https://harfeto.timefriend.net/16287876725767
اندکے از حال و هوای محرم حرف بزنیم🚶♀🌱
روضه حضرت رقیه س خیلی مرا می سوزاند اخه وقتی روضه خوان می خونه اول میگه از بچه یتیم های مجلس معذرت می خوام روز پدر من روضه رقیه رو برا خودم گذاشتم لطفا برای شادی روح پدرم حمد بخونید ممنون
_
رفقا یه حمد بخونین😔
سلام داداش ابراهیم مهربونم داداشی که همیشه در مشکلات کنارمی و دستم و میگیری در بسته رو مثل معجزه ای به روم باز میکنی امشب عجیب دلم از خلایق گرفته دستم و بگیر و از دنیا دورم کن
_
انشاءالله همیشه در رکاب شهدا باشین
من هرچی کع ندارم از بی پدری هست رقیه ع چ کرد خدای من من که ندیدم اما رقیه سر بریده را دید
_
😔😭
وقتی بی بی زینب بچه های خودش رو فرستاد میدان اما وقتی که داداش این بدن شهدا رو آورد نیومد جلو چرا می خوای بدونی آخه یه وقت نکنه برادر خجالت بکشه ای وای زینب چیکار کردی اون لحظه ی که او می بریدو او از حسین سر من از حسین دل
رفقا
بیاین تو این شبا با شهیدمون عهد ببندیم که هر روز یه گناه رو ترک کنیم 🌱
شبتون مهدوی
یاعلے
#السلامعلیڪیاحسینابنعلۍعلیہالسلام❤
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهمعجللوليڪالفرج 🌱📿
🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
بــہ نـیّـت
برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹
#صــ۱۲۶ـفحه 📚
________________________
🍃| ࢪفیقشہیدمابراهیمهادے| 🍃
#پیامڪۍازبهشٺ 💌🕊
مطمئن بآش هرڪسۍ با امٰام حسیْن .؏.
رفیق بشھ ، تغییر میڪنھ ...!
#شھٓیدابرٰاهیٓمهآدۍ❤
...................................................
🍃ࢪفیقشہیدمابراهیمهادے🍃
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلامبرابراهیم۱🖤 پارت۲۷📚 {• شرطبندی •} دوستش می گفت: با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توص
#سلامبرابراهیم۱🖤
پارت۲۸📚
{• شرطبندی •}
ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت. در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود. تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقالب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش.
نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند.
فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولک چال تا ايام پيروزي انقالب هر هفته ادامه داشت.
ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود.