eitaa logo
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
436 دنبال‌کننده
3هزار عکس
287 ویدیو
29 فایل
ما اینجا جمع شدیم که بگیم... 💯میشه هم دیندار بود و هم به بالاترین لذت ها رسید رسالت دین در همین هست 👆 ارتباط با ما: @hajeb114
مشاهده در ایتا
دانلود
ایران عزیز را بهتر بشناسیم🇮🇷🇮🇷 🌷🍃🌼🍃🌷🍃🌼🍃🌷🍃🌼🍃 @razkhoda
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 1⃣6⃣ ✅ #فصل_پانزدهم 💥 صمد ایستاده بود روبه‌رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولی
🌷 – قسمت 2⃣6⃣ ✅ 💥 سرش را انداخت پایین و باز کوک‌های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه‌های جنگ را نشان می‌داد؛ خانه‌های ویران‌شده، زن‌ها و بچه‌های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک‌دفعه دیدم همین‌طور اشک‌هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: « پس چی شد...؟! » سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: « آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه‌ی بچه‌ای می‌آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه‌ی مخروبه‌ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می‌آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه‌ی قنداقه‌اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه‌ی مادرش مک می‌زد. اما چون شیری نمی‌‌آمد، گریه می‌کرد. » 💥 از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: « حالا ببین تو چه آسوده بچه‌ات را شیر می‌دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی. » گفتم: « خدا را شکر که تو پیش منی. سایه‌ات بالای سر من و بچه‌هاست. » کاسه‌ی انار را گرفت دستش و قاشق‌قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: « قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا‌(س). الهی اجرت با امام حسین‌(ع). کاری که تو می‌کنی، از جنگیدن من سخت‌تر است. می‌دانم. حلالم کن. » 💥 هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس‌هایش را پوشید، گفت: « دنبال من آمده‌اند، باید بروم. » انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می‌کردم، پایین نمی‌رفت. آمد پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « زود برمی‌گردم. نگران نباش. » 💥 صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه‌اش بود. باید شیرش می‌دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می‌دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج‌ونیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه‌ی سمیه بلند شد. بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن‌طرف‌تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. 💥 طفلی‌ها بچه‌های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بوند. بازی و سرگرمی‌شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب‌ها را این‌طور می‌گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه‌ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه‌کار می‌کردم. بچه‌ی چهل روزه را که نمی‌شد توی این سرما بیرون برد. 💥 سمیه به سینه‌ام مک می‌زد و با ولع شیر می‌خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: « طفلک معصوم من، چقدر گرسنه‌ای. » صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه‌ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی‌سر و صدا رفتم توی راه‌پله. گفتم: « کیه... کیه؟! » صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه‌اش خانه را روی سرش گذاشته بود. پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: « کیه؟! » 💥 کسی داشت کلید را توی قفل می‌چرخاند. صمد بود، گفت: « منم. باز کن. » با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم. خندید و گفت: « پس چه‌کار کرده‌ای؟! چرا در باز نمی‌شود. » چشمش که به میز افتاد، گفت: « ای ترسو! »دستش را دراز کرد طرفم و گفت: « سلام. خوبی؟! » صورتش را آورد نزدیک که یک‌دفعه مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در. هر دو چند قدم عقب رفتیم... 🔰ادامه دارد...🔰 @razkhoda
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟📽 مستند مریم 🍃🌹جسد دختری که ۱۳۶ سال است سالم مانده 😳 ‌‌‌‌‌‌┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @razkhoda 🆔
برنادت سوبیرو که بود؟ می گویند برنادت ( معروف به ماری برنادت ) کسی بود که با عالم ماورا الطبیعه در ارتباط بوده است. دخترکی که بدون هیچ سوادی از زبان زنی زیباچهره سخن می گفت و مردم را پند و اندرز می داد. شاید فکر کنید حتما همه چیز دروغ است و ریا...در تاریخ افراد زیادی بوده اند که ادعا کردند از امامان و پیامبران پیام می آورند و دروغ بودن سخن همه ی آن ها ثابت شده است، اما برنادت سوبیرو با همه ی آن ها فرق دارد زیرا پس از گذشت سال ها هنوز هم جسدش سالم است و نپوسیده و این اتفاق نادر را به همین موضوع نسبت می دهند. داستان هر چه هست؛ حقیقت است یا دروغ باید به دل ماجرا رفت و پرده از این راز برداشت... پس در ادامه با کارناوال همراه باشید تا با این قدیسه و زندگی او بیشتر آشنا شویم. برنادت سوبیرو در روستای لورد ( Lourdes ) در جنوب فرانسه، در سال 1844 میلادی در خانواده ای پر جمعیت چشم به جهان گشود. برنادت 6 برادر و 2 خواهر داشت و نام پدر و مادر برنادت لوئیس سوبیر ( Louise Soubirous ) و فرانسیسکو سوبیرو( François Soubirous ) بوده است. پدر برنادت مردی آسیابان و تهیدست بود و به سختی مخارج زندگی را تامین می کرد و برنادت همیشه با فقر دست و پنجه نرم می کرد. سال های اولیه زندگی او: برنادت بزرگ ترین فرزند خانواده بود و مسئولیتش نسبت به دیگر خواهر و برادرانش سنگین تر. در دوران کودکی او سه فرزند خانوادیشان به دلیل نبود امکانات، بیماری و فقر جان باختند به همین دلیل آموزش و پرورش و تعلیم در خانواده ی آن ها جایگاهی نداشت. برنادت هم تحصیل نکرد اما در کلاس های آموزش مسیحی که خواهران روحانی به صورت خیریه برپا می کردند، شرکت می کرد. برنادت در جوانی: گفته می شود برنادت دختری بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و همیشه تسبیح به دست داشت و ذکر می گفت. وی چندبار مدعی شد که بانویی نورانی و مقدس را می بیند و با وی سخن می گوید اما کسی جز او آن بانو را نمی دید به همین دلیل اغلب برنادت را دروغگو می پنداشتند. برخی دیگر به او ایمان آوردند و از پیروان وی شدند. برنادت پس از مدتی شروع به ابلاغ پیام های آن بانوی قدیسه به مردم کرد و آن ها را به خوب زیستن، محبت و موضوعاتی از این قبیل تشویق می کرد. او در طول زندگی به کارهایی مانند خیاطی، گلدوزی، پرستار در درمانگاه و متصدی حفاظت از ظروف مقدس کلیسا پرداخت. مرگ برنادت: گفته می شود او در دوران زندگیش معجزاتی مانند شفای بیماران را انجام می داد، سر انجام او در جوانی و در سن 35 سالگی از دنیا رفت. دلیل مرگ او بیماری طولانی مدتش بود؛ می گویند او در بستر بیماریش به صورت مداوم ذکر می گفت، توبه می کرد و با مریم مقدس سخن می گفت. آخرین کلماتی که وی هنگام مرگ گفت این بود: Blessed Mary, Mother of God, pray for me! A poor sinner, a poor sinner به معنای: خوشا به مریم مقدس، مادر خداوند، برای من دعا کن، گناهکار فقیر و ضعیف. برنادت بسیار غریبانه در حالی که از بیماری وبا و آسم رنج می برد روی یک صندلی در خانه اش نشست و پس از راز و نیاز با حضرت مریم در16 آپریل 1879 جان باخت. بدن این قدیسه در  صومعه ی کلیسای گیلدارد ( the Saint Gildard Convent ) به خاک سپرده شد، پس از گذشت 55 سال او توسط کلیسا به عنوان قدیسه ای پاکدامن معرفی شد. 🆔 @razkhoda 🍃🌹
#سلام_دوستان_خوب_رازخدا برنگاههایے ڪہ🍃 صداقت زینت شان است🌸🍃 سلام برمهر آدمے ڪہ🍃 بالاترین سرمایہ است 🍃 سلام بہ شما مهربانان ڪہ🌸🍃 بهترین همراهان هستید🍃 #صبح_زیباتون_بخیر_☕ 🌹 @razkhoda
🌸🍃امام رضاعليه‌السلام»فرمودند:☝️ مؤمن کسي است که وقتي کار خوبي مي‌کند شاد و خوشحال مي‌شود 🌸🍃 و زماني که گناهي مرتکب گردد استغفار و(از خداوند)طلب آمرزش مي‌نمايد. (بحار، ج۷۱،ص۲۵۹) 🌿 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 44 💕◈•══•💞•══•◈🌷 #راز_خدا #مدیریت_رنج_ها 43 🔶 کسی که عاشق خداوند متعال باش
* .... * 46 💕◈•══•💞•══•◈🌷 45 🌺حضرت امام خمینی (ره) شب ها چند بار از خواب بیدار میشدن و نماز شب رو میخوندن برای اینکه بیشتر رنج بکشن. 😌 💖عاشق اصلا دوست داره به خاطر خدا هی رنج بکشه... ⛔️ اما راحت طلبی کاری با ما میکنه که اصلا خیلی از این مفاهیم رو متوجه هم نمیشیم... 😒 ✅ شما یه مدت رنج نماز شب رو بکش، خدا خیلی زود بهت لذّتی میده که قطعا توی اون خوابیدنه نبود... 🚸 فقط باید مراقب باشیم که وقتی اون لذّت رو چشیدیم با تکبّر و عُجب خرابش نکنیم.... ╔››═:":══💖══:":═‹‹╗ @razkhoda ╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا