انجمن راویان فجر فارس(NGO)
*به مناسبت ۱۵ خرداد ۴۲شیراز* *یادی از یک شهید ۱۵ خرداد* همیشه وقتی از کنار مسجد شهید خلیل دستغیب د
💐با آغاز حركت انقلابي امام خميني در سال ۴۲ ، پدر با اينكه سرش در عبادت و خودسازي خودش بود، وظيفه ديد كه در اين جريان از امام و حركت ايشان دفاع كند. يادم است به منزل علماي شيراز ميرفت و ميگفت:بيايد مجلس آماده است
(دعاي كميل شب هاي جمعه مسجد جامع) شما هم بيايد بشينيد(كه مردم بدانند شما هم حضور داريد)من صحبت مي كنم كه اگر خطري هم از طرف رژيم بود، كشتن تبعيد و زنداني شدن، متوجه من باشد. به اين ترتيب علما را همراه خودش كرد.
بعد هم با مشورت با رفيقش آيت الله نجابت ، بحث امر به معروف و نهي از منكر را انتخاب كرد كه در خلال آن بتواند صحبت هاي سياسي را هم بكند. صحبت هاي ايشان چنان اثر گذار بود كه نوار ضبط شده شب هاي جمعه ايشان در تمام كشور پخش مي شد. مخصوصاً وقتي نام امام را مي خواستند ببرند مي گفتند:
حضرت آيت الله العظمي خميني اطال الله عمره و اهلك عدوه!
آنقدر سخنراني هاي ايشان در دفاع از امام و ضد حكومت بود كه بعضي از آشنايان ايشان را برحذر مي داشتند كه با جان خودتان بازي مي كنيد.
يك بار در برابر اعتراض يكي از آشنايان رو به من كرد و گفت: حتي اگر ايشان (يعني پسرم) هم با من نباشد، من كارم را مي كنم و حرفم را مي زنم!
۱۵ خرداد ۴۲ بود که خبر دستگیری امام خمینی پخش شد. مردم شیراز سراسیمه به سوی مسجد جامع می آمدند. آقا، سخنرانی کوبنده ای ضد رژیم کرد و دستور تعطیلی شهر شیراز به جز نانوایی ها را داد.
چون بیم دستگیری ایشان بود، جمعیت حاضر در حالی که ایشان را احاطه کرده بودند به سمت منزل بردند. دوست داران و محبان آقا تمام کوچه های اطراف منزل را فرش کردند و مردم در تمام کوچه های اطراف نشستند. صدای دعا و ندبه مردم همه فضا را پر کرده بود. ساعت ۳ نیمه شب بود که کماندوهای رژیم که ظاهرا از تهران آماده بودند به سمت مردم حمله کردند، با شلیک تیر هوایی و باطوم مردم را پراکنده می کردند.
بالاخره به منزل آقا رسیدند و درب را شکستند، اما آقا توسط عده ای از دوستان به چند خانه آن طرف تر منتقل شده بود.
مأموران رژیم ، وحشی وار به خانواده آقا حمله کردند، چنان به پهلوی من ضربه زدن که تا سال ها درد کمر برایم بود، لگدی به فک من زدند که فک من شکست ، با قنداق اسلحه به دست و پهلوی مادر ما کوبیدند که کبودی آن تا آخر عمر همراهش بود و فرزندی که داشتند سقط شد...
[انگار كه آقا را خدا برده بود، چون يكي از آنها توي سينه خود آقا اسلحه كشيده بود و ميگفت آقا كجاست؟ بعد آقا از ديوار سه متري پريده بودند پائين و همانجا در خانه همسايه ماندند.]
تا دو روز درگیری و زد خورد بین مردم و مأموران ادامه داشت، چند نفر من جمله خواهر زاده آقا *خلیل سربی* [ *شهید خلبل دستغیب* ] شهید و ده ها نفر مجروح و ۵۰۰ نفر بازداشت شدند، اما نتوانستند آقا را پیدا کنند.
پس از دو روز آقا ، پیام داد اگر به خاطر دستگیری من مردم را آزار می دهید ، به شرط رهایی مردم دربند ، من تسلیم می شوم.
به این ترتیب آقا خود را تسلیم کرد ، در حالی که تمام خیابان های اطراف ماشین ایشان را همراهی می کردند...
[شخص شاه سه بار با حالت فحش به استاندار فارس گفته بود یا دستغیب را می فرستید یا خودت را محاکمه می کنم]
بعد از اتفاقات ۱۶ خرداد ۴۲ ، من، پدرم و تعدادی از علمای شیراز را به تهران انتقال دادند، چند روز در سلول انفرادی بودیم بعد ما را به بخش بردند.
از حرف هایی که رد و بدل می شد، احتمال اعدام ما زیاد بود، بعد هم گفتند همه از زندان آزاد می شوند جز آقای دستغیب!!!
اما ناگهان برخلاف سایر زندانیان، ایشان را بدون محاکمه حتی باز جویی آزاد کردند و مدتی به مشهد تبعید کردند.
مهرماه بود که با هم به شیراز برگشتیم. در استقبال گسترده مردم وارد شیراز شدیم!
این راز آزادی پدر برایم بود تا اینکه حاج مؤمن ، که رفیق و خدمتکار پدر بود و معروف بود با امام زمان ارتباط دارد برایم گفت: وقتی که ایشان را به تهران منتقل کردند و شایعه اعدام ایشان آمد، خیلی پریشان شدم و به امام عصر(عج) متوسل شدم، به حدی که از خود بی خود شدم.
غروب امام زمان عج را در کنار خودم دیدم که به من می گفتند: چقدر اصرار داری، بسیار خوب رفیقت دستغیب را آزاد کردند!
به حضرت گفتم: آقا این ماجرا کی تمام می شود؟
آقا فرمودند حالا اول ماجراست، تازه شروع شده است!
راوی: مرحوم آیت الله سید محمدهاشم دستغیب
🌹🌹🌷
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
✨ *ستاره های شهر*
✨ - اولین پاسداشت
*۲۵۰ شهیداستان فارس در ۶۷/۰۴/۰۴ جزیره مجنون*
✨ *راست قامتان مجنون*
✨ - مکان:
شهر مقدس شیراز ، تالار حافظ
✨ - زمان:
سه شنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
ازساعت ۲۱
✅ *همراه با برنامه های متنوع*
Https://splus.ir/raviyanfars
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
رسانه شهدا باشیم🌹
*سلام*
*سه شنبه شب*
*ساعت۲۱*
*تالار حافظ*
*فراموش نشود*
*راست قامتان مجنون*
به نام نقش بند صفحه خاک
همه اینطور شروع می کنند که تو را مهمان شهداء بخوانند ، اما ما می خواهیم به وسعت این حرکت ، چشم بدوزی . به این انقلابی که وجودت را سرشار کرد تا با کاروان بزرگ حج عاشورایی همراه شوی.
این روزها بوی مدینه می آید بوی حج ، بوی عطر حضور آقا در عرفات ، بوی غدیر و . . .
اما این روزها ، بوی خون هم می آید ، بوی حرکتی که با قطرات خون شهیدانش ، در تاریخ منتشر می شود ، بوی نینوا ، صدای جرس ناقه های کاروان کربلا . . .
۳۰۰۰ جوان عاشق اهل بیت (ع) ، دانشجو و طلبه ، هر کدام سفیری از جانب ۱۵۰۰۰ شهید ولایتمدار فارس با یاد شهداء ، رمز سید الشهداء (ع) و میعاد با شهیدان از گلزار شهدای همیشه جاوید فارس ، پیمان بستند که روز عرفه را در جوار یادمان شهیدان دانشجو،" هویزه "، دعای امام حسین (ع) را زمرمه کنند. این بود که حرکتی عاشورایی در ذهنها نقش بست ، مرداد ماه هشتاد و نه !
همه به میدان آمدند، گروه های مختلف شکل گرفت ، کمیته ها ی فرهنگی ، حمل و نقل ، اعزام ، اسکان ، پشتیبانی و همه و همه یک دل و یک صدا بر آن شدند تا خاطره ای نو ، پس از ۲۴ سال مجدداً رقم زنند.
آذر ماه ۶۵ یادآور اعزام بزرگ سپاهیان محمد (ص) از فارس و شیراز این سومین حرم اهل بیت (ع) به سمت کربلای جبهه ها بود و حال در آبان ماه هشتاد و نه ، این حرکت به منصه ظهور رسید ، جوانانی عاشورایی به سمت کربلای جبهه ها" هویزه" روان شدند.
همه آمدند ، دانشجو ، طلبه ، بسیجی ، کارمند ، پاسدار ، خواهر و برادر آن گونه شد که بزرگترین کاروان دانشجویی و طلاب کشور شکل گرفت و نامش حج عاشورایی ، شعارش سفیران شهدای فارس پیام آوران اجلاسیه بزرگ ، سرداران و ۱۵۰۰۰ شهید ولایتمدار فارس و محتوای سفر ، بصیرت ، ولایت و شهادت .
۸۱ دستگاه خودرو و اتوبوس از سراسر فارس عازم شد ، از راه های دور و نزدیک تا خود را به هویزه رسانند.
هویزه ، گویی مهمان دارد . مهمانانی از جنس میزبانانش.
سنین زائرین را که می نگری ۱۷ ساله می بینی تا ۲۷ ساله . گویی علم الهدی و یارانش ، مهمانانی از جنس خود را پذیرا هستند و الحق چقدر خوب پذیرا شدند.
هویزه ، مزین شده به تصاویر شهدای فارس ، وارد که می شویم انگار به وطن خود باز گشته ای ، آن جا غریب نیستی ، شهدای فارس با شهدای هویزه میزبانی می کنند.
خود را در کنار شهداء می بینی ، به وجد آمده ای ، یاران عاشورایی که نام مقدس" خادم الشهداء " را یدک می کشند تو را شرمنده می کنند ، از ابتدای سه راه جفیر ، چهارراه طلائیه ، سه را ه برزگری و سه راه هویزه ، جوانانی از جنس شهداء می بینی که در دل سیاه شب و سرمای استخوان شکن منطقه ، همچون سروی ایستاده اند و به سان ماه ، روشنای مسیر هستند ، و تو را به سمت یادمان هدایت می کنند.
اشک هایمان جاری شد ، اینجا چه سرزمینی است و این جوانان عاشورایی کیانند ؟!
جنب و جوش بزرگی در هویزه است ، همه فعال هستند ، حس خوابیدن نیست ، مگر می شود در جوار شهداء رفت و خوابید ؟ باید بیدار باشی ، با شهداء خلوت کنی ، فردا عرفه است چه جور می خواهی دست نیاز به سمت معبود بلند کنی و عفو و بخشش را طلب نمایی؟ باید کسی واسطه شود و چه کسانی بهتر از شهداء ؟ وقت تنگ است ، به دنبال قبری می گردم تا به آن مانوس شوم ، با شهیدی که به سان روز عاشورا به شهادت رسیده ، نگاهم به محمد علی رجبی است ، شهیدی از دیار شیراز که در نبرد هویزه جانفشانی کرده است ، آرام می گیرم در کنارش می نشینم ، می بینم تنها نیست ، چقدر بچه ها گردآگرد شهداء جمع هستند و فقط من نیستم که دنبال یار می گشتم و چه صحنه های بدیعی . . .
صدای اذان صبح طنین انداز است ، اذانی از جنس نوای شهیدان ، اذان انتظار...
جماعتی پرشور در جوار شهداء ، دو رکعت نماز عشق را به نیت صبح به پا می دارند و زیارت عاشورا را در کربلای ایران به نیابت از کربلای امام حسین (ع) نجوا می کنند.
قرار است صبح برنامه باشد ، یادواره ای با یاد و خاطره شهدای دانشجو و طلبه فارس ، صوت قرآن طنین انداز شد و مجری کلام را به دست گرفت ، صدایش می لرزید گویی حضار را نمی بیند . . ." شهیدان زنده اند ا... اکبر " همان شد که حضار حضور شهداء را کاملاً حس کردند ، نوای نی و روایت دل تنگی آن چنان بود که رشته دل به جای دیگری گره زده شد و چه وصل ها که صورت گرفت و چه اشک ها که قبل از عرفه روان شد تا چشم ها و قلب ها تطهیر شوند.
نماز ظهر ، غوغایی دگر بود که در لنز دوربین ها جای نمی گرفت...
هویزه ، تاکنون این همه جوان را یک جا ندیده بود ، اما امروز سه شنبه ۸۹/۰۸/۲۵ در روز عرفه ، به خود دید و شاد بود از هویزه بودنش و تبریک گفت به جوانان عاشقی که عاشورایی ، چنین کردند که چنان شد . . .
دل ها قرار ندارد به ساعت ۱۴ نزدیک می شویم ، کسی به فکر غذا نیست ، نهار را ولش کن ، به دعا برسیم ، جوانان پشت دربهای ورودی به انتظار ایستاده اند ، خادمین در حال آماده کردن و غبارروبی ق
بور مطهر شهدایند . هنوز دقایقی به شروع مراسم مانده اما دل های مشتاق و عاشق ، آرام و قرار ندارند و منتظرند دربها باز شوند و بیایند و یاری را پیدا کنند .
۱۴/۱۵ دربها گشایش شد و پروانه وار حاضر شدند ، جمعیتی عظیم ، عظیم . . .
دعا شروع نشده ، دل ها لرزان است ، اشک ها جاری ، یا صاحب الزمان (عج) کجایی مردم از این جدایی . . .
"بسم ا... الرحمن الرحیم . سبحان الذی فی السماء عرشه ، سبحان الذی فی الارض حکمه ، سبحان الذی فی القبور قضاوه "....... شروع شد نوای حسین (ع) در عرفات ، این بار در هویزه زمزمه می شود کتابی از دعای عرفه در دستانمان هست ، هر صفحه را می نگری تصویر دو شهید فارس ، نورباران می کند چهره ات را ، چقدر اینجا همه چیز بوی شهید می دهد و باز . . . " شهیدان زنده اند الله اکبر ". . .
آنچنان غرق دعا شدیم ، شهداء یاریمان کردند و چشم هایمان مدد ، یا حسین (ع)
غروب شد و نماز مغرب و عشاء برپا گردید ، آهنگ کاروان به جهت رفتن به موطن نواخته شد ، جوانانی را می دیدیم که کنار قبور شهداء پیشانی بر آستان خداوند سائیده و سجده بر قبور مطهر آنان گذاشته اند ، گریه امانشان را بریده ، انگار کسی خیال رفتن ندارد ، دلهای عاشق عجب گره خورده به هویزه ، بعضی را می دیدم که در حال دلداری دیگری هستند . آخر چرا اینقدر زود گذشت ؟
خدا را شکر که به برکت شما شهیدان دستانمان پر است . الحمد الله
دستان عاشق ، رو به آسمان رفته و سپاس خداوند را می گویند.
خدا را شکر که در این وادی که هر کس را به جایی راه نمی دهند تو مرا دعوت کردی و دستانم پر از شکوفه های عشق و محبت شما گردیده است . . .
چه آرامشی ، تاکنون اینگونه آرامش نداشته ام که در این یک روز و یک شب که در جوار شهیدان بودم.
خدایا تو را قسم می دهم به حق این شهدای سرافراز ، ما را دوباره مهمان بر سفره محبتشان قرار دهی .
ان شا الله
سیدرضامتولی
عید سعید قربان
۸۹/۰۸/۲۶
Https://splus.ir/raviyanfars
#تصنیف_کاروان
همه شب نالم چون #نی
که غمی دارم، که غمی دارم
#دل و جان بردی از ما
نشدی یارم نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چو بوی #گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم تنها رفتی
چو #کاروان رود، فغانم از زمین بر #آسمان رود، دور از یارم، خون می بارم
فتادم از پا به ناتوانی، #اسیر #عشقم ، چنان که دانی
رهایی از #غم ،نمیتوانم، تو چاره ای کن، که می توانی
گر ز دل برآرم آهی
#آتش از دلم ریزد
چون #ستاره از مژگانم
اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود، دور از یارم، خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که ترا جویم
ای شادی جان، سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما سوی کجا رفتی، تنها ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ، بازآ
از #صبا حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ، بازآ سوی «رهی»
چون روشنی، از دیده ی ما رفتی
با خاطره ی باد صبا رفتی
#تنها_ماندم تنها رفتی...
#شعر : #رهی_معیری
اجرا : #حمید_رضا_زارعی #شوراد
تدوین: #محمد_حسین_محمودی
#راست_قامتان_مجنون
#ستاره_های_شهر
https://www.instagram.com/tv/Cf4Y9EiI1dx/?igshid=MDJmNzVkMjY=