°🦋|••
•
.
•.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
•.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨
.
•.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.•
.
•.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•`
➣↻ ⇅♥️
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌻🌿
🌻🌿
🌿
.•°🌱|هر طـرف ڪہ مےنـگرے شـهیدے
را مےبیـنے← ڪہ با چشـمان نافـذ و عمـیقش نـگران توسـت ڪه تو چہ مےڪنی❓😔
+🍃| سنگیـن اسـت و طاقـت فرسـا زیر بار نگاهشـان حـس مےڪنے ڪہ در وجـودت چیزے در هـم مےریزد❗️
🌱صبحتون شهدایی🤗...
#پیشنهاد_دانلود🌸🌱
↻➣ @rafiq_shahidam
گوش کن !
هنوز صدای اخلاص بچه ها
در حوالی خاطرات
تلخ و شیرین دفاع مقدس
شنیده می شود ؛
سوی دیار عاشقان ،
سوی دیار عاشقان
رو به خدا می رویم
رو به خدا می رویم ...
نمی دانم
اگر یکبار دیگر
جناب عشق
ندای ای لشکر صاحب زمان (عج)
آماده باش
آماده باش
را سر دهد
من کجای ماجرا خواهم بود !
سوی دیار عاشقان
یا
در مخمل آسودگی دنیا ...
میدانیم
که منادی هر روز
حسینیان را صدا میزند
و هر شب
در محفل یاران
بزم عروج عرشیان
برپاست .
راستی ردای شهادت
این روزها
بر تن نسل سوم انقلاب
خودنمایی می کند
و من همچنان
با دلبری
خاطرات روزهای جنگ
دلخوشم ..
🖇⇩↻•°➣
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل😌
خداوند ما را کفایت میکند و او چه خوب نگهبان و یاورى است
🔰آل عمراڹ : ۱۷۳
🖇⇩↻•°➣
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
{•🌻🌙•}
میدونین بِه نَظر مَن
"اربَعین پای پیادِه ڪربلا"
باید جُـزء مِهـریه هَر دُختـری باشـِه...💍
مرا پاکیزه بپذیر.mp3
4.82M
#تلنگری 💌
🥀 خیلیها بظاهر شهید شدند؛
اما در قلب به مقام شهادت نرسیدند!
بیاموز در #جنگ_نرم هم شهید شوی!
وگرنه جایی میانهی راه میمانی...
🔅این مقام را کجا و چگونه میدهند؟
#استاد_شجاعی 🎤
#تمدن_سازی_نوین_اسلامی
♔♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#تلنگرانه🔔🔔
♦️بین این انسانهای رنگارنگ! 👥
که خیـــره می شوند و #معذب می کننــد تــو را
♦️نگـاه #جوانــکی کــه،زودتــر از تـــو ســرش را بــه زیــر می انـــدازد
تـــا دلـ❤️ مولایش را نشکنـد
یــک دنیا #دلخوشـی ست...
♦️و زمـــزمه ای🎶 کـــوتــاه:
مــــرا عهــــدی ست با جـــانان
♦️در کوچه و خیابان نگاه را از #حیا!
میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم
و درزهای بهم پیوسته کف پیاده رو را می شماریم.
♦️تا نکند🚫 چهره به چهره!
صورت به صورت!
نگاه به نگاه #نامحرمی افتد...
♦️اما بعضی ها صفحات اجتماعی را #غافل اند! غافل از اینکه چشم پیغام رسان #دل است!
♦️ #ای_برادر!
عکس با #ریش و محاسن با ادیت نورانی💫!
دست با انگشتر فیروزه و عقیق یمانی!
حالت ایستاده و نشسته با برادران #ایمانی!
♦️ #ای_خواهر!
عکس سجاده و چادر نماز🌸 در اتاق عرفانی! 📿
عکس از گونه ی نصفه و چشم بارانی!
جمع دوستان و #کافه های اعیانی!
♦️نیست❌ در شان یک یار #سیدخراسانی!!!درج کامنت با ادبیات بسیار #دخترانه و #پسرانه!
♦️اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما #مذهبی ها! در گیر آن هستیم...
خواسته و یا ناخواسته...
♦️اگر در فضای #حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان🗣 هستیم!
در فضای مجازی هم باشیم...
♦️عکس📷 با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات📲!
مانند این است که سر چهارراه شهر↹؛
ایستاده و #ژست بگیریم!
و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر! تماشا کنند مارا...
♦️مواظب باشیم #دل ها را نلرزانیم💓...
♦️عهد با #جانان را فراموش نکنیم♨️...!!
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
{•🌻🌙•}
#تڪحرف 📌💌
[ وَالْحَمْدُلِلّهِالَّذىيَحْلُمُ
عَنّىحَتّىكَاَنّىلاذَنبَلی...! ]🍁
یه جوری تحویلم میگیری
که راستی راستی باورم شده،
آدم خوبی هستم...! :)🌙
|مناجاتابوحمزه
°🦋|••
•
.
•.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
•.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨
.
•.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.•
.
•.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•`
➣↻ ⇅♥️
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
هرچی میخواید
از شهدا بگیرید؛
ازشون بخواید
براتون دعا کنن.
من خودم خیلی
چیزها از شهدا گرفتم.🌹
#از_شهدا_بخواهید
#شهید_نریمانی
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم، به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم، راننده به محض خروج از شهر، صدای نوار ترانه را زیاد کرد، ابراهیم چند بار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند، من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم، دیدم بسیار عصبانی است، مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست، حدس زدم بخاطر نوار ترانه است، گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟ میخوای به راننده بگم، نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه، رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید، راننده گفت: نمیشه، عادت کردم، نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره، ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد، از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد، همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
📚کتاب"سلام بر ابراهیم 2"
♔♡j๑ïท🌱↷https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
Part08_حاج قاسم.mp3
9.39M
🎙 #کتاب_صوتی حاج قاسم🌸
💫#قسمت_هشتم🌻
#پیشنهاد ویژه دانلود🌺🦋
➣↻https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم درخواستی🌱🌸
پیشنهاد دانلود💯
↻➣https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم درخواستی🌱🌸
#شهید_ابراهیم_هادی
پیشنهاد دانلود💯
↻➣https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم درخواستی🌱🌸
پیشنهاد دانلود💯
↻➣https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
[°🌼🌱🦋°]
اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ...:)🌱
خداوندا
امور را آن گونه که هست،
به من نشان بده...:)🌱
.
🖇⇩↻•°➣
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#بیو🍃🥀
-[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا]🌱
+ جانم؟!
-فَإِنِّي قَرِيبٌ
غصه نخور...
من پیشِتَم و حواسم بهت هست:)💙
#یگانهمعبودم♥️
AUD-20200617-WA0128.mp3
4.3M
من بی #حـسین
گمـشدهای بینشانهام
پس بـنویس
تمامِ مرا #خادمالحـسین
السلام علیکـــ یا اباعبدالله♥️
#پیشنهاد_ویژه 👌
♔♡j๑ïท🌱↷https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
✍️ تنها_میان_داعش
قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه کربلا شده است...
ادامه_دارد