نمی‌دانستیم چه می کند اما بعد از شهادتش وقتی وصیتنامه را باز کردیم ؛ فهمیدیم این آیه ها را برای نگارش وصیت نامه‌اش می‌خواست. متن وصیت نامه را به هرکس نشان دادیم تعجب کرد...این وصیت نامه پر از آیه های قرآن است!... (س) 🌷 🌸 http://eitaa.com/raviannoorshohada
روز میلاد شماست 🌻 و جای مدافعان حرمتان خالیست...🕊 (س) http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌾💐🌾💐🌾 مکرر می‌گفت : من آمریکا را بیچاره می کنم ؛ کاری می کنم که آمریکایی‌ها با تمام تکنیک شان نتوانند بفهمند کِی و کجا عملیات می‌کنیم... و این کار را در عملیات فتح‌المبین انجام داد !! ⬅️راوی:سرهنگ محسن کلانتری 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🦋🍃🦋🍃🦋 تو خوش نشینی طولانی ترین شب سال ؛ حواست باشه !... کسایی بودند شب های کوتاهِ عملیات براشون بلندترین شب سال بود... http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 پخش خبر حضور خانواده معظم دانشمند هسته ای دکتر محسن فخری زاده و خانواده های معظم شهدای مدافع حرم و مدافع سلامت در بیمارستان شهید بهشتی از شبکه استانی قم ⚘ تقدیر از کادر درمانی و پرستاران بیمارستان ⚘ امروز(یکشنبه) ۳۰آذر، سالروز ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها) و روز پرستار در بیمارستان شهید بهشتی قم
💠 منتظرت هستم😊 یک روز بعد از عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌💔 گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان📖 را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه💌 با این مضمون نوشته بود: همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست نوشته شود. آن دنیا 😍❤ 🌷 @raviannoorshohada
❤️سیدعلی یعنی عشق...❤️ ازش پرسیدم: این چیه سنجاق کردی رو سینه ت؟ لبخند زد و گفت: این باطریه ؛ نباشه قلبم کار نمیکنه!... 🕊شهید مدافع حرم http://eitaa.com/raviannoorshohada
💢🍃💢🍃💢 به او گفتند که چطور می خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی؟؟🥀 بابک هم گفت : مادر همه ما آنجا در سوریه است ؛ من بروم سوریه که بی مادر نمی مانم، می روم پیش مادر اصلی مان (س)...💚 🦋شهید مدافع حرم 🌹 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌿🌸🌿🌸🌿 🌟تقدیم به جانبازان عزیز : یک ساک پر از دارو و مرهم آورد در سالن انتظار،شبنم آورد منشی پرسید: نام؟ _عباس... ولی در گفتن شهرتش نفس کم آورد تاریخ سرافرازی او گم شده است در حال، بُن ماضی او گم شده است در شهر کسی نمی‌شناسد او را پرونده‌ی جانبازی او گم شده است http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔆 اگر قلبم صدف باشد ؛🐚 میان آن تو پنهانی!...❤️ 🍃داوزده شب تا سالگرد http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌱برو بچه جان! وقتی آماده شد که برود ؛ نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن... چیزی نگفتم ، نگاهش کردم. از نگاه قاطعم فهمید که اهل گریه و زاری نیستم...! رفت و در قابِ در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت!... محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچه‌جان! تو را به علی‌اکبر امام حسین (ع) بخشیدم. رفت و کمی آن‌طرف‌تر ایستاد. باز گفت: رفتما! نمی‌خواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به قاسم و علی‌اصغر بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پس‌اش بگیرم. رفت. ..! 🍃🍃🍃 21 روز بعد، خبر شهادتش را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت. 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌀🌿🌀🌿🌀 📃بخشی از وصیت نامه : از خواهرانم می‌خواهم حجابشان را مثل حضرت زهرا(س)رعایت کنند نه مثل حجاب های امروز ؛ این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س)نمی دهد!... http://eitaa.com/raviannoorshohada
🦋⭐️🦋⭐️🦋 در اولین جلسه ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد... شرط اول مقید بودن به نماز مخصوصا نماز صبح و دوم رعایت حجاب بود!... حقیقت همین بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد ؛ در دوره و زمانه ای که جوان ها کمتر دغدغه هایی از این دست دارند ؛ یک پسر ۲۱ ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود. 👈راوی :همسر شهید شهید مدافع حرم 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🤭 شب جمعه بود...بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل ؛ چراغ هارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت!... یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما!عطر بزن ...ثواب داره - اخه الان وقتشه؟ بزن اخوی ؛ بو بد میدی ...امام زمان نمیاد تو مجلسمونا ، بزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود 😳 تو عطر جوهر ریخته بود... بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند...😅 🌷شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات. http://eitaa.com/raviannoorshohada
🕊 🌱 بہ چہ مشغـول کنـم دیـده و دل را کہ فقـط... دل تـورا میطلبـد ،دیـده تـورا مـے جـویـد!... 💛 ... http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔴به دیدار خانواده شهید رفته بودند خانواده با اصرار از رهبری میخواستند قیامت آنها را شفاعت کند نگاهی به حاج قاسم کرد و گفت: این از آنهایی است که شفاعت میکند،از ایشان قول بگیرید بشرطی که زیر قولشان نزنند! همه خندیدن،بجز سردار خجالت زده سر به زیر داشت .🌷 @raviannoorshohada
💢هیچکس برام کاری نمی کنه...💢 می‌گفت : "من زشتم اگه شهید بشم هیچ کس برام کاری نمیکنه!... تو یه پوستر برام بزن معروف بشم" و خندید... این را یکی از دوستان شهید هادی عزیز از او روایت کرده است و این تصویر همان طرح سفارش اوست و چه شیرین است این لبخند...! 💎 چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی و خندان و مسرور است ( سوره مبارکه عبس /۳۸ و ۳۹) http://eitaa.com/raviannoorshohada