eitaa logo
انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
114 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
انا لله و انا الیه راجعون بار دیگر یکی از یاران جا مانده از قافله ی شهدا ، اما در آرزوی شهادت، برادر مهربان و مومن : حاج اسماعیل گل سنبل (ذوالقدرنیا) پس از تحمل سالیان زیاد درد و رنج باقیمانده از دوران دفاع مقدس که با صبر و شکیبایی مثال زدنی سپری می نمود ، در چهارشنبه ، آخرین روز ماه شعبان ۱۴۴۴ مصادف با دوم فروردین ۱۴۰۲ در جوار رحمت الهی سکنی گزید و به یاران و دوستان شهیدش پیوست. روح مطهرش شاد است در جوار شهیدان تا ابد جاودان مراسم تشییع و تدفین ، جمعه چهارم فروردین از حرم مطهر حضرت سید علاءالدین حسین(علیه السلام) ساعت ۱۵ صبح به طرف دارالرحمه و مراسم ختم ، شنبه ۵ فروردین از ساعت ۱۵:۰۰ تا ۱۶:۳۰ در مسجد امام حسن مجتبی(علیه السلام) بلوار مدرس کوی آزادگان ، خیابان مریم ، روبروی پاسگاه انتظامی برگزار می‌گردد. @raviyanfarss
۳ فروردین ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ فروردین ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ فروردین ۱۴۰۲
✍️🏻🤲 دعای رهبر معظم انقلاب ، امروز در پایان محفل انس با قرآن کریم پروردگارا بحق محمد و آل محمد: 🔹️ما را با قرآن محشور کن. 🔸️ما را با قرآن زنده بدار، 🔹️با قرآن در قبر و قیامت محشور بفرما. 🔸️بیشترین بهره قرآنی را برای ما مقدر بفرما. 🔹️جامعه ما را جامعه قرآنی قرار بده. 🔸️کسانی که به ما قرآن تعلیم کردند، کسانی که تجوید یادمان دادند، کسانی که رموز قرآنی را به ما تعلیم کردند، پروردگارا آنها را مشمول لطف و رحمت خودت و مغفرت خودت قرار بده. 🔹️اساتید قرآنی ما را خداوند ان‌شاءالله با اولیائش محشور کند. ⭐️ @raviyanfarss
۳ فروردین ۱۴۰۲
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دعای روز دوم ماه مبارک رمضان 🔺یادمان شهدای چذابه ⭕️اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ ونَقماتِکَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین. 🔸خدایا، مرا در این ماه به خشنودی ات نزدیک کن و از خشم و انتقامت برکنار دار و به قرائت آیاتت موفق کن، ای مهربان ترین مهربانان. 🔸یادمان شهید حسن باقری 🔹محلی برای تفکر @yademan_hasanbaghari
۳ فروردین ۱۴۰۲
1_3870396062.mp3
9.44M
📍روای: حاج سید رضا متولی 🔸این قسمت: غرق درخون...
۴ فروردین ۱۴۰۲
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺دعای روز سوم ماه مبارک رمضان 🔸یادمان شهدای فتح المبین بسم الله الرحمن الرحیم ⭕️اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ. 🔸خدایا، در این ماه به من تیزهوشی و بیداری روزی کن و از بی خردی و اشتباه دورم ساز و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده و به حق جودت، ای بخشنده ترین بخشندگان. 🔸
۵ فروردین ۱۴۰۲
انجمن روایتگران فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ٨٢ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف خدا
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک  _ ٨٣ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف گردان آماده راوی : مجید اخوان بنام خدا چند روزی به عملیات بدر مانده بود آقای برونسی به مرخصی رفته بود. وقتی برگشت، بلافاصله شروع کرد به تدارک تیپ    برای عملیات. یک روز در چادر فرماندهی نشسته بودیم. خیلی در فکر بود. یکباره به من نگاهی کرد و گفت: اخوان این عملیات، دیگر عملیات آخر منه. با خنده گفتم: این حرف ها چیه حاج آقا! شما این همه عملیات انجام داده‌اید حالا حالاها باید باشید!. گفت: همان که به تو گفتم این عملیات آخره. گفتم: شما همیشه حرف از شهادت می‌زنید. اگر شما خدای نکرده بروید بچه ها چه کار کنند؟. آرام و خونسرد گفت: اینها همش حرفه، من چیزی دیدم که میدانم این عملیات آخر من است. من روحیه او را شناخته بودم. کنجکاو شدم فکر کردم حاجی خیلی داره روی این قضیه مانور میکنه. نکنه واقعاً........ یک روز او را کناری کشیدم پرسیدم: چه خبر شده؟ چی شده که همش از شهادت حرف میزنی واقعیت را به من بگو!. یکباره زد زیر گریه، خیلی شدید، با ناله گفت: چند شب پیش مادرم را در خواب دیدم. منظورش از مادر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. همیشه این الفاظ را به کار می برد. گفت توی همین چادر خوابیده بودم که ایشان به من فرمودند: باید بیایی!. بنابراین مطمئن هستم در همین عملیات شهید میشوم. مات و مبهوت مانده بودم. تنها چیزی که فکرش را هم نمی خواستم بکنم رفتن او بود. گریه اش کمی آرام شد. ادامه داد: مطمئن هستم با این عملیات مهلتی را که برام مقرر کرده اند تا روی زمین زندگی کنم تمام می شود، و باید بروم!. مطمئن حرف میزد و بز و رفت. تقریباً سه روز مانده بود به عملیات، بمن گفت: که میخواهد برود سر و صورت را اصلاح کند. سابقه نداشت قبل از عملیات به سلمانی برود. همین باعث اضطراب من شد. وقتی برگشت سر و ریشش را اصلاح کرده بود. شب عملیات دیگر سنگ تمام گذاشت، به حمام رفت. وقتی برگشت لباس فرم تمیزی تنش بود و بوی عطر هم میداد. اصلاً سابقه نداشت در منطقه آنهم قبل از عملیات لباس فرم سپاه بپوشد. همیشه با لباس بسیجی به عملیات میرفت. از او پرسیدم: حاج آقا چه خبر شده لبخندی زد و به صورت خاص گفت: تو که میدانی، چرا سوال می کنی؟ بدجوری حال من گرفته شد. همش فکر میکردم دارم چیز خیلی مهمی را گم می کنم. هرچه به ساعت عملیات نزدیک می‌شدیم، تپش قلبم تندتر می شد. . ادامه دارد... صلوات
۵ فروردین ۱۴۰۲