eitaa logo
انجمن راویان فجرفارس
100 دنبال‌کننده
225 عکس
34 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن راویان فجرفارس
. استراحت ( برادر کریم عبدالهی) ۵ به مراحل نفس گیر خود رسیده بود. طولانی شدن زمان عملیات رمق بیشتر بچه ها را گرفته بود هر کدام که می شدند، سراغ او می رفت و می گفت: راحت شدید، برید برای ! در ادامه عملیات در منطقه ترکشی به ساق پای راست مسلم نشست و باعث شد پایش بشکند. امانش را بریده بود، اما با خنده با خودش گفت: آخیش راحت شدم من هم به مرخصی و استراحت می روم! *
پوتین (راوی برادر علی رستمی) مسلم تازه از خط برگشته بود. یکی از برادران بسیجی همراه ما پوتین نداشت. پدرم به مسلم گفت: آقای شیر افکن این برادر بسیجی ما پوتین ندارد. مسلم خندید و گفت: آشیخ شنبه، پوتین بهتر از پوتین من سراغ داری؟ سریع پوتینش را در آورد و به بسیجی داد، دستی از محبت به سرش کشید و صورت او را بوسید. بسیجی با خوشحالی فراوان پوتین را پوشید و رفت... *
. شیرافکن موجود نیست! ( سید محسن شاکری) ۱۹_فجر به ، مأمور شده بود. زودتر به منطقه رفته بودند. وقتی وارد شدیم هر کس از نیروهای بومی را می دیدیم سراغ را می گرفت. آنقدر برخوردش با اطرافیان خوب و سریع کار ها راه می انداخت که همه او را می شناختند. فردای آن روز برای انجام کاری به ستاد فرماندهی لشکر رفتم. از چیزی که دیدم خنده ام گرفت. بزرگ روی کاغذ نوشته و پشت شیشه زده بودند: توجه، توجه آقای موجود نیست. آنقدر سراغش را گرفته بودند که مسئولین کلافه و این اطلاعیه را نوشته بودند! *
انجمن راویان فجرفارس
. شیرافکن موجود نیست! ( سید محسن شاکری) ۱۹_فجر به ، مأمور شده بود. زودتر به منطقه رفته بودند. وقتی وارد شدیم هر کس از نیروهای بومی را می دیدیم سراغ را می گرفت. آنقدر برخوردش با اطرافیان خوب و سریع کار ها راه می انداخت که همه او را می شناختند. فردای آن روز برای انجام کاری به ستاد فرماندهی لشکر رفتم. از چیزی که دیدم خنده ام گرفت. بزرگ روی کاغذ نوشته و پشت شیشه زده بودند: توجه، توجه آقای موجود نیست. آنقدر سراغش را گرفته بودند که مسئولین کلافه و این اطلاعیه را نوشته بودند! *
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آچار فرانسه ( سردار عبدالله زاده) قیافه ای بچه گانه ای داشت، هیکلی لاغر و کوتاه. تا آخر هم همین قیافه نوجوانانه را داشت، هر وقت پیشم می آمد می گفت: حاجی من چی بخورم چاق بشم! ، فرمانده در ، در جریان پاتک های عراقی ها می گفت:  از پشت صدای یک پسر بچه را می شنیدم، اما خیلی با صلابت و حرف می زد! بعد هم که را دیده بود، تعجبش دو چندان شده بود!!! اما همین نحیف و کوچک معروف شده بود به ، هر جا در کار بود و مشکلی باید حل می شد، این مسلم بود که می کرد. *