eitaa logo
رازچفیه
483 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
651 ویدیو
7 فایل
ارتباط باما @zibanoroznia @zeynab_roos313 کپی حلاله عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود. هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای شهید هر لحظه به یادتان هستیم شما که عند ربهم یرزقونید به یادمان باشید.🥀 بسته معنوی امروز هدیه به شهید: صلوات دعای فرج حمد و توحید ذکر استغفار آیت‌الکرسی زیارت عاشورا به‌عبادتی‌مهمان‌کنید📿 به‌شفاعتی‌جبران‌کنند✨ تمامی ذکرها هدیه به آقا امام زمان، اهل بیت، ۷۲ تن شهید کربلا و شهدای صدر اسلام تا کنون. همچنین مهمان امروز🌷 شهید علیرضا کریمی🖤💚 به نیت سلامتے و تعجیل در ظهور مولا صاحب الزمان (عج) سلامتی رهبرمان سید علے خامنه‌اے ، پیروزے غزه و فلسطین و نابودی هر چه زودتر اسرائیل، رفع مشڪلات کشور، بارش باران،شفاے بیماران،وحاجت روایی و عاقبت بخیرے همه ان شاءالله✅ 💚در صورت تمایل میتوانید اعلام ذکر کنید 🌙اللهم عجل لولیک الفرج🌙 پست بعدے معرفی شهید👇 @razechafieh
مسافـــر کـربــلا...🌙 🌷شهید علیرضا کریمی تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲ محل تولد: اصفهان ، سیچان محل شهادت: فکه *🌷راوی ← از کودکی بیماری داشت، کلی دوا و درمون اما فایده نداشت،🥀دکترا گفتن دیگه زنده نمیمونه، نذر حضرت ابوالفضل(ع) شد🌙و به طور معجزه آسایی شفا پیدا کرد💫علیرضا بزرگتر که شد به جبهه جنگ رفت💥 در عملیات محرم🏴 در اثر اصابت گلوله خمپاره💥 سر و دست و پای او مجروح شد🥀اما دوباره به جبهه بازگشت💥مسئولیت دسته دوم از گروهان حضرت ابوالفضل(ع) را به او می‌دهند🏴 در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می‌گوید: ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم🕊️در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: 📄به امید دیدار در کربلا.🌙او در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب هر دو پایش مورد هدف تیرهای دشمن قرار گرفت🥀در جواب فرمانده اش که می‌خواهد او را به عقب بیاورد می‌گوید،🌙شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند💫علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده🥀و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند🗻ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد می‌شود🥀او فقط ۱۶ ساله بود که شهید و مفقودالاثر شد🥀۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد🏴 طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شدند🏴 پیکرش پیدا شد🌙و شب تاسوعای حسینی🏴 به شهرش بازگشتـــ*🕊️🕋 💙🌷 @razechafieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭 یک ظهر عاشورای طولانی... @razechafieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 کسی خواب فرعونیان را برآشفته کرده 🔻 مداحیِ میثم مطیعی در مراسم تشییع شهید هنیه
بعد از شهادت عبدالحسین، زینب زیاد مریض می شد. یک بار بدجوری سرما خورد وبه اصطلاح سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ولی فایده ای نکرد. کارش شده بود گریه، بس که درد می کشید. یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه ام افتاد. زینب را گذاشتم روی پایم. آن قدر تکانش دادم وبرایش لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت نشسته، چشم هایم گرم خواب شد. یک دفعه عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی وبا لباس های نظامی. آمد بالای سر زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد غصه بخوری، ان شاءالله خوب می شه.» در این لحظه ها نه می توانم بگویم خواب بودم، نه می توانم بگویم بیداربود. هرچه بود عبدالحسین را واضح می دیدم. او که رفت، یک دفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به لب های زینب، خیس بود. قدری از شربت روی پیراهنش هم ریخته بود. زینب همان شب خوب شد. تا همین حالا، که چهارده، پانزده سال می گذرد، فقط یک بار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا- علیه السلام- شفا گرفت.  
از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد! ... رفتم توی راهرو حدس می زدم عبدالحسین بیدار است و دارد دعایی می خواند وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم دیدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و درد و دل اسم دوستان شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید: اونا همه رفتن مادر جان پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چه کار کنم؟...  
جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای شهیدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت. به شوخی ادامه دادم: بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره. شب عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی. یک پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت: این رو هم بگذار روی جهیزیه ی  فاطمه فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریده‌ایم، غیراز پارچ     پی نوشت: برگرفته از کتاب سالکان ملک اعظم 2 «منزل برونسی»
🔰 شهید آوینی: اگر واقعیت را بخواهید، روز عاشورا هنوز به شب نرسیده است...
🔰 امان از غزه 💔😭😭😭
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم فیروزه شجاعی را میشناسید؟! او مادر شهید یوسف داورپناه است. منافقین سر یوسف را بریدند، شکمش را پاره کردند و جگر یوسف را بیرون کشیدند و بدنش را قطعه قطعه کردند و این مادر را همراه با پیکر شهیدش حبس کردند. سلبریتی نیست، نخل طلایی و اسکار هم نگرفت ولی این زن قهرمان زندگی ماست... 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌