eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
362 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @Eamahdiadrkni1 عنایات و.: @aboebrahiim روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها مسیر 1_جلسه بیست و یکم پارت 3.mp3
5.3M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 3 تنها مسیر، راهنمای بندگی 🤲🏻
پارت3 😇🌹 🔹برای زمین زدن و شکست دادن نفس خدا برنامه میده. 🔹حضرت آدم اعتراف کرد به برتری محمد و آل محمد نجات یافت
عشق مومن به نـماز مـانند شعله ای اسـت ڪه خـامـوش نـمی شـود! 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت بیست و چهارم - هانیه : نشستیم روی یکی از نیمکت های پارک که سایه بود یکم گفتند و خندیدند چندتا تیکه هم بار مردم کردند! --- ریحانه : هانیه میگم تو که انقدر فالور داری چرا نمیری خونه این پسره که لایکت میکنه؟! خونه اشونودیدی؟ خیلی شیـــکه🚶‍♀ تازه کلی دنبال کننده های پیچت زیادتر میشوند! - بیخیال بابا من اهل این کارها نیستم حدیث : خواهرم تو که هر غلطی خواستی کردی حالا میگی اهلش نیستم!؟ - دلم نمیخواد مشکلی دارید؟؟ سارن : خب برای چی؟ دلیلت چیه؟؟ تازه بابای پسره از این کله گنده هاست کنکورت و راه میندازه - میخوام صد سال سیاه راه نندازه ننه باباشم میخوان هرکی باشن ، باشن دنیا : من اگه جای تو بودم قبول میکردم حداقل روی اون دختر عموت، نیلی هم کم میکردی ---- -هانیه : وقتی این حرف سارن شنیدم یکم وسوسه شدم اما دوباره یاد خواب دیشب افتادم … سربند یازهرا مگه قرار نبود روی ابراهیم را کم بکنم؟! حالا این ها چی میگفتن این وسط؟! نیلی هم بره بمیره ، خیلی برام تاحالا زحمت کشیده که من برای رو کم کنی خودم را بندازم توی خطر نه من باید ثابت کنم ابراهیم ✋🏻 "من هم میتونم مثل تو باشم" همونجا بدون خداحافظی از پارک بیرون امدم ابراهیم تاالان که من بردم عقب نمونی داداش اصلا اون روز ناراحت نشدم که چرا قبول نکردم!؟ بلکه فکر میکردم اینکه قبول نکردم باعث شده یکی از ابراهیم جلو بزنم و خب بعد ها فهمیدم شهدا خیلی زودتر از ما دنیارا بُردَن :) هنوز هم خدارو شکر میکنم که تن به انجام همچین کاری ندادم نیمه اول زندگی من بعد از ابراهیم متوقف شد و فقط برای رقابت با ابراهیم نیمه دوم را شروع کردم! رفاقت با ابراهیم ارزش خیلی بیشتری از رفاقت با بچه های خیابون داشت این را بعد ها فهمیدم که ای کاش همه این و توی زندگیشون سرلوح رفاقت میکردن رسیدم خونه … با ذهن درگیر درس میخواندم اینستارا حذف کردم واقعا هربار که میرفتم داخل پیج از این پسره میترسیدم میترسیدم یک کاری بکنه برای همون حذفش کردم نویسنده ✍ :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ بــہ نـیّـت‌ برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹 ۱۰۷ـفحه 📚 ________________________ 🍃| ࢪفیق‌شہیدم‌ابراهیم‌هادے| 🍃
🌿 علی‌عشق‌است علی‌نوراست؛ علی‌نورٌعلی‌نوراست! ☁️🌱 ‌ @Refigh_shahidam
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌بر‌ابراهیم۱✨ پارت۸📚 ورزش باستانی اوایل دوران دبیرستان بود که براهیم ب
۱🍀 پارت۹ ورزش باستانی با رنگی پریده و با صدائی لرزان گفت : حاج حسن کمکم کن . بچه ام مریضه ، دکترا جوایش کردند . داره از دستم میره . نفس شما حقه ، تو رو خدا دعا کنید . تو رو خدا ... بعد شروع به گریه کرد . ابراهیم بلند شد و گفت : لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی گود . خودش هم آمد وسط گود . آن شب ابراهیم در یک دور ورزش ، دعای توسل را با یچه ها زمزمه کرد . بعد هم از سوزدل برای آن کودک دعا کرد . آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشست بود و گریه می کرد . دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت : بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید . با تعجب پرسیدم : کجا؟! گفت : بنده خدائی که با بچه مریض آمده بود ، همان آقا دعوت کرده . بعد ادامه داد : الحمدلله مشکل بچه اش برطرف شده . دکتر هم گفته بچه ات خوب شده . برای همین ناهار دعوت کرده . برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم . مثل کسی که چیزی نشنیده ، آماده رفتن میشد . اما من شک نداشتم ، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸🌱 تا‌ 💚 { خطبه غدیر : 📚 حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف} •{ آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود. هشدار! که اوست انتقام گیرنده از ستمکاران. که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها. که اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمی آنان. •{ هشدار! که او خونخواه تمام اولیی خداست. آگاه باشید! اوست یاور دین خدا. هشدار! که از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد. که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند. که او نیکو و برگزیده ی خداوند است. که او وارث دانش ها و حاکم بر ادراک هاست. •{ هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و نشانه هی او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار. بیدار باشید! هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است. آگاه باشید! که تمامی گذشتگان ظهور او را پیشگویی کرده اند. •{ آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست. کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت. آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است. این تعبیر به عنوان حجّت و امامت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد زیرا آنان حجّت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند نمود. 🍃ࢪفیق‌شہیدم‌ابراهیم‌هادے🍃
پـروردگارا! بـیامـرزورحـم کـن و تـوئـي بـهـتـریـن رحـمـت کـنـنـدگان ..! {مؤمنون۱۱۸} 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر 1_جلسه بیست و دوم پارت 1.mp3
1.45M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 1 اگه میخوایم تنها مسیر رو بهتر بفهمیم خلاصه نویسی یادمون نره 🗒
پارت1🌷🦋 🔹راه رشد انسان به سوی خدا مبارزه با هوای نفس است. 🔹مبارزه با هوای نفس برای همه انسان ها قطعی است. اگر کسی منفعلانه با نفس مبارزه کند چیزی درست نمیشود. اگر کسی با برنامه با نفس مبارزه کند به سمت خدا حرکت میکند. 🔹وقتی به اطاعت ولی خدا برسی مبارزه با هوای نفس آسان می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت بیست و پنجم - هانیه : ابراهیم خیلی هارا با رفتارش جذب کرده بود و من همه دارو ندارم را از جلب توجه ،جذب کرده بودم… اولین چیزی که با اسم ابراهیم به ذهنم میامد جذبه اش بود! خیلی شرایط خوبی داشت هم باشگاه میرفت و هم چهارشونه بود هم خصوصیات و اخلاقیات خوبی داشت اما هیچ وقت به دخترهای خیابون نگاه نکرده بود چه برسد به دوستی با نامحرم!؟ ابراهیم دست نیافتنی بود … یاد حرف مامانم افتادم که گفت : برای به دست آوردن تو باید سختی بکشن تا به راحتی از دستت ندهند! راست میگفت : ساشا منو راحت به دست اورد با چهارتا وعده الکی همانطورهم راحت من را از دست داد دنیاهم از دست داد و حالا معلوم نیست کدوم گوریه واقعا اگه کسی دوست داشته باشه به خودش اجازه نمیده باهات دوست بشه ابراهیم راز تو چیه!؟ چجوری انقدر خوش‌شانسی!؟ درموردش دائم دد اینترنت میچرخیدم تا اینکه یک مطلبی خواندم خیلی خجالت کشیدم انقدر برایم سخت بود که اون شب اصلا نتونستم باابراهیم حرف بزنم یادمه آقا ابراهیم مثال قشنگی میزد و میگفت: نماز اول وقت مثل میوه ای است که وقت چیدنش شده. اگه میوه رو نچینی، خراب میشه و مزه اولیه رو نداره. همیشه سعی کن نمازهایت، در هر شرایطی اول وقت باشه. خدا هم تو گرفتاری های زندگی، قبل از اینکه حرفی بزنی کارت رو ردیف میکنه."و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب بر پا دار که یقینا نیکی ها (نمازها)، بدی ها را از میان میبرند..." [ هود، 114] من چقدر میوه خراب دارم‌؟ چند کیلو؟ چند گالُن ؟ خیلی وقته نماز نخوندم ، شاید آخرین نماز همان ماه های اول تکلیف بود و بعدش …… به تعبیر ابراهیم اگه همه نماز میخواندن انقدر وقتشون تلف نمیشد دیگه نمیخواست ساعت ها توی بانک منتظر بمانند… سال ها توی پذیرش فلان دانشگاه بمانند فقط کافیه نماز بخوانند تا گرفتاری هایشان برطرف شود اون موقع ها فکر میکردم نماز خوندن یعنی اتلاف وقت ولی وقتی حساب کردم : هر ساعت ۶۰ دقیقه است = 60× 24=1440 1440دقیقه میشود یعنی ما نمیتوانیم نیم ساعت توی روز نماز بخوانیم هرکاری میکردم به این نتیجه میرسیدم که استدلال هایم خیلی بچگانه است نویسنده ✍ :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ بــہ نـیّـت‌ برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹 ۱۰۸ـفحه 📚 ________________________ 🍃| ࢪفیق‌شہیدم‌ابراهیم‌هادے| 🍃
🌿 علی‌عشق‌است علی‌نوراست؛ علی‌نورٌعلی‌نوراست! ☁️🌱 ‌ @Refigh_shahidam
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌بر‌ابراهیم۱🍀 پارت۹ ورزش باستانی با رنگی پریده و با صدائی لرزان گفت :
۱🍀 پارت۱۰📚 ورزش باستانی بارها ميديدم ابراهيم، با بچههائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اص ًال چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم : ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حاال هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.