52.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۱۹ دیماه سالروز عملیات افتخار آمیز کربلای ۵ با رمز یا زهرا(س) در منطقهٔ شلمچه و شرق بصره.
🔷 پیچیدهترین و گستردهترین عملیات دفاع مقدس بهمراه تصاویر واقعی کمتر دیده شده از عملیات کربلای ۵ و حضور خبرنگاران داخلی و خارجی در جزیره باوارین و تاسیسات پتروشیمی عراق بعد از پیروزی در عملیات کربلای پنج .
🌷 یاد و خاطره همه شهدا بخصوص شهید عملیات کربلای چهار و پنج گرامی باد 🌷
سلامعلیکم
یادآوری:
مراسم هفتم مرحومه حاجیه خانم
انصاری همسر آقای حاج سعید خازنی
امروز(سه شنبه )ساعت ۱۵
گلزارشهدا حسینیه امام خامنهای
هئیت رزمندگان اسلام قم
هدایت شده از موسسه فرهنگی دارالقرآن رزمندگان اسلام قم
مراسم هفتگی
🔹 شب های جمعه
🎤 سخنران :
حجت الاسلام والمسلمین نوراللهی
🕜 زمان :
پنجشنبه ۲۱ دی ساعت ۱۹:۳۰
🕌 مکان :
گلزار شهدای علی بن جعفر (ع)
حسینیه امام خامنهای
#هیئت_رزمندگان_اسلام_قم
🆔 @razmandeganqom
🌐 Razmandeganqom.ir
🌹برگی از حماسه کربلای ۵🌹
🍃حسن ایرانیزاده رفت روی جاده و با شلیک آرپی جی یک تیربار را خاموش کرد! و همین باعث شد حجم آتش به سمت ما شدت بگیرد ! تیربارها جایمان را پیدا کرده بودند! همزمان بیش از ۱۰ تیربار و دو لول و چهار لول به طرفمان شلیک میکردند، در شانه خاکی جاده به زمین چسبیده بودیم. برای خاموش کردن تیربارها یا باید میرفتیم روی جاده و یا تمام قد میایستادیم و گر نه موشک آرپی جی به هدف نمیخورد و یا هدر میرفت!باید هوای موشک هایمان هم داشتیم که بی مهمات نمانیم !!
سعید صیرفی نژاد آرپیجیاش را موشک گذاری کرد و با فریاد یا "حسین" خودش را روی جاده کشاند. هنوز نشانه گیری نکرده بود که گلولهای به کمرش خورد و کوله آرپیجیاش را شعلهور کرد. سعید به حالت سجده روی جاده افتاد و جسمش ققنوس وار آتش گرفت و در فاصلهی ۵ متری ما سوخت و جزغاله شد وبه سجده رفت وپرواز کرد! صدای یا"حسین" اش سالیان سال است هنوز درگوشم هست وهیچ یا حسینی جایش را پُر نمی کند (روحش شاد!)
پشت جاده سنگر گرفته بودیم. شدت آتش آن قدر زیاد شد که دیگر حتی نمیشد سر بالا بیاوریم. یک تیربار سمت چپمان بود که خیلی اذیت میکرد! جایش را کاملا شناسایی کردم و به حسن گفتم: «این خیلی وقته داره میزنه! حواست باشه مکث که کرد بزنیمش!» با حسن هماهنگ شدم و مترصد فرصتی که دو تایی دخلش را بیاوریم. تیربار یک لحظه ساکت شد، فریاد زدم: «حسن حالا وقتشه!!» یک، دو، سه گفتیم و با هم بلند شدیم و در کمتر از دو سه ثانیه آرپیجی را شلیک کردیم!! سنگر تیربار رفت روی هوا و خاموش شد. صدای تکبیر بچهها بلند شد! به سمت جلو حرکت کردیم تا رسیدیم به بچهها که در یک جوی بزرگ کنار نخلها سنگر گرفته بودند. حاج علی مالکی، محسن دلپاک، مرتضی میرغنی، داود گودرزی، مهدی شیخی، مهدی انصاری،سید محمدحسینی ، ابوالفضل ولی، احمد قارایی و چند نفر دیگر که ما هم بهشان ملحق شدیم!
محسن دلپاک با دیدن من گفت: «دهقان! ببین این تیربار جلو رو میتونی خاموش کنی؟» یک موشک گذاشتم سر آرپیجی، یکی هم دستم گرفتم، چندمتری سینه خیز رفتم تا درون جوی دیگری افتادم، بلندشدم وشلیک کردم ولی چون منطقه نخلستان بودهر دو موشکم خوردبه نخل ها ودست ازپا دراز تر برگشتم پیش بچه ها! به محسن گفتم: این جوری نمیشه اگه ۱۰۰تا موشکم بزنیم میخوره به نخل ها!!بعداز شلیک من دشمن دیوانه وار داخل نخلستان را میزد وما باجمع دوستان کماکان داخل جوی بزرگ کنار نخل ها چسبیده بودیم به زمین!!
داودگودرزی گفت: اگه یکی بره از بغل بهش بزنه خاموش میشه! محسن گفت: میتونی؟؟گفتم: تونستنش میتونم ولی... ولی ... یکی بامن بیاد بهتره! راستش پیش خودم گفتم اگه زدنم یکی باشه کمکم کنه! به هرحال دونفری اعتماد به نفس بیشتری هم داشتم،حسن ایرانی زد روی شونم گفت: من میام! یه کوله آرپی جی برداشتم سه تاموشک چاپوندم توش، یکی هم گذاشتم سرقبضه؛یکی هم دستم گرفتم شد ۵تا حسن هم یکی گذاشت سرقبضه دوتا هم گرفت دستش! با ۸موشک حدود ۲۰۰متردولا دولا به سمت چپ بچه ها حرکت کردیم وبعداز اون از روی حدود ۱۰تا جوی بزرگ بین نخل ها رد شدیم. حالا دیگر چندمتری هم از تیر بار جلو تر بودیم! خوب که نگاه کردیم دیدیم یک ضدهوایی دولول بالای یک سنگرکه احتمالا سنگر مهمات بود قرارگرفته وتیربار موردنظرما بعدازاین سنگر بود!
ادامه دارد.........
"دهقان"
(بسمه تعالی) "پروازِققنوس" ♦️♦️♦️ گویند ققنوس نام پرنده ای افسانه است که علی رَغمِ سوختن وخاکسترشدن دوباره وچندباره زنده خواهدشد!.... اماققنوسِ داستان ما افسانه نیست!اسطوره ای است جاودان وهمیشه زنده!!.......به یکباره انواع باران گلوله از تیربار ودولول وچهارلول وآرپی جی ازداخل نخلستان و ازسمت راست وروبروی جاده ای که به طرف شهرک دوعیجی عراق میرفت برسرمان باریدن گرفت... ستون درهم پیچید وآرپی جی زن ها آماده شدند برای خاموش کردن تیربارهای دشمن.آتش به قدری سنگین بود که حتی سَرک نمیتوانستی بکشی تا مکان تیربار را دریابی!همه پشت جاده کم ارتفاع پناه گرفته بودیم، رضایوسفی تا ایستاد برای شلیک دستش از بالای آرنج افتاد!درهیاهوی بستن زخم دست رضابودیم که سعیدیک یا"حسین" گفت: وغَلتی زدو رفت روی جاده، به زانو نشست تاتیرباردشمن را خاموش کند.انبوهی از گلوله به طرفش شلیک شد!گلوله ای به کوله آرپی جی اش اصابت کرد وکوله اش شعله ورشد!(خرج های آرپی جی درکمترین زمان به نقطه ذوب نزدیک میشوند)تلاش سعیدعزیزبرای رهایی از کوله آرپی جی ناموفق بود.!آن چهره ی معصوم وخدایی درحال سوختن به سجده رفت ومظلومانه ققنوس وارسوخت و پرواز کرد!.. وچه جانکاه وطاقت فرسا بود آخرین سجده ی عاشقانه ی او!سعیدعزیز چند متربیشتر با مافاصله نداشت... فریاد یا "حسین اش"سال هاست که درخاطرم مانده و قلبم رامی شکافدوهیچ "یا حسینی"جایش رانمیگیرد!..اوجانش میسوخت وما قلبمان آتش گرفته بود وچشمانمان خون گریه میکردوکاری ازدستمان برنمی آمد.... سعید صیرفی نژاد بچه اصفهان بودودانشجو ،قلم وکاغذ ومیز وصندلی را رها کرده بود وجهاد در راه خدا را انتخاب کرده بود! روحش شاد... یادش گرامی رزمنده جامانده ابوالفضل دهقان
🍃برگی از حماسه کربلای ۵🌹
"مکن ای صبح طلوع"
❤️"پرواز احمد"❤️
شبِ ۲۴ دی ۶۵........
در قسمت چهارم تا اونجایی براتون گفتم که قرار شد دو ساعت به دو ساعت نگهبانی بدیم. سرم اینقدر درد میکرد که حال و حوصله نگهبانی دادن رو نداشتم، از طرفی قرصهای مُسکنی که خورده بودم بی حالم کرده و خواب آلود شده بودم.پلک هایم سنگین شده بود وبه سختی چشم هایم را باز نگه می داشتم. حدودای ساعت ۱۰ شب بود. پا شدم یه چرخی توی خط و خاکریز زدم. آتش دشمن یه کم سبک تر شده بود و تردد بچه ها راحت تر انجام میشد. اما همچنان صدای توپخانه ارتش و سپاه به گوش میرسید و گاه گداری هم صدای سوت خمپاره هاو تیربارها سکوت شب را میشکست....
اومدم کنار ابوالقاسم ملک لی توی همون سنگری که با هم بودیم خوابیدم. ساعت یک بود که داود گودرزی اومد من رو بیدار کرد و گفت: تا ساعت سه نوبت شماست که نگهبانی بدید!!
یه کلاش برداشتم یه کم ازخاکریز رفتم بالا طوری که بتونم اونطرف خاکریز رو خوب ببینم. ۲۰ دقیقه ای نگهبانی داده بودم که حوصله ام سر رفت وچشم هایم رفت روی هم ، از خاکریز اومدم پایین و راه افتادم به سمت چپ خاکریز. از سنگر محسن دلپاک رد شدم. سینه خاکریز یه بسیجی کوله اش روگذاشته بود زیر سرش و با کلاه کاسکت توی سنگر خوابش برده بود! یادم نیست کی بود!! آهسته صداش کردم و گفتم برادر از ساعت یک تا سه نوبت نگهبانی شماست الان یک و بیست دقیقه اس پاشو تا سه نگهبانی بده بعدشم سنگر بغلی رو بیدار کن!! بنده خدا یه تشکر حسابی ازم کرد!! و منم اومدم توی سنگر دیدم ابوالقاسم پشت خاکریز داره نگهبانی میده. گرفتم خوابیدم!!
یکی دو ساعتی خوابم برد. با نماز شب نشسته ابوالقاسم که توی همون چاله ای که کنده بودیم و اسمش رو گذاشته بودیم سنگر، ازخواب بیدار شدم. یه کم غُرولُند هم بهش کردم که حالا چه وقت نماز شب خوندنه!؟ توی این جای تنگ؟! اما ابوالقاسم قنوتش طولانی بود و جوابم رو نداد ...
اذان صبح بود.
سینه خاکریز تیمم کردم و نماز صبح ام را خواندم. کم کم تیغه آفتاب روز ۲۴ دی ماه ۶۵ بالا آمد وحجم آتش خمپاره ها و توپ مستقیم تانکها شدید شد. بارانی از انواع و اقسام خمپاره و مینی کاتیوشا و توپ مستقیم باریدن گرفت.
من و ابوالقاسم هم زمین رو آنقدر کنده بودیم که تقریبا رفته بودیم زیر زمین!!
حدود ساعت ۹صبح بود که انفجارشدیدی سمت راست ما و خاکریز همهمه ای را ایجاد کرد. منشأ انفجار رو نفهمیدیم، یکی میگفت: خمپاره بود. دیگری میگفت: مینی کاتیوشا بود؟... هرچی بود همهمه نشون میداد اتفاق مهمی افتاده...!
کم کم سرم رو از توی سنگر بیرون آوردم، گرد و خاک که فرو نشست دیدم یکی داره داد میزنه: امدادگر! یکی پتو رو باز کرده و داره بدو از اون سمت میاد، ابوالفضل بستان افروز مثل برق از کنارمون رد شد. بلند شدم و دنبالش رفتم.
من صحنه شهادت زیاد دیده بودم، عزیزترین و بهترین بچههای همرزمم کنار دستم شهید شده بودند، ولی این صحنه قبل از این که درست بفهمم چی شده و کیا شهید شدند، بلاتشبیه خاطره غروب عاشورا رو تو ذهنم تداعی کرد. اون لحظهای که حضرت زینب(س) رو داشتند از کربلا میبردند و حضرت به هر طرف نگاه میکرد، پیکری یا قطعه ای از پیکر عزیزی را میدید.!
گلوله درست خورده بود وسط سنگری که حاج احمد کریمی و چند تا از بچهها توی اون بودند. قطعات متلاشی شده پیکرشون اطراف سنگر پخش شده بود.!
حاج احمد کریمی رو همه ی نیروهای گردان عاشقانه دوست داشتند. هر کدوم مون فکر میکردیم حاجی بیش از همه با ما رفیقه. شوخیهای ضربتی ش همه رو شامل شده بود و البته جدیت و فریادهای مردونه ش در حین کار هم.
حاج اکبر نوری فرمانده گردان ازاین اتفاق شوکه شده بود.!ویا متأثر از موج انفجار همون گلوله، نمیدانم !!مات و مبهوت زُل زده بود به پیکرهای متلاشی شده و جنازهها رو نگاه میکرد. تمام خاطراتی که با حاج احمد داشتم مث یه فیلم با دور تند از جلوی چشمانم عبورکرد. که یه دفعه یه جملۂ او مثل یه نورافکن از بین همه یادها خورد تو چشمم. حاج احمد بارها گفته بود من دلم نمیخواد با یه گلوله یا ترکش ریز شهید بشم. دلم میخواد موقع شهادت بدنم تیکه تیکه بشه. و الان رفقاش داشتند تکههای بدنش رو از اطراف میآوردند و توی پتو میذاشتند.
تو ی همه سختی های عملیات کربلای پنج، شاید سخت ترین قسمتش. شهادت حاج احمد کریمی، مهدی گل محمدی، علی آزاد فلاح و ابوالقاسم لَلِه اونم با این وضعیت بود. خط به هم ریخته بود.خستگی به تنمان ماند! چند لحظه بعد سیداحمد نیازخانی هم شهید شدو پرواز کرد سیداحمد بچه محل ما بود. وخیلی مظلوم، او جزو آخرین نفراتی بود که خودش رو رسونده بود به گردان و با اصرار زیاد اومده بود برای عملیات کربلای ۵....
یاد باد آن روزگاران یاد باد🌹🌹
"دهقان"
معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر
🌷 گزیدههایی از وصیتنامهی سردار شهید حاج احمد کریمی(●ولادت: ۱۳۴۰، تهران ☆ ○شهادت: ۱۳۶۵، شلمچه، عملیاتِ کربلای۵ ☆ ■مزار: گلزار مطهر شهدای علیبنجعفر "علیهالسلام" قم):
♦️《پدر و مادر، برادر، خواهران، دوستان و آشنایان!
سرنوشت انسان هر چه باشد همان است و هیچ کس نمیتواند سرنوشت خود را عوض کند
و انسان یک بار به این دنیا میآید و یک بار هم باید از این دنیا برود؛
پس چه بهتر که در راه خدا و اسلام از این دنیا برود
و در این دنیا هر چه قدر هم که ناراحتی میکشد لااقل در آن دنیا راحت باشد.》
♦️《پدر و مادر و برادر و خواهران عزیزم!
بعد از شهید شدن من در هر لباس و هر کجا و هر مقامی که هستید
و به هر صورتی که میتوانید راهی را که من رفتم شما هم ادامه دهنده این راه باشید؛
چون راهی است که به سوی سعادت و خوشبختی میرود
و انتهایش درجه رفیع شهادت است
و انسان شهادت در راه خدا را با جان و دل استقبال میکند.》
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار ارواح مطهر سردار شهید "حاج احمد کریمی" و "والدین آسمانیشان" صلوات🌷
@mabar17
هدایت شده از راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴فرماندهی که خودش همیشه اول صف خط مقدم بود
💢 بخشی از مستند «آخر رفاقت»؛
▫️روایتی مستند از سیره و سلوک رفتاری سردار شهید حاج «احمد کریمی» از زبان همرزمان او
🔻انتشار به مناسبت ۲۴ دیماه، سالگرد شهادت سردار شهید حاج «احمد کریمی»، فرمانده گردان حضرت معصومه (س) لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در عملیات کربلای ۵
🎞 برای تماشا و دانلود نسخه کامل این مستند به آدرس زیر بروید 👇👇
http://qom.irib.ir/article/389411299
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام استان قم
قَالَ امام هادی عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ :
مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ
امام هادی علیه السلام فرمودند :هر كه قدر خود را نداند (براى خود شخصيّت و ارزشى قائل نشود) از گزند او خاطر جمع مباش.
تحف العقول
جلد ۱
صفحه۴۸۳
با سلام و احترام
به مناسبت اولین سالگرد آسمانی شدن خادم اهل بیت، مرحوم حاج عباس حسینی یکتا مراسم یادبودی بر مزار آن مرحوم واقع در باغ بهشت قم در روز پنج شنبه ۲۸ دی ماه از ساعت ۱۴ الی ۱۶ برگزار خواه.د شد
حضور شما سروران گرامی موجب تسلی خاطر بازماندگان و شادی روح آن مرحوم خواهد بود
هیئت رزمندگان اسلام قم
هدایت شده از موسسه فرهنگی دارالقرآن رزمندگان اسلام قم
🔹 جلسه هفتگی
🔸 قرائت قرآن و صحیفه سجادیه
🔹 با تبریک شب میلاد حضرت جوادالائمه علیه السلام
🎤 استاد قرآن:
حاج علی اصغر آمیغی
🎤 بیان صحیفه سجادیه:
حجت الاسلام والمسلمین مرتضی وافی
برادران:
🕖 زمان:
یکشنبه ۱ بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۹
خواهران:
🕖 زمان:
یکشنبه ۱ بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۶
🕌 مکان:
بلوار ۱۵ خرداد کوچه ۷/۱ پلاک ۱۲
موسسه فرهنگی قرآن و عترت
دارالقرآن رزمندگان اسلام قم
🆔@razmandegan_islam_quran
🔺تصویر شهید کریمی و شهید آقازاده اهل قم که در حمله امروز رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند
🔹خبرگزاری بسیج استان قم🔹
👇تنها مرجع رسمی اخبار بسیج و سپاه استان قم👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/865206465Cafebe35a6f
🔺#قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🔻#قم_شهر_قیامواقامه
سلام علیکم
برادران شهیدآقازاده
عباس آقازاده شهادت عملیات کربلای۸
گردان حضرت معصومه سلام الله علیها
ابوالفضل آقازاده شهیدمدافع حرم
سومین شهیدخانواده علی آقازاده
امروزدرسوریه به شهادت رسید
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام استان قم
شهادت تعدادی از نیروهای جبهۀ مقاومت و ۵ تن از مستشاران سپاه در سوریه را به خانواده های داغدیده تبریک و تسلیت عرض می نمائیم.
لازم به ذکر است که دونفر از شهیدان
به نام های سردار علی آقازاده نژاد و سرگرد سعیدکریمی قمی هستند.
هیئت رزمندگان اسلام قم
🆔 @razmandeganqom
🔰 آیین استقبال از پیکر های مطهر
شهید سردار علی آقازاده نژاد و شهید سرگرد سعید کریمی🌱
🕊| وداع با پیکرهای مطهـر:
دوشنبه دوم بهمن ماه ۱۴۰۲ بعد از نماز مغرب و عشاء | شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر حضرت معصومه(س)
🌹| مراسم تشییع و تدفین:
سه شنبه سوم بهمن ماه ساعت ۱۴
از حرم مطهر حضرت معصومه(س) به سمت گلزار شهدای علی بن جعفر(ع)
#اطلاعیهمراسم |
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام استان قم
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 #نماهنگ
ای میوه قلب آقای خراسان
ای عشق تمام ای آقازاده سلطان
✨سالروز ولادت امام جواد علیه السلام مبارک باد✨
هیئت رزمندگان اسلام قم
🆔 @razmandeganqom
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام استان قم
🌺 مراسم جشن 🌺
🌷 میلاد با سعادت امیرالمومنین
🌷 حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام
🌸 بزرگداشت روز پدر
🔹 گرامیداشت یاد و خاطره ۲ تن از شهدای مدافع حرم در حمله اخیر رژیم کودک کش اسرائیل ، شهید علی آقازاده نژاد (از اعضای هیئت رزمندگان اسلام قم) و شهید سعید کریمی
🎤سخنران:
حجتالاسلام والمسلمین نوراللهی
🎤مداح:
کربلایی قاسم جباری
🕤زمان:
پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۳۰
🕌مکان:
گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام
حسینیه امام خامنهای
هیئت رزمندگان اسلام قم
🆔@razmandeganqom
هدایت شده از غلامرضا یعقوبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خجسته میلاد باسعادت اسدالله الغالب مولا نا علی بن ابیطالب
علیه السلام بر فرزند برومندش حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شیعیان و منتظران مبارک باد.
صبح شما بخیر و سعادت 🌺🌺