بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی و حجاب پیدا کرد
اولین سالی که روزه گرفت ۱۰ روز قبل از رمضان به پیشواز رفت
زینب هفت تا میوه کاج و هفت خاک تبرکی شهید را بین وسایلش نگه میداشت
در زمستان اصفهان که وسیله گرم کننده نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود می خوابیدیم، یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده، آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است، بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد، دلش نمی خواست که من در حال خواندن نماز شب اورا ببینم، در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نماز خواندن آنقدر لذت ببرد