eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
612 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که تمامی ملائک، مولا از حسن تو گویند یکایک، مولا این ذره کجا و آفتابی چون تو «کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثَنائِک» مولا؟ @raziolhossein
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی @raziolhossein
یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکّل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم @raziolhossein
همین که در تنش زهر شب افتاد امام هادی از تاب و تب افتاد چو وارد کردنش در بزم شادی به یاد عمه‌جانش زینب افتاد @raziolhossein
نیمۀ شب امام رابردند خانه و خانواده مضطرب است نگرانِ امامِ هادی شد سامرا بی قرار و ملتهب است من بمیرم که پیش چشمانش سَبِّ جدِّ گرامی اش کردند دل هفت آسمان به درد آمد بس که بی احترامی اش کردند می بَرَندش بدونِ عمامه غربت از چشمهاش معلوم است خوب که ،  در رُخش نگاه کنی مثل جدّش علیست مظلوم است جان به قربان آن امامی که دستهایش به غصه زنجیر است علتِ بردنش به بزم شراب به گمانم به قصد تحقیر است متوکل مقابل حضار اندکی آمد و توقف کرد بی حیا از شرابِ در دستش به امام دهم تعارف کرد خواست تا که امام هادی را نحوهء دیگری عذاب دهد گفت با او که شعر میخوانی منتظر ماند تا جواب دهد حضرتش قصد شعر خواندن کرد کرد آغاز معجزاتِ کلام سخنش مثل تیغ حیدر بود محشری شد به پا زِ شعر امام بر سرِ دشمنش خراب ، آقا گویی آن خانۀ مجلل کرد شعرها در مَذَمّتِ دنیا عیش او را به غم مبدل کرد متوکل که منقلب گردید در خود احساس روسیاهی کرد لااقل در میان آن مجلس از امام آمد عذرخواهی کرد دشمنی هم سراغ دارم که پرچم ظلمِ بی امان برداشت در قبال سری که قرآن خواند بی حیا چوب خیزران برداشت پیش زنها و بچه ها ، ملعون پستی اش را به خلق ثابت کرد ضربه را بر لب و دهانش زد صوت قرآن به چوب ساکت کرد گریه کردیم بر حسین ، ولی حال زینب کجا و ما ؟ هیهات ما شنیدیم و خواهرش دیده وای بر حال عمۀ سادات @raziolhossein
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا صفاست در حرم با صفای حضرت هادی مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی کشند منّت و عطای حضرت هادی زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی درندگان زمین التجا برند به سویش پرندگان هوا در هوای حضرت هادی اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی دلم که درد گناهش به اختصار کشانده پناه برده به دار الشّفای حضرت هادی مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات ملاحت سخن دلربای حضرت هادی به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی به ارزش سخن دلربای حضرت هادی مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم بود رضای خدا در رضای حضرت هادی هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل که بود در پی جور و جفای حضرت هادی به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش زمین سامره شد کربلای حضرت هادی سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را که شد خموش صدای دعای حضرت هادی شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم) توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی @raziolhossein
شکست بال و پرش آسمان تکان می‌خورد ز درد روی تنش، رنگ ارغوان می‌خورد میان بستر خود او ز درد می‌پیچید گره به کار اهالی آسمان می‌خورد برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد ز بس که زخم زبان او از این و آن می‌خورد تو را خدا دگر او را به کوچه‌ها نکشید خدا نکرده زمین گر در آن میان می‌خورد- -جواب مادر او را چگونه می‌دادید چه قدر خون جگر او ز دست‌تان می‌خورد میان بستر خود تشنه روضه سر می‌داد صدای گریه و آهش به گوش جان می‌خورد چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می‌خواند که گوئیا به لبش چوب خیزران می‌خورد شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد کأنَّ ضربه ز سر نیزه‌ی سنان می‌خورد @raziolhossein
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره وی در همه ی عمر ستم دیده هماره سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر غم های فراوان تو بیرون ز شماره کی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت با جام می خود به سویت کرده اشاره از هجر تو باید کمر کوه شود خم جایی که گریبان ولایت شده پاره تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده همراه عدو رفتی و او بود سواره از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره فوجی پی آزار دلت دست گشودند قومی ز دفاع تو گرفتند کناره «میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره @raziolhossein
دوستان بر من تنها زوفا گریه کنید به غم نور دل ابن رضا گریه کنید مادرم فاطمه امروز عزادار من است یاری فاطمه گیرید عزا گریه کنید به تسلی دل زار و غمین پسرم پای تابوت به صد شور و نوا گریه کنید حضرت هادیِ تان را به غریبی کشتند به غریبی من امروز شما گریه کنید پاره پاره شد از آن زهر دل پر دردم به دل پاره ام از زهر جفا گریه کنید زهر دادند ولی تشنه نکشتند مرا همه بر تشنه لبِ کرببلا گریه کنید چون شنیدید که در بزم شرابم بردند به غم عمه مظلومه ما گریه کنید زینب زار کجا مجلس اغیار کجا به پریشانی ناموس خدا گریه کنید به نگاهی که زخجلت به روی خواهر بست سر ببریده شاه شهدا گریه کنید یاد آن قاری قرآن که لبش پر خون شد یاد آن چوب و لب و طشت طلا گریه کنید جای آنانکه به هم جام تعارف کردند جای آن قهقهه و هلهله ها گریه کنید یاد طفلان یتیمی که کتک می خوردند جرمشان جمله همین بود چرا گریه کنید @raziolhossein
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند هنوز بردن نامت کمال بی‌ادبی است به لفظ "حضرت آقا" تو را صدا بکنند فرشته‌ها همه هنگام سجده حیرانند که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است به زهر زخم دلت را چرا دوا بکنند دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست که زیر قبه برایت کمی دعا بکنند خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند خدا کند که غریبانه دست و پا نزنی ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند دوباره از لب خشکت سلام می‌ریزد همین‌که روی تو رو سوی کربلا بکنند... سلام بر بدنی که سه روز بعد آن را ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند... @raziolhossein
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینه صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی @raziolhossein
خوشا سری که شود خاک پای حضرت هادی خوشا دلی که پرد در هوای حضرت هادی به چشم بسته خدا را به روی باز ببیند به دیده هر که نهد خاک پای حضرت هادی ز قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُود غم کسی که زاد رهش شد ولای حضرت هادی به سیم و زر نکند اعتنا کسی که به عالم طلب کند نظر کیمیای حضرت هادی به سعی بنده نیاید به دست، قرب خداوند مگر که درک کند دل، صفای حضرت هادی کسی که جان جهان بود، داد جان به غریبی هزار جان مقدّس فدای حضرت هادی ندانم این که به دوران چه‌ها رسید به جانش ز کینۀ متوکّل، دغای حضرت هادی به یاد بزم شراب یزید سفله فتادم که بزم خمر شد از کینه، حضرت هادی به یاد چوب و لبان حسین گریم و گویم نبود چوب جفا از برای حضرت هادی چه خیر بهتر از این «رستگار» را که ز توفیق رسید بر در سلطان، گدای حضرت هادی @raziolhossein