eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.9هزار دنبال‌کننده
622 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در مُلک خدا سکه به نام همه کس نیست خورشید ولا ساکن بام همه کس نیست جبریل سلام آور حق است برای این مرد که محتاج سلام همه کس نیست من فال زدم در دل دیوان خداوند "لولا علی . . ." آمد که مقام همه کس نیست لا سیف به جز تیغ دو پیکر که خدا گفت زیبنده ی دستان و نیام همه کس نیست با خطبه ی بی نقطه نشان داد به عالم این اوج بلاغت به کلام همه کس نیست آن روز که لات و هبل افتاد عیان شد بر دوش نبی عرصه ی گام همه کس نیست خوشحالم از این گردش ایام که در آن حتی قلمم نیز غلام همه کس نیست یک روز غدیر آمد از آن روز مبارک مولای من است او و امام همه کس هست @raziolhossein
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی هله ‌ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری که ندیده‌ام به دو دیده‌ام ، چو تو گوهری چو تو جوهری هله ‌ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیده‌ای فَقرات نفس شکسته‌ای ، سُبحاتِ وَهم دریده‌ای همه دیده‌ای نه چنین بود شه من تو دیده‌ی دیده‌ای ز حدودِ فصل گذشته‌ای ، به صعودِ وصل رسیده‌ای ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف همه گفته‌اند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف بُلغای عصر به نطقِ خود ، شده‌اند لالِ تو یا علی تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقه‌ی دنیوی أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخله‌ی موسوی ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانه‌ی معنوی که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی هله ‌ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی ز بروز جلوه ما‌خلق ، به مقام و رتبه مقدّمی به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی تو چه بنده‌ای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت رسدت ز مایه‌ی بندگی ، که رسی به پایه‌ی سلطنت همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت شده ختم دوره‌ی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی  تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک  شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنه‌ی مَلَک به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی تویی آن¬که تکیه‌یِ سلطنت ، زده‌ای به تخت مؤبّدی ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان به پیاله‌ی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو می‌فشان ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان نه منم ز باده‌ی عشق تو ، هله مست و بی‌دل و بی‌نشان همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم  ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم  به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم  شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم  نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی تویی آن¬که سِدره‌ی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان به مکان نیائی و جلوه‌ات ، به مکان ز مشرقِ لا‌مکان رسد استغاثه‌ی قدسیان ، به درت ز لانه‌ی بی‌نشان چو به اوج خویش رسیده‌ای ‌، ‌ز عِلوّ قدر و سُموشّان همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و ما‌یکون فلک و زمین به اراده‌ات ، شده بی‌ سکون شده با سکون تویی آن مُصوّرِ ما‌خَلَق ، که من الظّواهر و البطون بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت نشناخت غیر تو هیچ‌کس ، ازّلیتت ابدّیتت تو چه مبدأ‌یی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی  @raziolhossein
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
گلو را تا به وصف آن شمایل، استخوان گیرد هما در سایه‌ی اقبال آید آشیان گیرد . دِماغم آنچنان از خویش رنگ غیر می‌دزدد که می‌ترسم گل از گلزار و بوی از بوستان گیرد . اگر بر خاک گویم قصّه‌ی خود را به هم ریزد اگر داغ دلم را بال بخشم آسمان گیرد . نه زندانی‌ست حاجاتم، نه در گیرد مناجاتم دعایم را مَلَک در آسمان یک‌درمیان گیرد . چُنان در گریه چشمان ترم عین الحیات آمد که خضر از جوشش چشمم حیات جاودان گیرد . در این گلگشتِ امکان فقر مطلق قیمتی دارد اگر طرحی تهی انداختی آری همان گیرد . به طاقِ حیرتش گر می‌تنم زین سعی خوش دارم بهار خاطرم را کسوت رنگ خزان گیرد . دو بالایی از آن ساغر سبک‌سیرانه می‌جویم که بار از دوش من بی‌منّت رطل گران گیرد . همان ساغر که گر دُردی از آن بر مرده افشانی سبو در دست، دست‌افشان، علی‌گویان، زبان گیرد . علی گفتم، زبانم لالِ آن خلّاقِ مطلق شد از او می‌خواهم اینک تا زبان چامه جان گیرد . اگر در مدح او مضمون تراشم، ذهن می‌سوزد وگر در وصف سنگینش قلم گیرم بنان گیرد . ز شرم از غنچه‌بودن سیْر امکان عدم کردم مبادا دامنش گردی از این خجلت‌عنان گیرد . به خود تا آمدم از خویش پرسیدم که رزّاقت کجا از کام ذوق این طفیلی لقمه‌نان گیرد؟ . هر آن‌کس بر سماطش می‌نشیند طرفة العينی خجالت‌بارگی باشد که نان از این و آن گیرد . نوال از سفره برمی‌چینم و اندیشه‌محدودم نمی‌دانم که از خوانش جهانی رایگان گیرد . تقلّای ملاقاتش به جلوت درنمی‌گنجد محال است آن جلال محض نقشی در عیان گیرد . به میل قنبرش گر خیزد آهنگ مدارایی تعجّب نیست گر دنیا و عقبا را ضِمان گیرد . سراغ شأن او را گر ز غیر از ذات حق جویی چنان باشد که عمیایی نشان از بی‌نشان گیرد . ورای پرده‌ی حُسنش، علی گر جلوه‌ بنماید شگفت‌آور نخواهد بود جان از انس و جان گیرد . علی ممسوس فی الذّات‌ست، پس حق نیز می‌شاید مزارش را نه در خاک نجف، بل لامکان گیرد . عناوین جهان زیبنده‌ی خواهندگان باشد مرا این بس‌که "جوهر' را چو کلب آستان گیرد @raziolhossein
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
چون ذات علی، ولیّ حق، مظهر هوست گر نام ورا خدا علی خواند نکوست در خانه‌ی حق، علی به دنیا آمد "از کوزه همان برون تراود که در اوست" دریاست علیّ و جمله هستی چون جوست مغز است همه علیّ و عالم همه پوست در کعبه اگر علی به دنیا آمد "از کوزه همان برون تراود که در اوست" تا حبّ علی مرا بُوَد در رگ و پوست رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست جز نام علی، لب به سخن وا نکنم "از کوزه همان برون تراود که در اوست" گفتم به خرد: ای که تو را رأی نکوست! آثار خداست در علی یا هُوَ هوست؟ گفتا به خدا! که او خدا نیست ولی "از کوزه همان برون تراود که در اوست" (ظاهرا") گفتم كه علي،گفت بگو سِرُّ الله گفتم كه علي،گفت بگو عين الله گفتم كه به وصفش چه بگويم گفتا لا حول و لا قوه إلّا بالله @raziolhossein
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
هر كس تو را نداشت لياقت نداشته ست هر كس نشد فدات ، سعادت نداشته ست در چشم اهل معرفت از خار كمتر است هر كس كه رنگ و بوي ولايت نداشته ست فيـــضي نبــرده از بركـاتِ محبّتــت از دشمنت ، دلي كه برائت نداشته ست بي امتحان مِهر علي ، يك تن از رُسُل بر دوش خويش مُهر نبوّت نداشته ست جايي كه تو نمونه ي انسان كاملي گوساله ، حقّ غصب خلافت نداشته ست بي نام تو نواي اذان بدتر از غِـــناست در كشوري كه شيعه حكومت نداشته ست در آستان بيت گِلين ات نوشــته اند اين شاه ، تاج و تخت و عمارت نداشته ست مردي در اين جهان به ابالفضل تان قسم اندازه ي تو رحم و مروّت نداشته ست آواي "لافتيٰ"ست كه پيچيده هر طرف يعني كسي به جز تو فتوّت نداشته ست از طرز ضربه هاي تو فهميده ايم كه دستي شبيه دست تو قدرت نداشته ست تنها ، به قلب كفر زدن كار حيدر است اينگونه ، هيچ كس دل و جرأت نداشته ست سرها چه مي شود كه چنين پَرت مي شوند؟ گر ضربه هات سرعت و شدّت نداشته ست سـرتاسـر نقــاط جهان را گرفته اي نامي به قدر نام تو بركت نداشته ست تنهـــا ، به بارگاه سليماني شماست جايي كه مور ، حسّ حقارت نداشته ست بيچاره آن كسي ست كه برگشته از نجف بيچاره تر كسي ست كه رُخصت نداشته ست شب هاي جمعه ، جز نجف و كربلا، خدا جايي به سر هواي زيارت نداشته ست @raziolhossein
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
ای افتخار حل و حرم ،یاعلی مدد ای جشمه زلال کرم، یاعلی مدد آمدبرون زجنت وشدتوبه اش قبول آدم که گفت دم همه دم، یا علی مدد وقتی خلیل هیبت بتخانه را شکست فریادزد قدم به قدم، یا علی مدد مثل تودریتیم نوازی کسی نشد در گردش زمانه علم، یاعلی مدد درجام جان منتظران فرج ببین غم ریخته است برسرغم، یاعلی مدد مارا ولایت تو کندعاقبت به خیر ای درکف تو لوح وقلم، یاعلی مدد خواهم ز فیض بندگی آستان تو محتاج دیگران نشوم، یاعلی مدد ای آنکه درگرفتن حق تو پشت در یاس کبود خورده قسم، یاعلی مدد ای لطف تو زیادترازحد قبول کن ازما همین ارادت کم، یاعلی مدد @raziolhossein
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
موحد دو دلبر نمی بیند اصلا دو قبله... دو منبر... نمی بیند اصلا هر آن کس که مست امیر عرب شد کم از خیر مادر نمی بیند اصلا کسی که دلش از محبت، حرم شد دلش را مکدر نمی بیند اصلا مشامی که بوی نجف را چشیده صفایی به قمصر نمی بیند اصلا دلم در نجف مانده و منزلی را از این خانه بهتر نمی بیند اصلا کسی که نگاهش به ایوان بیافتد خودش را که دیگر نمی بیند اصلا به چشم خدابینِ سلمان یقینا علی را اباذر نمی بیند اصلا زمین احد شاهد است این که احمد از او با وفاتر نمی بیند اصلا به جز مرتضی فاتح دیگری را به خود باب خیبر نمی بیند اصلا اگرچه فلان و فلانی گریزند کسی پشت حیدر نمی بیند اصلا ملائک تماشاگر یک جوان مرد علی ضربه می زد، خدا کیف می کرد @raziolhossein
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست عزتش مال خودش بود به من هم بخشید آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد برکت نان حلال پدرم دست علیست خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا به کسی کار نداریم کرم دست علیست ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم.. چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید کار تلقین تن محتضرم دست علی ست کربلایم ز علی و نجف من ز حسین سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند.. بخدا علت چشمان ترم "دست علیست" @raziolhossein
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
درد هر جا بُـوَد دوا هم هست خوف در سينه ي رجا هم هست من مريض توأم ، طبيبِ هـمه اين مريضي خودش شِفا هم هست نوكرانـت به چشم من شاهـند گرچه در كوي تو گدا هم هست متنِ اذن دخول ، مي گويد: حرمت خانه ي خُدا هم هست در جوار تو اي تمـامـيِ خِـير لذّتي بهـتر از صفا هم هست چونكه در ملك توست قيمتي است گرچه ايوان پُر از طلا هم هست به گُلاب گُـلِ بهشت قـسم گرچه اسم تو غـم زُدا هم هست (فَاسْـتَعِد لِلبلا)به ما گفته ست كه كـنـار ولا ، بلا هم هـست با وجودي كه وقفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خاكِ پا هم هست از سكوتِ ابوذرت پيــداست عاشقِ بي سر و صدا هم هست آنچه گفـته (فؤاد كرماني) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك اي كه حُبّ تو اصـل اسلام است كار دين بي تو بي سر انجام است از در خانه ي تو تا----ملكـوت اين مسافت به قدر يك گام است چه كسي جُز تو اي سَلوني گو عالم است و عليم و عَـلّام است ؟ تا كه داريم خَـتمِ ناد علي كي نيازي به ختمِ اَنعام است ؟ پـسـرت گفـته :(نَحْـنُ ذِكْـرُ الله) كـه به ياد خُدا دل ، آرام است هر كـسي پات را نبوسيده بايد اينگونه گفت : ناكام است فائـزون را اگر تويي سـاقيِ دسـت ما دور گردنِ جام است مـردِ راهِ تو در وفايِ به عهد مثل سلمان هميشه خوشنام است جامه ي نوكريت بـر تنِ ما جلوه اش چون لباسِ احرام است ليلةُ القَـدر با تو خُورده گِرِه كه نوشـتند خيرُ الأيّام است آن قدر(ذُوالجـَلال)هستي كه در پس نام تو (وَالإكْـرام)است گاه يك بيت ظاهراً كُـهـنه در دلش صدهزار پيغام است عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك همه جا را تو در نظر داري از نهــانِ همه خـبر داري از يَـدُ الّلهي تو معلوم است دست در خـلقتِ بشر داري عُمرِ خلقت تمام خواهد شد اگر از صُنع ، دست بـرداري همه، اي عشق در هواي توأند.. تو هـواي كه را به سر داري؟ گيرم اصلاً همه كريم شوند در كـرم بـاز بيشتر داري همه ي ثروت خـدايي تو كِي نيازي به سيم و زَر داري؟ چه كسي هست كه حذر نكند؟ از تو كه اين قَدَر جگر داري شاهدِ من هزار ركعت توست كه چقدر اُنس با سحر داري چاه از سوزِ آه گرم تو سوخت نكند بر جگـر شرر داري ؟ مي كِشي پاي خويش را بر خاك نكـند نـيّت سـفر داري ؟ بابِ عـلمِ نبي و بـابُ الله تو دلي پُـر ز دست در داري هر چه داري ، پـيامبر دارد هر چه دارد پيامبر ، داري عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك @raziolhossein
۲۰ فروردین ۱۴۰۲