و سلام بر شهید مجید پازوکی که می گفت:
«هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است»
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
مرتب روزه میگرفت
و خیلی وقتها نمازشب میخواند!
نمازشب او نماز معمولی نبود
طوری گریه میکرد که اتاق به لرزه می افتاد!
ما گاهی از صدای گریه او بیدار میشدیم!
راوی:
همسرشهیدنامجو[وزیردفاعزمانجنگ]
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
43.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #دلتنگ_رفقا
.
▪️تو یکی از گردان های لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ چنتا رفیق بودن که چند سالی باهم
تو جبهه ها بودن ، تو هفت تپه باهم زیر یک چادر زندگی میکردن ، تو عملیات ها باهم شرکت میکردن ، باهم زخمی میشدن ، باهم میرفتن مرخصی .تا اینکه .......تا اینکه رسیدن به ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ ، عملیات والفجر ده ، حدود شصت هفتاد نفر از بچه های گردان یه صبح تا ظهر بشهادت رسیدن ...
.
▪️یکی از اون بچه هایی که تو اون روز عاشورایی حضور داشت و از این قافله جا موند تا برای ما دفاع مقدس ندیده ها از اون رشادت ها و بچه ها بگه، حاج مجید بابایی ، جانباز و آزاده گرانقدری که راوی هفت تپه ی ماست...📆۲۶ اسفند امسال ، با دلتنگی یادمان هفت تپه و بیاد اون دو شهید گمنام ؛ تو گلزار شهدای شهرمون دقایقی رو پای روایتگریش نشستیم... شما هم اگه دوس داشتین نگاه کنید...اگه دلتون شکست یک سلام به امام حسین بدین....التماس دعا
.
❌ کیفیت تصویر اگر پایین اومد به بزرگواریتون ببخشید.حجم فیلم باید خیلی کم میشد تا در ایتا بارگزاری بشه...به همین دلیل کیفیت پایین اومد.
.
#والفجر_ده
#گردان_حمزه
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
29.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☜ سردار شهید مدافع حرم جبار دریساوی
❝ تیتر شبکه العربیه و الجزیره برای این شهید مدافع حرم آبادانی که فرمانده تیپ زرهی تانک بود:
﴿ژنرال ایرانی که چند شهر سوریه را از دست داعش نجات داد.﴾
☜ سردار شهید مدافع حرم 🕊🌹
#جبار_دریساوی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
🟡 ابراهیم مادری داشت که بسیار مهربان بود و فرزندش را خیلی دوست داشت. برادرش میگفت: قبل از تولد ابراهیم به مدت یکسال در منزل یکی از زنان مومن محل مستاجر بودیم. مادر ما تحت تاثیر این زن باتقوا بسیار در اعمال خود دقت میکرد. بیشتر مواقع با وضو و مشغول قرآن بود. یکسال بعد از این مراقبتها ابراهیم به دنیا آمد. شاید برای همین بود که او با بقیه اعضای خانواده تفاوت داشت.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید محمد حسین يوسف اللهی🌹
#نقاشی_شهید
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
✅ #شب_اول_قبر_به_روایت_شاهد_زنده!!
🌺علامه طباطبائی نقل کردند که: استاد ما آقا قاضی» میگفت:
در نجف اشرف، مادر یکی از دخترهای فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار گریه می کرد، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد.
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمی شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته ای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند......😱😱😱
✅ادامه ماجرا را کانال زیر دنبال کنید 🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🔔 #ویژه_ماه_مبارک_رمضان
🔸تفسیر بزرگ المیزان علامه طباطبایی
✅به لطف خدا تفسیر المیزان، اثر ماندگار #علامه طباطبایی ره شروع به فعالیت کرد.
ان شاءالله مورد استفاده اهل معرفت و اهل قرآن دل ماه مبارک رمضان قرار گیرد
✅برای همه افراد در توصیه میشود
🛑آدرس کانال تفسیر بینظیر #المیزان🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
در مسلخ عشق
عاشقان در خونند ...
۲۷ اسفندماه ۱۳۶۶
حلبچه ؛ عملیات والفجر ۱۰
تصویری از شهید حسن قورچ بیگی
جانشین گردان حمزه سیدالشهداء
لشکر ویژه ۲۵ کربلا
#وداع_یاران
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینطوری باشین که زندگی و مرگ تون دیگران رو به یاد خدا بندازه، وقتی برای خدا باشی تازه همه چیزت رو بدست میاری!
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مصطفی_صدرزاده
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
#کتاب_من_میترا_نیستم🐳
#قسمت_شصت_و_هشت💙
مهرداد وقتی وصیت نامه زینب را خواند به یاد حرف های او درباره شهادت افتاد و برای ما تعریف کرد که زینب در اولین مرخصی او از اصفهان درباره شهادت سوالاتی پرسیده بود.
مهرداد حرفهای زینب را خیلی جدی نگرفته و یک جواب معمولی به او داده بود اما آن روز زینب با تمام احساس از شهید و شهادت برای برادرش حرف زده بود.
مهرداد گریه می کرد و می گفت ای کاش زودتر باورش کرده بودم. با اینکه زینب کوچکتر از خواهرها و برادرهایش بود و آنها جبهه بودند و زینب در پشت جبهه اما بیشتر از از آنها به شهادت علاقه داشت.
بعد از شهادت زینب گلزار شهدا، خانه دوم من شد. مرتب سر مزار زینب میرفتم. یک روز سر قبر زینب نشسته بودم که یکی از مامور های گلزار شهدا آمد و کنارم نشست و گفت من این دختر را خوب می شناسم مرتب به زیارت قبور شهدا میومد خیلی گریه میکرد و با آنها حرف می زد من با دیدن اون احساس می کردم شهید میشه اما نمیدونستم چطور و کجا.
بعد از شهادت زینب کم کم عادت کردم که هر روز یک نفر از راه برسد جلو بیاید و بگوید که به یک شکلی زینب را می شناسد. از خودم خجالت کشیدم که آنطور که باید و شاید دخترم را نشناختم و قدرش را نفهمیدم.
🍒🍃روزهای بی قراری🍃🍒
بعد از چهلم زینب مینا و مهری برای برگشتن به آبادان این دست و آن دست می کردند آن ها در جبهه از مجروحان مراقبت میکردند و مفید بودند دوست داشتن سر کارشان برگردد ولی نگران من بودند.
من با برگشتن آن ها مخالفت نکردم دلیلی نداشت به کارشان ادامه ندهند مهران و مهرداد هم به جبهه برگشتند البته حال مهرداد خوب نبود ولی به خاطر اینکه سرباز بود و در ارتش خدمت می کرد نمی توانست بیشتر بماند.
جعفر همچنان در ماهشهر کار می کرد هر چند روز یک بار به شاهین شهر میآمد.
با رفتن بچه ها من ماندم و مادرم و شهرام و شهلا. بدون زینب داغ بزرگی روی دلم بود که تا ابد سرد نمی شد هر جای خانه میرفتم رد پای زینب را میدیدم.
شب و روز دخترم همراهم بود با رفتن زینب همه چیز دنیا بی رنگ و بی ارزش شد. مراتب خوابش را می دیدم این خوابها دلتنگیم را کمتر می کرد.
شب هایی که در عالم خواب او را می دیدم حالم بهتر می شد انگار نوعی زندگی جدید را با زینب شروع کرده بودم.
یک شب خواب دیدم که وارد یک راهرو شدم راهرویی که اتاقهای شیشهای داشت. آقایی با پیراهن مشکی آنجا ایستاده بود وقتی خوب دقت کردم دیدم شهید اندرزگو است.
او به من گفت مادر دنبال دخترت میگردی؟ بیا دخترت توی اتاقه. زینب در یکی از اتاق های شیشه ای کنار یک گهواره نشسته بود. در گهواره بچه سفید و خوشگلی خوابیده بود.
نگاه کردم و گفتم: مامان تو بهشت شوهر کردی و بچه دار شدی؟ زینب جواب داد نه مامان این بچه، علی اصغرِ امام حسین(ع) هست اهل بیت جلسه رفتند و من از بچشون پرستاری می کنم. چقدر خوشحال شدم که زینب در بهشت در خدمت اهل بیت است.
ادامه دارد....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
توی ماشین داشت اسلحه خالی میکرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت میرفت.
به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟
به علی گفتم: کی بود این؟
گفت: #مهدی_باکری جانشین فرمانده.
گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی میکنه؟!
گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت....
#شهید_مهدی_باکری
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا