#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۲)
گرما و سرما مثل رزمندهها
به روایت مهین خمیس آبادی
تابستانها از شدت گرما هلاک میشدیم؛ اما خوبی زمستانها برای ما نان پزها این بود که کنار تنور بودیم و جایمان گرم بود. فقط کسانی که با فرغون خمیر میآوردند و نان میبردند، خیلی به زحمت میافتادند. بندگان خدا باید خمیرها را سطل به سطل با پتو میپوشاندند و پیش تنورها میآوردند و همین وزن خمیرها را دو سه برابر میکرد.
وقتی خودمان را میگذاشتیم جای بچههای رزمنده، گرما و سرما در ما تأثیری نداشت. میگفتیم بچههایمان در جبهه زیر آتش هستند؛ ما هم درست مثل آنها باید جلوی آتش باشیم. آنها زمستان توی سوز و سرما میجنگند؛ پس ما هم باید زمستانها کار کنیم. این جور وقتها هر چند برنامه نان پختن را میانداختیم به صبح و کمتر خمیر میگرفتیم، اما هیچ وقت کار را تعطیل نمیکردیم.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۳)
تشت شیر داغ
به روایت مهین خمیس آبادی
وقتی برای کارهای جهاد می رفتیم، به دلیل اینکه غالبا کسی نبود تا بچههایمان را نگه دارد، آنها را همراه خود میبردیم و آنها کنار ما مشغول بازی میشدند. کار ما بیشتر مواقع جلوی آتش بود و خطرناک! یا پای تنور بودیم؛ یا کنار اجاقهای روشن که رویشان شیر میجوشاندیم.
آخرین بار که برادرهای جهادی آمده بودند گفتند که ماست بفرستیم برای جبهه، برای مجروحهای شیمیایی خوب است. توی مسجد چهار پنج تا دیگ اجاقی بزرگ داشتیم . شیر را که میریختیم و زیرش را آتش می زدیم، مواظب بودیم سر نرود. تا جوش میآمد، شیر را توی تشتها و لگنهایی که هر کدام از خانههایمان آورده بودیم، خالی میکردیم. آن روز تازه توی مسجد دیگهای پر از شیر را داخل تشتها خالی کردیم و منتظر بودیم خنک شوند که دخترم لیلا، افتاد توی تشت.
الحمدلله شیر از حرارت افتاده بود. آن روز یک دل سیر اشک ریختم و خدا را شکر کردم که به خیر گذشت و دخترم نسوخت.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۴)
ترشی و سرکه
به روایت شمسی کندری
مسئولهای جهاد که دیدند حسابی پای کار هستیم، چندبار بین کارها برایمان هویج و کلم و بادمجان فرستادند تا ترشی درست کنیم.
یکی از باغداران ملارد، باغهای انگورش را وقف جبهه کرد، با کمک نیروهایمان، انگورها را چیدیم، بخشی را به جبهه فرستادیم و بخشی را شستیم و در خمرههایمان انداختیم و به اینصورت چند سالی سرکههای ترشیها را هم خودمان درست میکردیم. ما تقریبا هر سال سیصد کیلو ترشی راهی جبهه میکردیم.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۵)
به جای گریه میخندید
به روایت مهین خمیس آبادی
وقتی جهاد اعلام میکرد که برای میوه چینی برویم، نمیتوانستیم بچههایمان را توی خانه تنها بگذاریم؛ آخر خیلی کم سن و سال بودند. ده بیست تا زن جمع میشدیم و همت میکردیم و میوهها را از روی درخت میچیدیم و جعبه میزدیم. غروب که میشد کامیون میآمد و مردها میوه ها را بار میزدند و میبردند. این کارمان تا اواخر جنگ ادامه داشت. گاهی میوهها را میشستیم و مربا میپختیم و راهی جبهه میکردیم. آن روز هم که رفته بودیم برای میوه چینی، سگ افتاده بود دنبال دخترهایمان و دخترم به جای اینکه گریه کند غش غش میخندید.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۶)
تار و پود عشق
به روایت منیر زاهدپناه
هرکس هرچه بلد بود میبافت. یکی یقه بلد بود و آستین نمیدانست؛ یکی کلاه بلد بود، یکی دستکش! از اول درمانگاه ملارد در خانهها را میزدم که «خانوم بافتنی بلدی؟ بیا بباف» یکی میگفت یقه بلد نیستم، میگفتم: «عیب نداره بباف به یقه که رسیدی میبرم به خانومی میدم که یقه بلده!».
کاموا به دست از این خانه به آن خانه میرفتم و هرجور که بود، بافندهها را جور میکردم. کار بافتن معمولاً چند روز طول میکشید. بعد هم بافتنیها را جمع میکردم و میآوردم بسته بندی میکردم.
قدم به قدم به همه مغازهها و خانههای شهریار میرفتم و کمک جمع میکردم تا به کمک آنها کاموا و وسایل مورد نیاز دیگر را بخریم.
یکبار ۳۰۰ کلاه بافتنی برای پاوه میخواستند. ۳۰۰ تا خیلی زیاد بود. مثل مسابقه شروع کردیم به بافتن. حتی خانمهای مسن هم میبافتند. بیشتر وقتها خانمها توی خانههایشان برای جبهه بافتنی میبافتند، حتی آنها که تا به حال میل به دست نگرفته بودند به عشق کمک به جبهه این کار را یاد میگرفتند.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۷)
خبر شهادت که میشنیدیم، دوست داشتیم برای خانواده آن شهید سنگ تمام بگذاریم.
برای دیدار جانبازان هم میرفتیم و معمولا دست خالی نمیرفتیم، گاهی از باغچه و گلدان خانه ، حسن یوسف، رز، یا لاله میچیدیم و کاغذ پیچ میکردیم و همراهمان میبردیم. گاهی هم هر مقدار پول داشتیم میگذاشتیم روی هم و سبد گل تهیه میکردیم.
حتی یکبار یک سبد گل لاله بزرگ را خودمان ساختیم و برای دیدار دوستمان که همسرش شهید شده بود بردیم.
وقتی برای سرزدن به خانوادههای شهدا میرفتیم حتماً در جمع زنانه دعا یا قرآن میخواندیم و مداحی میکردیم. به هر مجلسی که میرسیدیم، اول بعد از صلوات، قرآن میخواندیم. معمولاً سورههایی را انتخاب میکردیم که با موضوع شهادت تناسب داشته باشد. بعد هم با سبک آقای آهنگران و کویتی پور میخواندیم و همه سینه میزدند.
به هر دری میزدیم که کمک بگیریم و به خانوادههایی که سر می زنیم، بگوییم اگر بچههایتان بودند، دوست داشتید برایتان چهکار کنند؟ حالا ما هم مثل فرزندتان.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۸)
دامن سوخته
به روایت ملوک عطاءالهی
سعی میکردیم در برخورد با خانوادههای شهدا طوری رفتار کنیم که ببینند که در غمشان شریک هستیم. وقتی پسرم رضا شهید شد، تازه فهمیدم قبلاً که به دیدار خانواده شهدا میرفتیم، من دامنم میسوخت و خانوادههای شهدا دلشان آتش گرفته بود. میگفتم ما را در غمتان شریک بدانید؛ اما آن چیزی را که مادر شهید حس میکند، هیچ کسی نمیتواند با عمق جان درک کند. مادر شهید جگرش قطره قطره آب میشود؛ اما جلوی دشمن هیچ وقت خودش را نمیبازد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۹)
امدادگری داوطلبانه
به روایت معصومه رسولی و ستاره طاهری
وقتی رسیدیم گفتند: نیرو رسیده و دیگر کمک نیاز نداریم! گریهمان گرفته بود، آخر دو تا مینیبوس آن همه راه از ملارد راه افتاده بودیم سمت استادیوم آزادی. گفتیم اصلاً برنمیگردیم. وقتی دیدند مصمم هستیم، فرستادندمان توی انبار لباس و گفتند آنهایی را که به درد میخورند جدا کنیم. گفتیم مگه ما اومدیم لباس تفکیک کنیم؟!
گفتند: خیلی از این لباسها به درد جبهه میخوره و از طرف هلال احمر رسیده!
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۲۰)
امدادگری
به روایت معصومه رسولی و ستاره طاهری
از ما برای جابجایی مجروحان و دسته کردن لباسها هم کمک میگرفتند.
شبها تا دیروقت مشغول دسته کردن لباسها بودیم. سه چهار هواپیما مجروح و زخمی آورده بودند که بسیاری از آنها شیمیایی بودند.
هر روز یک شلوار، عرقگیر، جوراب و دمپایی میگذاشتیم توی نایلون و کنار هر تخت میگذاشتیم. عصرها لباس مجروحان شیمیایی را عوض میکردند و صبح به صبح یک کوه لباس را آتش می زدند تا آلودگی شان پخش نشود.
آن زمان تا بیمارستانها اعلام نیاز برای نیروی کمکی میکردند، مردم به کمک میرفتند و سریع کارها انجام میشد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۱۹)
امدادگری داوطلبانه
به روایت معصومه رسولی و ستاره طاهری
وقتی رسیدیم گفتند: نیرو رسیده و دیگر کمک نیاز نداریم! گریهمان گرفته بود، آخر دو تا مینیبوس آن همه راه از ملارد راه افتاده بودیم سمت استادیوم آزادی. گفتیم اصلاً برنمیگردیم. وقتی دیدند مصمم هستیم، فرستادندمان توی انبار لباس و گفتند آنهایی را که به درد میخورند جدا کنیم. گفتیم مگه ما اومدیم لباس تفکیک کنیم؟!
گفتند: خیلی از این لباسها به درد جبهه میخوره و از طرف هلال احمر رسیده!
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#زنان_ملارد
#ماهم_جنگیدیم
(۲۱)
جهاد ادامه دارد...
با امضای قطعنامه، فعالیت پشتیبانی جنگ هم تمام شد. خانمهای جهادی حالا مانند اعضای یک خانواده بهم وابسته شده بودند...
به هیچ کدام از بانوان کارت جهاد و ایثارگری تعلق نگرفت و اجر جهاد شبانه روزی آنها با خدا ماند.
خاطرات خوش روزهای جهاد با بانوان ملارد باقی ماند. مزار شهدای این شهر ، مرکز کارهای فرهنگی و جهادی شد.
سال ۹۶ در زلزله کرمانشاه، بانوان ملاردی کمکهای مردمی جمع شده را به سرپل ذهاب بردند و ده روز در اتاقک فلزی در کنار خیابان، برای مردم زلزله زده غذا و نان پختند.
همچنین در سیل سال ۹۸ کرمانشاه نیز به دلیل گلآلود بودن معابر، بانوان جهادی ملارد هر هفته نان پختند و همراه کمکهای مردمی به وسیله نیسان به مناطق سیلزده فرستادند.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
گمشدههای تاریخ معاصر بیخ گوش تهران/ امام(ره) شخصیت زن مسلمان را احیا کرد- اخبار ادبیات و نشر - اخبار فرهنگی تسنیم | Tasnim
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1401/01/22/2694084/%DA%AF%D9%85%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D8%AE-%DA%AF%D9%88%D8%B4-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%B2%D9%86-%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/amp
کتاب «ما هم جنگیدیم» این جمله امام(ره) را برای ما که در زمانه پس از جنگ به دنیا آمدیم، ملموس میکند. باید گفت که این کتاب، روایت زندگی مسئولانه زنانی است که در برهه جنگ به میدان آمدند و نقشآفرینی کردند. آنها متأثر از نگاه تربیتی امام(ره) بودند.
یک نکته دیگری که درباره این کتاب وجود دارد، این است که در این کتاب هم به بُعد فردی و خانوادگی زنان پرداخته شده و هم به بُعد اجتماعی. در واقع کتاب تلاش دارد این دو بُعد را با تعادل معرفی کند. زن انقلاب اسلامی، زنی است که هر دو وجه فردی و اجتماعی را بتواند به شکل درست و منطقی پیش ببرد و به خوبی از عهده آن برآید. زنان جهادی ملارد نیز همینطور بودند.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃