eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
429 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شهید عزیزی که امروز معرفی میکنیم خوشبختانه دیروز پیکر مطهرشون شناسایی شدن و طی چند روز آینده به ایران برمیگردند...🌱
نــام: مجید نـام خـانوادگـی : قربانخانی نـام پـدر : اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـاریخ تـولـد : ۱۳۶۹/۰۵/۳۰ مـحل تـولـد : تهران سـن : ۲۵ سال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : مجرد شـغل : آزاد مـلّیـت : ایرانی دسته اعزامی: یگان فاتحین مسئولیت نظامی: اطـلاعاتی مـوجود نـیست درجـه نظامی: اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـحصیـلات : دیپلم https://eitaa.com/refigh_shahid1
‌ ⚫️اطـلاعات مـزار⚫️ مـحل مـزار: جاویدالاثر وضـعیت پـیکر : مـشـخـص موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه : اطـلاعاتی مـوجود نـیست ردیـف : اطـلاعاتی مـوجود نـیست شـماره : اطـلاعاتی مـوجود نـیست https://eitaa.com/refigh_shahid1
🌹جـزئیات شـهادت🌹 تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۴/۱۰/‌۲۱ کـشور شـهادت : سوریه مـحل شـهادت : خان طومان عـملیـات : اطـلاعاتی مـوجود نـیست نـحوه شـهادت : پس از به محاصره افتادن در خان طومان دوازده رزمنده به شهادت می رسند که شهید قربانخانی نیز بر اثر اصابت گلوله خمپاره به او به شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/refigh_shahid1
✨رفیق شهیدم✨ #شهید_مجید_قربانخانی https://eitaa.com/refigh_shahid1🍀
✨رفیق شهیدم✨ #شهید_مجید_قربانخانی https://eitaa.com/refigh_shahid1🍀
بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام عرض می کنم خدمت تمام مردم ایران، سلام می کنم به رهبر کبیر انقلاب و سلام عرض می کنم به خانواده عزیزم، امیدوارم بعد از شهادتم ناراحتی نداشته باشید و از شما خواهش می کنم بعد از مرگم خوشحال باشید که در راه اسلام و شیعیان به شهادت رسیدم. صحبتم با حضرت امام خامنه ای، آقا جان گر صد بار دگر متولد شوم برای اسلام و مسلمین جان می دهم. و از رهبر انقلاب و بنیاد شهید و سپاه پاسداران و همین طور بسیج خواهشمند هستم که بعد از به شهادت رسیدن من، هوای خانواده ام را داشته باشید. والسلام و علیکم و الرحمة الله و برکاته وصیت نامه ی اصلی من دست دوست عزیزم حاج مسعود می باشد. رقیه جان بر سینه میزنم که مبادا درون آن  غیر رقیه خانه کند عشق دیگری https://eitaa.com/refigh_shahid1
یک شب هیئت و یک عمر عاقبت بخیری...
خواهر شهید: یکی از دوستان مجید که بعدها همرزمش شد در این قهوه‌خانه رفت‌ و آمد داشت. یک‌شب مجید را هیئت خودشان می‌برد که اتفاقاً خودش در آن جا مداح بود. بعد آن جا در مورد مدافعان حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر سینه می‌زند و گریه می‌کند که حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من مرده‌ام که حرم حضرت زینب در خطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان شب تصمیم می‌گیرد که برود. https://eitaa.com/refigh_shahid1
مجید همه دنیا را به شوخی گرفته بود...
خواهر شهید: مجید تصمیمش را گرفته است؛ اما با هر چیزی شوخی دارد. حتی با رفتنش. حتی با شهید شدنش. مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود. عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آن جا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آن ها هم بهانه می‌آورند که چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌کوبی داری تو را نمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعد از آن گردان دیگری می‌رود که ما باز هم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آن ها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا این که مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآن جا برود. راستش دیگر آن جا را پیدا نکردیم وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی می‌بست که می‌خواهد به آلمان برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌ و کار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است. https://eitaa.com/refigh_shahid1