023%20981226.mp3
11.79M
جلسه بیست و سوم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
024%20990116.mp3
11.4M
جلسه بیست و چهارم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
025%20990117.mp3
10.73M
جلسه بیست و پنجم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
026%20980118.mp3
11.35M
جلسه بیست و ششم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
027%20980123.mp3
11.5M
جلسه بیست و هفتم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
028%20980124.mp3
11.93M
جلسه بيست و هشتم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
029%20980125.mp3
10.95M
جلسه بیست و نهم
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
030%20980130.mp3
11.16M
جلسه سیام
حجت الاسلام عباسی ولدی
#مبانی_تربیتاسلامی
خلاصۀ جلسۀ بیست و یکم
مبانی تربیت اسلامی
حجتالاسلام عباسی ولدی
_ عبد الله بن مسکان میگوید:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَ كَانَ يَعْلَمُ الْمَكَانَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْمَكَانَ أَمْ عَلِمَهُ عِنْدَ مَا خَلَقَهُ وَ بَعْدَ مَا خَلَقَهُ فَقَالَ تَعَالَى اللَّهُ بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِالْمَكَانِ قَبْلَ تَكْوِينِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ مَا كَوَّنَهُ وَ كَذَلِكَ عِلْمُهُ بِجَمِيعِ الْأَشْيَاءِ كَعِلْمِهِ بِالْمَكَانِ.
از امام صادق علیه السلام در بارۀ خداوند تبارک و تعالی پرسیدم که آیا قبل از آن که مکان را بیافریند، به آن علم داشته یا در حین خلقت و پس از آفرینش آن، به مکان علم پیدا کرده است؟
ایشان فرمود: خدا متعالی است. بلکه همواره خداوند پیش از به وجود آمدن مکان به آن علم داشته، همان طور که بعد از ایجاد آن علم داشته و علم خدا به همه چیز مانند علم او به مکان است. (التوحید، ص 137).
_ کسی که اسیر زمان و مکان است، نمیتواند نقشۀ تربیت را طراحی کند.
_ فضل بن شاذان میگوید که از امام رضا علیه السلام شنیدم که این دعا را میخواندند:
«سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ أَتْقَنَ مَا خَلَقَ بِحِكْمَتِهِ وَ وَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهُ مَوْضِعَهُ بِعِلْمِهِ سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ». منزّه است آن که به قدرت خویش آفریدهها را آفرید و به حکمت خویش، آنچه را که آفریده بود، محکم و استوار گردانید و به علم خویش هر چیزی را در جای خود گذاشت. منزّه است آن که نگاههای خیانت آلود و آنچه در دلها پنهان است میداند، چیزی چون او نیست و او شنوا و داناست. (التوحید، ص 137).
_ به کسی که مدّعی طراحی نقشۀ تربیت است باید گفت: آیا میدانی جای هر چیزی کجاست؟ بدون دانستن جایگاه هر چیزی نمیشود نقشۀ تربیت را طراحی کرد.
_ مثال: مشکل زن در جامعۀ امروز آن است که تمدّن غربی او را از جایگاهی که خدا برایش در نظر گرفته بود، بیرون آورد و جایگاه دیگری را به او نشان داد.
_ «وَ وَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهُ مَوْضِعَهُ بِعِلْمِهِ» باید مدرنیته و تکنولوژی را از این زاویه بررسی کرد. یکی از اصلیترین مشکلات مدرنیته، بیرون آوردن آفریدههای خدا از جایگاهی است که خدا برایشان تعیین کرده.
_ یکی از مقصّران اصلی این وضعیت، علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی و روانشناسی غربی است که جایگاه انسان را از آن جایی که خدا تعیین کرده، تغییر داد. وقتی که انسان خودش را همه کاره دید، به خودش اجازه داد هر تغییری را در عالم انجام دهد.
_ وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه؛ و مسلّما آنها را گمراه مىكنم و به آرزو (ى دور و دراز) دچار مىسازم و به آنها فرمان مىدهم كه گوشهاى چارپايان را (از روى خرافه و بدعت) بشكافند و دستور مىدهم كه آفرينش خدا را (در روح و جسم) تغيير دهند. (نساء: 119).
این آیه را باید از نو خواند در آن تدبّر کرد؛ بویژه این قسمت را: وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه.
_ «کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب» از شهید آوینی خوانده شود تا نگاه واقعبینانهتری نسبت به مدرنیته پیدا کنیم.
خلاصۀ جلسۀ بیست و دوم
مبانی تربیت اسلامی
حجت الاسلام عباسی ولدی
پاسخ به پرسشها:
پرسش اول: برخی معتقدند رجوع به روانشناسی غربی از باب اکل میته، لازم است. همچنین میگویند در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسانشناختی، به اندازۀ کافی وجود ندارد.
اوّلا دربارۀ بحث اکل میته از علوم انسانی غربی، فکر میکنم یک مغالطه انجام گرفته. اکل میته چیست؟ وقتی کسی در حالت اضطرار قرار میگیرد که ادامۀ زندگیش وابسته به خوردن چیز حرامی مثل مردار است، میگویند به اندازهای که از حالت اضطرار بیرون بیاید، خوردن میته اشکالی ندارد. پس در اکل میته موضوع نجات دادن است؛ امّا سؤال این جاست که آیا روانشناسی مبتنی بر تفکر مادی و به دور از وحی و بیاعتقاد به معاد و بیاعتقاد به ولایت و بیاعتقاد به هدف خلقت که بندگی است، میتواند انسان را نجات دهد؟ الان در کشورهایی که سبک زندگی آنها مبتنی بر نوع نگاه مادی در علوم تربیتی و روانشناسی است، توانستهاند کشورشان را نجات دهند؟ کسی اگر آب طاهر نداشت و داشت از دنیا میرفت میتواند از آب نجس استفاده کند؛ امّا این شخص میتواند به دلیل نداشتن آب، از سم استفاده کند؟
مشکل در نجاتبخش بودن این علوم در موقعیت اضطرار است. کسانی که معتقدند از باب اکل میته باید از این علوم استفاده کرد،باید نجاتبخش بودنشان را ثابت کنند.
ثانیاً در اکل میته، میزان استفاده هم مهم است. کسی که غذای پاک و طاهر ندارد و برای رهایی از مرگ از گوشت خوک استفاده میکند، اجازه دارد یک دل سیر از گوشت خوک بخورد و بگوید از باب اکل میته خوردم؟ نخیر چنین اجازهای ندارد. میزان استفادهای که از این علوم میشود، الآن در همین اندازه است؟
ثالثاً کسی که به دلیل اضطرار از غذای حرام استفاده میکند، وقتی که اضطرارش بر طرف شد، در صورتی که میداند باز هم به غذا برای زنده ماندن نیاز پیدا میکند، اگر توانایی پیجویی غذای حلال را داشته باشد، واجب است که به سراغ غذای پاک برود و اگر بتواند و این کار را نکند و یک روز بعد دوباره مضطر شود، معصیت کرده است. ما وقتی میبینیم نیازمند به مباحث تربیتی هستیم، بر فرض که بشود در موقعیت اضطرار از علوم غیروحیانی انسانی استفاده کرد، باید به سراغ علوم وحیانی برویم.
رابعاً چه کسی گفته در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسان شناختی وجود ندارد؟ این قضاوت، نتیجۀ عدم شناخت از معارف دینی است. ما اگر همین مباحثی را که به صورت صریح در بارۀ مسائل تربیتی در دین آمده است، به مردم بگوییم، بسیاری از مشکلاتشان حل میشود و از بسیاری از مشکلات هم پیشگیری میشود.
پرسش دوم:
چرا به جای این که بحث را از موضوع انسان شروع کنید، از خدا شروع کردید؟ بهتر نبود که در بارۀ انسان که موضوع علم تربیت است، به نقطۀ مشترک میرسیدیم و بعد از آن به سراغ توحید میرفتیم؟
پاسخ:
معناداری عالم و همۀ مفاهیمی که در آن وجود دارد از جمله انسان، به نوع نگاه ما به خدا بر میگردد. ما اگر به تعریف و تصویر مشترکی از خدا نرسیم، در انسان شناسی نمیتوانیم به نقطۀ مشترک برسیم. شناخت انسان منوط به شناخت خداست. شما وقتی به سراغ انسان شناسی میروید، او را به عنوان یک مخلوق معرفی میکنید، پس باید خالق را پیدا کرد و فهمید. انسان تحت ربوبیته، اصلاً انسانی که تحت ربوبیت نباشد، وجود خارجی ندارد، پس باید به دنبال رب بود و او را فهمید تا بشود انسان را درک کرد. انسان عبد است. باید معبود را شناخت تا عبد بودن را فهمید.
در احادیث هم از معرفت خدا به عنوان «اول الدین» یا «رأس العلم» یاد شده.
پرسش سوم:
رابطه علم اخلاق و مباحث سیر و سلوک با مباحث تربیتی چیست؟
از نگاه بنده جدا کردن علم اخلاق و سیر و سلوک از مباحث تربیتی، جفا در حق هر دوی اینهاست. اصلا اینها دو تا نیستند. دو قسمت از یک راه واحدند. یکی از دلایل نامگذاری بسیاری از مباحث به نام سیر و سلوک، نگاه مادی به تربیت است. مثلاً توسل، تواضع، مناجات سحری در این تقسیم بندی، جزء تربیت است یا سیر و سلوک؟ سیر و سلوک. حالا چه کسی گفته اینها جزء تربیت نیست؟ اصلاً بدون توسل مگر تربیت اتفاق میافتد؟ من تربیت را در یک کلمه خلاصه میکنم و آن هم بندگی است. تربیت کردن، یعنی کمک کردن به طی مسیر بندگی. مسیر بندگی هم یک متر نیست به اندازۀ فاصلۀ ما تا خدا مسیر بندگی ادامه دارد.
البته برخی هم جعل اصطلاح کردهاند و اخلاق را به خودسازی و تربیت را به دیگرسازی اختصاص دادهاند که بنده قائل به این دو گانگی نیستم.
البته اگر کسی دلیل قرآنی یا روایی برای این اصطلاحات بیاورد قبول میکنم. بنده به این دلایل دست پیدا نکردم، اگر کسی دست پیدا کرده بگوید تا از نظر خودم عقبنشینی کنم.
قسمتاول ازخلاصۀ جلسۀ بیست و سوم
مبانی تربیت اسلامی
حجت الاسلام عباسی ولدی
پاسخ به پرسشها:
پرسش اول:
چگونه باید به آیات خالقیت و ربوبیت و هدایت نگاه کرد تا بتوان از آنها برداشت تربیتی داشت.
پاسخ:
ما اگر پذیرفتیم که خدایی داریم که خالق ماست، مالک و مدبّر ماست و هدایت ما را هم خودش بر عهده گرفته است، دیگر نمیتوانیم به علوم انسانی غیروحیانی برای تربیت خویش اعتماد کنیم. این اعتقاد، یعنی باید برای به دست آوردن راه تربیت به سراغ وحی برویم.
این صفات یکی از ارکان اصلی اعتقاد ما به امکان تولید علم است. شما اگر به این باور رسیدید، نگاهتان به آیات و روایات عوض میشود.
مثلاً وقتی به این آیه میرسید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ گفتيم كه همگى از آن (ملأ اعلى) فرود آييد، پس اگر شما را از جانب من هدايتى (به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى) بيامد، كسانى كه از رهنمايى من پيروى كنند نه آنها را ترسى باشد و نه اندوهى خواهند داشت. (سورۀ بقره: 38)» دیگر نمیتوانید به راحتی از کنار آن عبور کنید. چون خدای خالق و رب ما یک قاعدۀ بسیار مهم را به ما یاد داده: «هر کسی از هدایت من تبعیت کند، نه ترسی دارد و نه حزنی». این جا به دنبال مفهوم و مصداق «تبعیت»، «هدایت»، «خوف» و «حزن» خواهیم رفت. وقتی به دنبال مفهوم و مصداق این واژههای کلیدی رفتیم به دنیایی از اصول و روشهای تربیت میرسیم.
پرسش دوم:
به نظرتان فرجام مباحث تربیت اسلامی به کجا میرسد؟
این که فرجام مباحث تربیت اسلامی چه میشود، بستگی دارد به باور ما نسبت به دین و قابلیت آن برای ارائۀ نقشۀ تربیت و همچنین تلاش ما برای به دست آوردن این نقشه. این اندازه از باور و تلاشی که الان مشاهده میشود، دورنمای خوبی را ترسیم نمیکند؛ امّا ان شاء الله با توکل بر خدا و با توسل به اهل بیت؟عهم؟ و با پشتکار شما طلبههای جوان بشود کاری کرد!
پرسش سوم:
خداوند در قرآن به عبرت گیری از سرنوشت پیشینیان تأکید دارد. تفاوت بین عبرت گیری با تجربه چیست؟ آیا استفاده از تجربۀ گذشتگان، همان تجربه نیست؟ پس چرا شما تجربه را حجّت نمیدانید؟
پاسخ:
خدا برای زندگی قواعدی را به یاد داده. عدهای به آن قواعد عمل میکنند و عدهای عمل نمیکنند. عبرت از عبور میآید. شاید معنای عبرت را بشود این طور گفت که شما به این صحنه نگاه کنید و از آن عبور کنید. یعنی شما دیگر گرفتار سرانجام بدی که آنها گرفتار شدند نشوید. پس ما با عبرت نمیخواهیم قاعده بسازیم. قاعدهها هستند و ما بر اساس آن قاعدهها تحلیل میکنیم و عبرت میگیریم.
اما تجربهای که ما در تولید علوم تربیتی نسبت به آن نقد داریم، بیرون آوردن قاعدهها از دل تجربههاست. این مثال را بارها زدهام که مثلا روی چند هزار نفر از سن سه تا ده سالگی مطالعاتی میکنند و بر اساس نتایج آن مطالعات قاعده بیرون میکشند و آن قاعده را عمومیت میدهند به همۀ انسانها در همۀ جای دنیا. این تجربه با توجه به دلایلی که در جلسات قبل هم گفتم، قابل استناد نیست و حجّیت ندارد.
قسمت دوم از خلاصۀ جلسۀ بیست و سوم
مبانی تربیت اسلامی
حجت الاسلام عباسی ولدی
پرسش چهارم:
به نظر شما چرا یافتههای علوم انسانی قابل تطبیق و تعمیم بر همه نمیباشد؛ مثلاً چرا نمیتوان نتایج آزمونهای روانشناسی را که امروزه در مراکز مشاوره میگیرند صحیح دانست؟
پاسخ:
در تجربهها سه محور اصلی وجود دارد: یک: کسانی که تجربه میکنند یعنی همین به اصطلاح دانشمندان. دو کسانی که تجربه میشود یعنی همین موردهای مطالعاتی. سه. ملاکهای تحلیل تجربه که منتهی به قانون میشود.
اوّلاً نوع نگاه و میزان علم کسانی که تجربه میکنند به شدّت در نتایج تجربه مؤثر است.
ثانیاً برای تعمیم نتایج یک تجربه باید به یکسان بودن شرایط و ویژگیهای کسانی که تجربه میشوند، یقین داشته باشید. آیا همۀ کسانی که در جامعۀ آماری ما هستند، با همۀ کسانی که در همۀ دنیا هستند، شرایط یکسانی دارند؟
ثالثاً با چه ملاکی دادههای تجربی را تحلیل میکنیم و به نتیجه میرسیم؟ مثلا اگر در میان چند هزار کودک در سن پنج سالگی اگر روزی یک ساعت موسیقی پخش شد و بچهها شادی کردند و شروع به رقصیدن کردند و چند روز بعد هم از ما خواستند که باز همان موسیقیها را پخش کنیم و ما امتناع کردیم و میزان شادی آنها کم شد، یعنی بچهها در این سن نیازمند موسیقی هستند؟ اصلا چه کسی گفته آن شادیها و رقصها نشانۀ درستی برای مفید بودن این موسیقیهاست؟ و چه کسی گفته که ناراحتی بعد از توقف پخش موسیقی نشانۀ نیاز بچهها به موسیقی است؟
رابعاً در کدام یک از این مطالعات قاعدهها از نتایج صد در صد مشابه در میان تجربه شدهها بیرون آمده؟ مثلاً آیا در همین مثالی که زدم صد در صد بچهها بعد از توقف موسیقی از میزان شادیشان کم شد؟ یا مثلا هفتاد درصدشان؟ چرا از مشابهت هفتاد در صدی به قوانین عمومی و صد در صدی میرسید؟
خامساً موسیقی را که کم کردید، برایشان یه بازی جذّابی مثل دنبال بازی یا گرگم به هوا گذاشتید و آنها باز هم درخواست موسیقی کردند؟
به هر حال از دل این تجربهها نمی شود قاعدۀ عمومی بیرون کشید.
پرسش پنجم:
با توجه به بحث اضطرار به حجت باید گفت این غرب است که باید روزی به این اضطرار برسد ، اما ما که قرآنِ بدون تحریف و عصمتِ اهل بیت علیهم السلام را داریم ، معنای اضطرار به حجّت برای ما چطور معنا پیدا میکند؟
پاسخ:
صرف اعتقاد به عصمت اهل بیت علیهم السلام و تحریف نشدن قرآن، به این معنا نیست که ما هم خودمان را مضطرّ به حجّت میدانیم. اضطرار یک حال درونی است که ناشی از باور قلبی ماست. باور قلبی به این که راهی جز آنچه قرآن و اهل بیت علیهم السلام نشان دادهاند وجود ندارد. غیر از این هر چه هست، گمراهی است. اتفاقا امروز ما بیشتر از غربیها نیاز به این باور داریم. اگر ما با همۀ وجودمان به این اضطرار برسیم، به سراغ کشف راه تربیت از همین منابع خواهیم رفت و محصولمان را وقتی به غربیها نشان دادیم، آنهایی که فطرتشان را سرکوب نکردهاند، میفهمند که تفاوت این دو چه قدر عجیب و غریب است.
پرسش ششم:
شما گفتید: «در صورتی میتوان به قواعد بر خاستۀ از علوم انسانی غیر وحیانی در تربیت اعتماد کرد که ربّ این اختیار را به انسان واگذار کرده باشد. طبق آیات و روایات به راحتی میتوان گفت که این واگذاری انجام نشده است». لطفاً چند آیه از آیاتی که دال بر این مطلب است را ذکر فرمایید.
پاسخ:
اگر خدا بخواهد ما در آینده در بارۀ هدایت سخن خواهیم گفت؛ امّا هدایت همان راهی است که خدا برای تربیت انسان نشان داده که آن را در قرآن تنها راه معرفی میکند:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى؛ بگو: به يقين تنها هدايت خداوند هدايت (واقعى) است» (بقره: 120؛ انعام: 71)