eitaa logo
اطلاع رسانی راضیه چهکند
327 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
978 ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم رب المهدی عجل الله ✨ ✅گشت وامر به معروف در کاجستان سرگروههای صالحین و اعضای گردان 🌷🌷🌷🌷🌷
✨بسم رب المهدی عجل الله ✨ ✅حضور تیم گشت وامربه معروف در کاجستان و همکاری با برادران نیرو انتظامی ۲۷اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
✨بسم رب المهدی عجل الله ✨ ✅حضور وهمکاری در برپایی نمایشگاه در کاجستان ۲۷اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
✨بسم رب المهدی عجل الله✨ ✅حضور اعضای شورای پایگاه وگردان در نمایشگاه کاجستان ،غرفه حس خوب وتشفیق بانوان به حضور در این غرفه ۲۶اردیبهشت ماه۱۴۰۳
🌿🌿بسم رب المهدی عجل الله 🌿🌿 باسلام واحترام قابل توجه خواهران عزیز 🌼🌼🌼 💠برگزاری مراسم ختم قرآن 🌷🌷 🔺باحضور قاریان ومداحان اهل بیت🍃🍃 ⏰زمان: فردا شنبه ۲۹اردیبهشت  ماه ساعت ۸نیم صبح🌷 🕌مکان: مجتمع فرهنگی مذهبی الحجت عج.🌺🌺 سلامتی وفرج آقا امام زمان عجل الله 🖤🥀شادی روح همه شهداء و مادران وپدران آسمانی الخصوص اموات مد نظر فاتحه مع الصلوات منتظرحضورسبزتان هستیم.🌷 ضمن حضور اطلاع رسانی بفرمایئد 🌹📣  •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈•
به اطلاع اهالی محترم میرساند؛ به مناسبت  چهلمین روز درگذشت مرحوم مغفور شادروان بمانعلی قیاسی مجلس ترحیمی فردا شنبه مورخه ۱۴۰۳/۰۲/۲۹ از ساعت ۱۶ الی ۱۷ در محل مسجد بلال واقع در شهرک شهید مفتح(معصومه بالا) برگزار می گردد. شرکت شما سروران گرامی در این مراسم موجب شادی روح آن مرحوم و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل،روزی در رواق مطهر حضرت رضا(ع)مشرف بودم پیرمردی را دیدم که حضور قلب و خشوعش ‍ من‌را متوجه او ساخت.وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است،او را در بلند شدن کمک کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجره‌ام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزلش همراهی کردم و سخت به او علاقه‌مند شدم،به‌طوری‌که همه‌ روزه میرفتم و او را در کارهایش کمک می‌کردم و نام و محل و حالاتش راپرسیدم. گفت:نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا (ع) مشرف می‌شوم و مدتی توقف کرده،باز به عراق برمی‌گردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دومرتبه پیاده مشرف شده‌ام. در مرتبه اول سه نفر جوان،که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم،مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمی‌توانستند با من مشرف شوند،سخت افسرده و نگران بودند، هنگام وداع با من می‌گریستند و گفتند:تو جوانی و سفر اول پیاده و به‌زحمت می‌روی، البته مورد نظر واقع می شوی، حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام(ع) نموده،در آن محل شریف،یادی هم از ما بنما. پس آن‌ها را وداع نموده،به سمت مشهد حرکت کردم.پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم.پس از زیارت،در گوشه‌ای از حرم،حالت بی‌خودی و بی‌ خبری به من عارض شد،در آن حالت دیدم حضرت رضا(ع) به‌ دست مبارکش نوشته‌های بی‌شماری بود که به تمام زوار از مرد و زن،حتی به بچه‌ها هم نوشته‌ای می‌داد. چون به من رسیدند،چهار نوشته به من مرحمت فرمود.پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ فرمود:یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت،عرض کردم این کار مناسب حضرتت نیست و خوب است به دیگری امر فرمائید تا این نوشته‌ها را تقسیم کند.حضرت فرمود:این جمعیت همه به امید من آمده‌اند و خودم باید به آن‌ها برسم. پس‌ از آن یکی از نوشته‌ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته ‌شده بود: "خلاصی از آتش جهنم،ایمنی از حساب،داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا (ص)" 📚داستان‌های شگفت‌انگیز،آیت الله دستغیب،ص۱۶۵