eitaa logo
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
204 دنبال‌کننده
320 عکس
10 ویدیو
4 فایل
راه ارتباطی با مجموعه @aber_110
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال ۱۳۶۰ 1⃣4⃣ حضور مردم به حدی بود که همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید خانمی که برای امرار معاش خانواده‌اش تخم‌مرغ می‌فروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. پس از این ماجرا، برای ارئه‌ گزارش خدمت امام رسیدیم. نماینده‌ آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که آمل به یک‌باره به شهر "هزارسنگر" تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد. راوی ناصر شعبانی فرمانده وقت سپاه هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 1⃣5⃣ در جیب یکی از دستگیرشده‌ها کاغذی را پیدا کردیم. در آن نوشته بود که از شیشه‌های ساختمان بسیج -حدود سی‌وسه پنجره- آن‌قدر به ما تیراندازی می‌شد که نمی‌توانستیم وارد ساختمان بسیج شویم. اما در آن ساختمان تنها هفت نفر بودند. این موضوع را بعدها با علامه حسن‌زاده‌آملی در میان گذاشتم که ایشان ضمن خواندن آیه‌: " أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ" (انفال؛ آیه‌ ۹) گفتند که در جنگ بدر هم ملائکه آمدند و به پیامبر کمک کردند و این‌ها این موضوع را نمی‌فهمند. بعد فرمودند اگر لایق باشیم خدا کمک خود را از ما دریغ نمی‌کند. راوی ناصرشعبانی هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 1⃣6⃣ کمونیست ها برای همراه کردن مردم سراغ زمینه‌های مثبت موجود در ذهن آنها رفتند . سربداران در ذهن مردم قهرمان بودند ، چون همان زمان فیلم سربداران از تلویزیون پخش می‌شد. برگرفته از تحلیل‌های دکتر توکلی درباره غائله آمل هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 1⃣7⃣ مسئله‌ای که در غائله آمل بسیار مهم هست مهم‌تر از اینکه چه تعداد شهید دادیم این هست که مردم عادی و مردمی که از روستاها آمده بودند از شکل‌گیری کانون درگیری جدید علیه نظام جلوگیری کردند و از طرفی مقابل تفکر مارکسیستی ایستادند . اگر این مقاومت و حضور مردم عادی نبود قطعا نیروهای سازمان مجاهدین خلق هم وارد می‌شدند و از جاهای مختلف نیرو وارد می شد. ارتباط شمال با دولت مرکزی قطع و یک جبهه جدید علیه نظام ایجاد می شد. برگرفته از تحلیل های دکتر توکلی درباره غائله ۶بهمن آمل هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 1⃣8⃣ اعترافات مسعود سریع القلم از کمونیست های دستگیر شده غائله آمل در تلویزیون: از پدر و مادرم خواهش می‌کنم از پدر و مادر پاسداری که من او را کشتم درخواست عفو برای من نکنند چون من فرزند پدری را کشتم که به جای اینکه دنبال انتقام گرفتن از قاتل فرزندش باشد غصه جهنم رفتن من را می‌خورد، نگران آتش جهنم من هست. کمونیست ها باچنین مردمی مواجه بودند. اگر مردم در این غائله حضور پیدا نمی‌کردند می توانست خیلی بدتر از کردستان شود. لذا امام چهار روز بعد از ۶ بهمن می‌گوید: مهم مخالفت مردم بود. این روح معنوی که بین مردم هست خیلی عظمت دارد. راوی؛ دکتر توکلی هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 1⃣9⃣ بیانات امام خمینی درباره غائله آمل 🌸 این‌ها به خیال خودشان با دست ملت مى‏خواستند که - همان ملتى که آن‌ها تراشیدند که مخالفند با جمهورى اسلامى- با این‌ها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هرطورى که دل‌شان مى‏خواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود - [شکست خوردند] هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 2⃣0⃣ بیانات امام خمینی درباره غائله آمل ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آن‌جایى که شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود، با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهید بیایید قم؟ مى‏خواهید بیایید تهران، جاهاى دیگر؟ هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ 2⃣1⃣ بیانات امام خامنه‌ای درباره غائله ۶ بهمن آمل بالاتر از همه اینها در مقابله با ضدّ انقلاب داخلى که خیال مى‌کرد خواهد توانست عَلَم مخالفت با اسلام و انقلاب اسلامى را در این منطقه به اهتزاز درآورد، شما مردم، شما جوانان و بسیجیان، شما زن و مرد، افراد این شهر و یکایک مردم توانستید شهر خودتان را شهر هزار سنگر کنید. در واقع شهر خودتان را به صورت سنگر اسلام و سنگر انقلاب درآورید. گوارا باد بر شما این جایگاه مستحکم و این ثبات قدم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
در سال ۱۳۶۰ منابع👇👇 حماسه مردم آمل/ ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ ۱۳۶۱ حماسه اسلامی مردم آمل/ پژوهشکده علوم دفاعی استراتژیک دانشگاه امام حسین/ ۱۳۷۷ چهل خاطره/ مهدی خانی/ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمل/ ۱۳۸۰ آمل در گذر تاریخ/ محمد رضا مداحی آملی/ شلاک/ ۱۳۸۱ شهر هزار سنگر/ روایت از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل/ سیمین رهگذر/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۵ اسناد اتحادیه کمونیست‌های ایران در واقع آمل/ علی کردی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۶ عروس آسمان /علی اکبر سامانی/ نشر شاهد/ زندگینامه شهیده طاهره هاشمی هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
سیده طاهره هاشمی.pdf
4.49M
در سال ۱۳۶۰ پی دی اف خاطرات شهیده تنها شهیده حماسه آمل هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( ) ♦️ 💠 گرامیداشت مقام معلم 💠 روایت خاطرات شفاهی و تجربیات فعالیت پرورشی «سعیده صدیق‌زاده» با معرفی کتاب 👈 خانم مربی ♦️ راوی : خواهر 🗓 پنج شنبه ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 🕰 ساعت ۱۱ صبح 🔸 خواهران، ۵ دقیقه قبل از شروع روایتگری با ذکر صلوات وارد شوند👇 https://www.skyroom.online/ch/faezounvc/raviyan 🔸 نشانی بالا را داخل کروم، فایرفاکس یا موزیلا قرار دهید و یا اپلیکیشن اسکای روم را از بازار نصب کنید. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱) مادرم هشت روز از ماه رمضان را روزه گرفته بود که من در روز نهم ماه مبارک رمضان در محلّه سرشور مشهد به دنیا آمدم. از همان دوران کودکی، مادرم به شدت به تربیت دینی ما توجه داشت؛ برای ما هفت خواهر و برادر تمام امکانات بازی و تفریحی را در خانه فراهم کرده بود که کمتر با محیط بیرون ارتباط داشته باشیم؛ چرا که فضای اجتماعی نظام طاغوت بسیار ناسالم بود. آن روزها شطرنج در نگاه بسیاری از مذهبی‌ها حرام شمرده می‌شد، ولی در خانه ما معمول بود. مادرم می‌گفت: ما که با شطرنج قمار نمی‌کنیم، پس یک جور بازی فکری است در واقع بر اساس مطالعه و تحقیق به این نتیجه رسیده بود. او اعتقاد داشت اگر پسرها در خانه با همین شطرنج سرگرم بشوند، خیلی بهتر است از اینکه پای آنها به سمت کاباره‌ها و مشروب فروشی‌ها باز شود که تعدادشان در جامعه هم بسیار زیاد بود. بعدها امام خمینی(ره) درباره حرام نبودن شطرنج فتوی دادند، مادرم بسیار خوشحال شد که فکرش اشتباه نبوده است. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۲) پدر و مادرم هر دو سیکل داشتند و آن زمان شش کلاس سواد برای یک دختر بسیار ارزش داشت تا این اندازه که خودِ وزیر، زیر گواهینامه مادرم را امضاء کرده بود؛ مادرم فقط کتابخوان حرفه ای نبود بلکه به آن کتاب عمل هم می کرد و تمام زندگی‌اش شده بود. با کتاب راه می رفت، تبلیغ می کرد؛ حتّی موقع آشپزی هم یک دستش کتاب بود و با دست دیگرش پیاز سرخ می کرد. غروب ها که کار روزمره تمام می‌شد، دایره بزرگی از کتاب دورش بود. با اینکه همه جای خانه کتاب بود، ولی یکی از اتاق ها را که فضای شیک و تمیزی داشت را به کتابخانه اختصاص داده بود و کف اتاق هم سجاده‌های باریک و رنگی پهن بود و کنارش مهر و چادر نماز فراهم بود. کارتن کارتن کتاب می‌خرید و هدیه می‌داد. اگر یکی از فامیل بی نماز بود و به خانه می آمد، به کسی که خط زیبایی داشت می‌گفت یک شعر یا حدیث درباره نماز بنویسد و به اتاق پذیرایی نصب می‌کرد. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۳) مادرم گاهی از پدر می‌خواست از علماء وقت بگیرد که یک روز مهمان خانه ما باشند؛ آیت الله میلانی، آیت الله قمی و.... به خانه‌مان دعوت می‌شدند. مادر تمام هنری که در آشپزی داشت به کار می‌گرفت و پذیرایی مفصّلی انجام می شد، سپس با علما نشست علمی برگزار می‌کردیم و سوالات و شبهات علمی خودمان را می‌پرسیدیم. این کار محبت علما را هم در قلب ما ایجاد می کرد، چون هرکدام در پذیرایی از آنها کاری انجام می‌دادیم. مثلا یکی سوره‌ای می‌خواند و از آنها هدیه می‌گرفت، برادرم با ماشین به دنبال آنها می‌رفت. مادرم بیشتر از اینکه با ما صحبت کند با اعمال و رفتارش به ما یاد می‌داد چه کنیم. حتی خمس و سهم امام را از روی عمد جلوی چشم بچه‌ها می‌داد تا همه یاد بگیرند.‌ هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۴) در مدرسه یک کلاس سرود داشتیم و بچه ها شعر آماده می کردند و می خواندند، من هم‌ چون صدایم قشنگ بود، تک خوان می‌شدم. کلاس سوم ابتدایی بودم که مدیر گفت: برنامه داریم و باید با صدای خودت اجرا کنی. گفتم‌: نمی‌شود، چون من به سن تکلیف رسیده‌ام و نباید جلوی نامحرم ها بخوانم. مدیر خندید و گفت: این چه حرفی است؟ تو هنوز کوچولو هستی! او هرچه اصرار کرد، قبول نکردم، ولی خیلی دلم سوخت که دیگر جایزه جشن را نگرفتم. وقتی آمدم خانه با مادرم صحبت کردم. او خیلی تشویقم کرد و گفت: کار بزرگی کردی که جواب مدیر را دادی. خلاصه تا یک هفته از نظر روحی درگیر بودم، ولی آخرش به این نتیجه رسیدم، یک جعبه مداد رنگی ارزش گناه را ندارد. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۵) با توجه به فضای بی‌بندباری، خانواده‌های مذهبی کمتر حاضر می‌شدند دخترانشان را به مدرسه بفرستند. ما هم تصمیم گرفتیم درس‌ها را در خانه بخوانیم. برای درس های سخت تر به آموزشگاه شبانه دهخدا که کلاسهای تقویتی و آزاد داشت، می‌رفتیم و در امتحانات شرکت کرده و قبول می‌شدیم. چون غیرحضوری می خواندم، فرصت داشتم برای یادگیری مداحی و تدریس قرآن به بچه‌های دبستانی، وقت بگذارم‌. البته یادگیری مداحی آن موقع معمول نبود به ویژه در سن چهارده سالگی؛ اما مادرم اعتقاد داشت فقط نباید پیرمرد و پیرزن‌ها مداحی کنند که! می گفت: اتفاقا اگر شما یاد بگیرید که با سواد هم هستید، شأن کار بالا می‌رود، ولی هیچوقت در ازای خواندن پول نگیرید. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۶) در دبیرستان نظام وفا شرایط نسبتأ بهتر بود هر چند همیشه بخاطر حجابم آزارم می‌دادند. لباس فرم دبیرستان یک بلوز زرد با یک سارافون طوسی رنگ به همراه جوراب ضخیم بود. موها را باید میزامپلی می‌بستند و پایین موها را می‌پیجیدند؛ من یک روسری بزرگ داشتم که تا روی پیشانی‌ام رو می‌پوشاند. یک روز دبیر جغرافی مان که مرد هم بود مرا صدا کرد دفتر و گفت:" از تو سؤالی دارم. راستش را بگو قول می‌دهم به کسی نگویم! گفت تو کچلی که روسری به این بزرگی سرت کردی!!!" سؤالش خیلی تحقیرآمیز بود. گفتم نه آقا، من بخاطر اعتقادم می‌پوشم. این رفتارها خیلی عذاب‌آور بود. معلّم‌های مرد رابطه زننده‌ای با دانش آموزان دختر داشتند و اگر کسی روی خوش نشان نمی‌داد با او بد می‌شدند، من یکسال به‌همین خاطر تجدید شدم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۷) بیشترین فعالیتی که در آن سال‌ها انجام می دادیم، شرکت در سخنرانی‌های خوب بود؛ از این دانشکده به آن دانشکده دنبال دکتر شریعتی، از این مسجد تا آن مسجد دنبال آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی نژاد می‌دویدیم تا شاید دو مطلب جدید یاد بگیریم. یادم هست در یک جلسه‌ای که برای معلمان دینی در دانشسرای مقدماتی فرهنگیان سال ۵۲ یا ۵۳ برگزار کرده بودند، شرکت کردیم؛ با حضور آیت الله بهشتی، استاد مطهری، آقای باهنر و آقای قرائتی. خیلی جلسه خوبی شده بود؛ آقای قرائتی یک تخته سیاه و گچ داشت و با آن مطالب را توضیح می‌داد ضمن اینکه همه را می‌خنداند. آقای بهشتی خیلی با صلابت و محکم بود و درباره اگزیستانسیالیسم صحبت می‌کرد و مباحث استاد مطهری هم راجع به تفاوت های زن و مرد بود و خیلی جذابیّت داشت. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۸) قبل از سخنرانی ایشان آقای فاطمی که قاری قرآن بود، قرآن می‌خواند، این کار آن موقع اصلا معمول نبود، ولی در جلسات ایشان انجام می شد؛ آقای خامنه‌ای درباره حکومت انبیاء صحبت و به نوعی حکومت اسلامی را ترسیم می‌کردند؛ می‌گفتند در حکومت انبیاء اگر کسی بخواهد گناه کند، نمی‌تواند راهش بسته و امکان خلاف وجود ندارد. برای ما که در شرایط آن روزهای طاغوت زندگی می‌کردیم شنیدن چنین حرفهایی عجیب بود تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آن حرفها برای ما مجسم می‌شد و آن ده سال بعد از انقلاب تمام ایده آل‌های ما محقق شده بود. بعد از چندین جلسه سخنرانی معمولا ایشان را دستگیر می‌کردند و بعد از آزادی، دوباره جلسات شروع می شد. فقط یک بار با وضع خیلی بدی ایشان را دستگیر کردند، همه چیز را در خانه شکستند و کارگری که در منزل ایشان کار می‌کرد می‌گفت: کف اتاق پر از خون شده بود .... هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۹) امام فرمان دادند که باید ارتش بیست میلیونی تشکیل بشود و همه آموزش نظامی ببینند، تعدادی از پاسدارها به مکتب نرجس (حوزه علمیه خواهران در مشهد) آمدند و درخواست کردند تعدادی از خانم ها را برای آموزش نظامی معرفی کنند؛ خانم طاهایی( مدیر حوزه) هم گروهی را معرفی کرد که من جزء آنها بودم‌. ملاک انتخاب افراد در اوایل انقلاب، اعتماد و اطمینان به افراد بود. یک دوره فشرده نظامی را در ورزشگاه تختی مشهد به مدت یکماه گذراندیم؛ در واقع ما اولین خانم‌هایی بودیم که وارد بسیج شدیم و آموزش نظامی دیدیم؛ مربی هایمان مرد بودند. آنقدر مهارت پیدا کردیم که همه با چشم بسته، اسلحه اِم یک و کلاشینکف را باز می‌کردیم و می‌بستیم؛ با اینکه این دوره برای ما سخت بود، ولی وقتی از طرف امام فرمان می‌آمد همه دست‌ها را بالا می‌بردیم و می‌گفتیم چشم. بعد از تمام شدن دوره برای آموزش دانش‌آموزان وارد دبیرستان دخترانه شدیم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱۰) خانم طیّبه هزاره مدیر دبیرستان سعدی از آن روزها می‌گوید: "دبیرستان در اوایل انقلاب فضای بسیار متشنجی داشت؛ بچه‌های مجاهدین خلق دائم کلاسها را بهم می‌ریختند و در حیاط مدرسه تحصن می‌کردند بعد شروع می‌کردند به دویدن و شعار دادن. تمام دیوارها پر بود از شعار مرگ‌ بر رجایی، مرگ بر بهشتی و..... همه جامیزی ها پر از اعلامیه بود. باید هر روز قبل از آمدن بچه‌ها کلاس‌ها را می‌گشتم. تمام تلاششان تعطیلی مدارس بود و برخی معلم ها غیر مستقیم به آنها خط می‌دادند و کمک شان می‌کردند. هر روز شایعه سازی می کردند؛ مثلأ برای برخی تعمیرات در مدرسه، مقداری مصالح در حیاط خالی کردیم، شایعه کرده بودند که قرار است بچه‌ها را با آجر بزنند! بقیه هم باورشان شده بود و می‌گفتند خانم واقعا می‌خواهید ما را با آجر بزنید؟؟؟ خیلی خطرناک بودند کوکتل مولوتف درست می‌کردند و مغازه‌ها را به آتش می‌کشیدند و در راهپیمایی‌ها به صورت مردم، محلول فلفل و نمک می ریختند. بعد از غائله ۱۴ اسفند هر روز تهدیدمان می‌کردند که شما رفتنی هستید و یک روز بیشتر از عمرتان نمانده! واقعا ما برای کشته شدن آماده بودیم". هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱۱) وقتی من کار پرورشی را شروع کردم، اوج اختلاف بنی‌صدر با دکتر بهشتی بود؛ چیزی که خیلی آزارم می‌داد این بود که وقتی وارد دفتر می‌شدم عمدا از شهید بهشتی بد می‌گفتند تا حرص من را در بیاورند؛ می‌گفتند بهشتی کاخ دارد، دخترش چنین و چنان است..... حق‌ و باطل در قضیه بنی‌صدر و شهید بهشتی گم شده بود و خیلی از کسانیکه انتظارش را نداشتیم تهمت‌ها را باور می‌کردند. ما هم باید سکوت می‌کردیم و سعی می‌کردیم با خوشرویی و اعتماد سازی، فضا را به نفع خودمان تغییر بدهیم‌‌. خیلی طول کشید تا فهمیدند ما نیت خوبی داریم و جاسوس نیستیم‌ و قرار نیست جای آنها را پر کنیم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱۲) آیات حجاب را می‌نوشتم و به تعداد زیاد بین دانش آموزان و معلم ها پخش می‌کردم و سپس در کلاس، روی آن کار می‌کردم. با آهنگ خاصی که رویش گذاشته بودم، بچه‌ها می‌خواندند و حفظ می‌شدند. در مدرسه با چادر می‌گشتم و البته مانتو و روسری‌های رنگی می پوشیدم که جوان پسند بود. بچه‌ها و معلم‌ها وقتی می‌گفتند ما روسری بزرگ نداریم و نمی‌توانیم پیدا کنیم، خودم برای آنها تهیه می‌کردم. آن موقع بیشتر روسری‌ها دوختنی بود. خودم یک توپ پارچه گرفتم و دادم دوختند. در حسینیه کسانی بودند که این کار را می‌کردند. گاهی هم خودم روی پارچه‌ها طراحی می‌کردم. سالهای بعد در مدارس، نمایشگاه حجاب داشتیم؛ انواع ساق‌های متنوع، روسری‌هایی که دورش نقاشی شده بود و مقنعه‌هایی که آستین دار بود و خیلی زیبا دوخته شده بود. من در کلاسهای دینی اجازه می‌دادم که بچه‌ها مقنعه‌ها را بردارند و راحت باشند. برای همین سر کلاس دینی به موهای خودشان می رسیدند؛ می‌بافتند و گیره می‌زدند. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
(۱۳) رفتن به منزل شهدا خیلی روی بچّه ها تأثیر می گذاشت؛ چون ما بیشتر به محله‌های پایین شهر می‌رفتیم. خانه‌های کوچک و ساده‌شان را می‌دیدند؛ خانه‌هایی که گاهی اوقات اصلا جا نبود برویم داخلش. وقتی می‌آمدیم بیرون می دیدیم که باران آمده است و کفش هایمان همه پر آب شده است. دیدن همین چیزها خیلی اثر گذار بود؛ می‌دیدند که چه خانه‌های کوچک و محقری چه انسان‌های بزرگی در آن پرورش یافته و پرواز کردند. وقتی وصیّت نامه شهدا را می‌خواندیم، از همه ظواهر زندگی بدمان می‌آمد‌. دلمان می‌خواست به آنها برسیم و مثل شهدا باشیم. خیلی سازندگی داشت؛ دیگر کسی دنبال این نبود که چطور ازدواج کند و چقدر جهیزیه ببرد. از تجمّلات دور می‌شدند و مهمانی و عروسی‌ها ساده برگزار می‌شد. مهمان که داشتیم، شام‌مان بیشتر سیب زمینی با تخم مرغ آبپز بود یا نهایتا عدس پلو. اینها تأثیر ملاقات با خانواده شهدا بود. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃