13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سردار سلیمانی همه ی کلیدها را در دست داشت
▪️شهیدان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس یک روح در دو بدن بودند
🌐 https://btid.org/fa/
📎 #حاج_قاسم
📎 #شهید_القدس
📎 #ابومهدی_المهندس
🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزههای علمیه
👈 انـــدیـــــشـــــه برتر
@btid_org
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین خلبان بسیجی خانم
فاطمه خانم ۱۷ ساله خلبان
حجاب محدودیت نیست بلکه غیرت و شرافت است
سلام علیکم
از چزابه تا فکه
قسمت اول
حدود ساعت 6 صبح 21 بهمن در حالیکه در تلاش برای فرار و نجات در جاده شنی چزابه به سمت فکه(جاده آسفالت فعلی) بودیم.
تپه های رملی را با فاصله ای حدود یک کیلومتر در سمت راست جاده می دیدیم اما وجود میدان مین های عمیق که در برخی نقاط پیکر شهدا را هم در آغوش کشیده بود، اجازه عبور از آنها را به سمت ایران نمیداد...
هوا دیگر کاملا روشن شده بود، تازه از کنار خرابه های پاسگاه مرزی رشیدیه رد شده بودیم که وجود یک جیپ نظامی سمت راست جاده توجهمان را جلب کرد، دو سه نفر نظامی با لباس سبز کنار جیپ روشن روی تلی از خاک نشسته بودند و گرم صحبت... فکر کردیم از برادران سپاه هستند به سمتشان تغییر مسیر دادیم وقتی نزدیک شدیم از صحبتشان متوجه شدیم عربی صحبت می کنند و عراقی هستند... آنقدر به آنها نزدیک شدیم که دیدیم یکی از آنها مشغول گرفتن ناخن با ناخنگیر می باشد، جمعیت ما حدود 250 الی 260 نفری بود که همگی جز سه چهار نفر بقیه از گردان یامهدی بودند، اکبر مطهر چند ساعت قبل نزدیک پاسگاه وهب و قبل از رسیدن به تپه مصنوعی محل تستقرار ضد هوایی دولول به شهادت رسیده بود.
شاید پنج شش متری عراقی ها رسیدیم که یکی از بچه های شهرضا فریاد زنان گفت اینا عربن(عرب هستند)
عراقی ها دو نفر پشتشان به ما بود و آن یکی هم که صورتش را می دیدیم داشت ناخنهایش را میگرفت و همزمان سخت مشغول صحبت، آنچنانکه متوجه ما نشده بودند ولی این فریاد بی جا کار را خراب کرد، آنها در کمتر از یک چشم به هم زدن روی جیپ پریدند و با سرعت و مهارت حرکت کردند، متعاقب آن تیراندازی ما به سمت جیپ در حال فرار...
هنوز تعدادی از بچه ها مشغول تیراندازی بودند که...
از چزابه تا فکه
قسمت دوم
مشغول تیراندازی بودند که ناگهان از زمین و آسمان آتش سبک و سنگین بر سرمان باریدن گرفت...
گویی جهنمی بپاشد...
منطقه حاضر به موازات جاده چزابه به فکه در یک مسیر و یک جهت پر بود از سنگر های نعل اسبی (آشیانه تانک) که حلقه بازشان به سمت جاده و عراق بود...
یک کانال به عمق حدود 50 الی 60 سانت و عرض 5 الی شش متر و به طول حدود 15 متر نزدیکمان بود، اکثر بچه ها به سمت این کانال که نزدیکتر بود رفته و در آن پناه گرفتیم، تعدادی هم داخل نعل اسبی های سمت راست کانال و چند نفری هم در دم شهید یامجروح شدند که امکان کمک به آنها نبود برای همین و به خاطر مسطح بودن زمین، هر بار تیری به آنها اصابت میکرد و یا خون بدنشان تمام می شد و ناله اشان خاموش.
تماشای این صحنه ها و جنگ همزمان بسیار سخت بود.
کمی جلوتر از ما به سمت ایران در فاصله حدود 30 متری و پنجاه متری دو کانال به عرض حدودی یک متر با این تفاوت که کانال لب میدان مین در دل خود سنگر هم دارد ولی کانال دوم فقط برای نقل و.انتقال نیرو می باشد، وجود داشت که هر دو به مثابه خط مقدم و خط پشتیان، مملو از نیروهای عراقی و سودانی بود و ما قبل از شکل گیری این درگیری از وجود آنها بی خبر بودیم یعنی دقیقا به موازات جاده...
عراقی ها که همان ابتدا دیده بودند بیشتر نیروها وارد کانال عریض شده ایم، بیشترین آتش خود را روی آن متمرکز نموده بودند و هر بار با فرود آمدن گلوله ای یا انفجار گلوله های زمانی، تعدادی شهید و زخمی تقدیم می شد...
اوضاع عجیبی بود 😭😭😭
آقای ممیز از بچه های سپاه شهرضا که فکر کنم معاون یکی از گروهان ها بود تدبیری کرد و دستوری صادر کرد تا نیروها بین نعل اسبی ها پخش شوند برای همین آتش و حرکت شروع شد، عده ای به سمت عراقی ها آنش میریختیم تا هر بار تعدادی بتوانند در جناحین کانال خود را به جانپناه برسانند، این تدبیر موثر واقع شد و تمرکز انبوه آتش را از روی این کانال کم کرد...
با اینحال حدود 8 نفری در این کانال ماندیم، حالا پشت خط اول عراقی ها تقریبا یک خط تشکیل داده بودیم.
از بین صدای انفجار و شلیک های پی در پی گاهی صدای بلنگویی را می شنیدیم که ما را به مقاومت تا شب دعوت می کرد، می شد از روی لهجه حدس زد این صدا از بچه های تهران است اما مطمئن نبودیم و از طرفی هم گلوله و مهمات در خدی نبود که چنین تدبیری را بتوان عملی کرد...
در این حالت ها همه آرزویی در ذهن شکل می گرفت.
مثلا با خود می گفتیم ای کاش هواپیماهای ایران بیایند برای بمباران خطوط عراق
ای کاش با هلی کوپتر نیروی کمکی و مهمات برسد.
ای کاش شهید شویم و به دست اینها نیفتیم....
ای کاش رزمندگان به خطوط عراقی ها حمله کنند و ما هم از پشت سر...
اما همه آرزوها روءیایی بود، امید فقط خدا بود و لا غیر
باید می جنگیدیم، تا پای جان...
ادامه دارد
از چزابه تا فکه
قسمت سوم
جنگ ادامه داشت، ناچار بودبم در مقابل شلیک های بی امان آنها گاهی تیری شلیک کنیم که هم تصور نکنند همگی شهید شده ایم و هم در مصرف مهمات صرفه جویی نماییم.
وسط کانال غوغایی بود پیکر چند شهید در نقاط مختلف روی زمین بود، جای شنی (احتمالا) بلدوزری که این کانال را درست کرده بود، نسبت به بقیه کف کانال گودتر بود و آب باران داخل خانه های شنی قرار داشت که با خون شهدا مخلوط شده بود.
حدود ساعت 10 و نیم 11 بود، گرسنگی و ضعف به من غلبه کرد، داخل جیب قمقمه ام شکلات آبنباتی بود، آن را در آوردم و پس از تعارف به شهید چغادی و برادر سعیدی از دهاقان، آن را در دهانم گذاشتم، مکیدن شکلات تشنه ام کرد، قمقمه ام خالی بود بصورت 4 دست و. پا به سمت یکی از شهدا رفتم تا از آب قمقمه اش بنوشم، وقتی رسیدم خجالتم شد و ترجیح دادم از آب خون آلود کف کانال بنوشم و به حالت سجده همین کار را کردم...
وقتی دوباره به لبه کانال برگشتم و تکیه دادم تو افکاری فرو رفتم که هیچ سودی نداشت...
افکاری که برخی از آنها شیطانی بود مثل خودکشی...
دقیقا مقابل ما یکی دو قبضه تیربار مستقر بود که وقتی شلیک می کرد انگار گلوله هایش از روی زمین حرکت می نمود.
حالا 3 نفر مانده بودیم سعیدی و من و چغادی که جنازه اش فکر کنم هنوز برنگشته
قرار گذاشتیم یکی از ما به سمت تیرار هجوم ببرد و آن را خاموش کند
چغادی داوطلب شد، ما دو نفر هم بنا شد سر تیربارها را به سمت خود مشغول کنیم، با الله اکبر چغادی تیراندازی ما شروع شد و چغادی در یک آن از جا کنده شد و به سمت تیربار رفت اما...
😭😭😭
اجازه بدین بقیه را فردا یا پس فرداشب بنویسم
فرداشب ان شاءالله توی مسیر هستم
.
داستانی از شهید غلامعلی پیچک
✨﷽✨
... مامانش از بقالی سر کوچه برایش بستنی خرید. پسربچه بستنی را تو آستینش قایم کرد آورد خونه.مامانش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم وگفت: مامان بستنی آب شد ولی دل بچه های تو کوچه آب نشد.👇
حالا بعضی هامون به جایی رسیدیم که عکس خانه ها .نوشیدنی ها و لحظه لحظه سفره مهمانی و سفره یلدا ومیوه های نوبرمون رو می فرستیم اینیستا و....
برامون فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره .گرسنه ست یاسیره ....
🇮🇷 منبع : کتاب فاتحان قله های عاشقی
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..
#استوری
اینهمه آب که جاریست نه اقیانوس است،
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
یادمان علقمه
عملیات کربلای ۴
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ #خط_دیدار | راه اصلاح کشور انتخابات است. در درجه اول حضور مردم و در درجه بعد انتخاب اصلح است.
🌷 مرور تصویری بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
💻 Farsi.Khamenei.ir
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ #خط_دیدار | راه اصلاح کشور انتخابات است. در درجه اول حضور مردم و در درجه بعد انتخاب اصلح است.
🌷 مرور تصویری بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
💻 Farsi.Khamenei.ir
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 رهبر انقلاب: اختلافات سلیقهای و سیاسی نباید در وحدت ملی ملت ایران در مقابل دشمنان تاثیر بگذارد. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگه رای دادن ما تاثیر نداشت، اینا برای رای ندادنمون اینقدر خودشون رو پاره نمی کردن
@fetan2