یا من تُحَلٌّ بِه عُقَدُ المَکارِه...
ای آنکه گرههاي امور رنجآور
به وسیلهي او گشوده میشود...(:🍃
#صحیفهسجادیه
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
❤خاطرات شهید احمد مشلب در کتاب "ملاقات در ملکوت"
احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند و اعتقاد داشت که مادرش باید دختر مناسبی برایش انتخاب کند، چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت. دین، مذهب، حیا و غیرت به او اجازه نمی داد که برای ازدواج با دختری، رابطه📲 💻 داشته باشد.
یک روز به او گفتم: صبر داشته باش راه طولانی است اما #احمد جواب داد: ازدواج💞 برای جلب رضایت خدا💓 و شادی دل❤ ️ امام زمان (عج الله) است. احمد، منتظر، سرباز و یار امام مهدی روحی فداک بود.
او می گفت:
من می خواهم ذریه ی صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه ی دیدن آن ها به یاد من بیفتند!
💠راوی:علی مرعی(دوست شهید)
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#خنده_تاخاڪریز😉°°
•
يک روز سيدحسنحسينی
از بچههایگردانرفتهبود
ته درهای برای ما يخ بياورد.
موقع برگشتن پيش پای او را هدف گرفتن، همه سراسيمه از سنگر آمديم بيرون، خبری از سيد نبود، بغض گلوی ما را گرفت.
بدون شک شھيد شده بود.
آماده میشديم برويم پايينكه حسن بلند شد.
سر و پا ولباسهايش راتكاند
پرسيديم:
حسن چه شد؟
گفت:
آشنا در آمديم، پسرخالهی زن عموی باجناقخواهرزادهی نانوای محلمان بود. خيلی شرمنده شد، فكر نمیكرد من باشم والا امكان نداشت بگذارد بيايم.
هرطور بود مرا نگه میداشت!
•
^آشنادرآمدیم😅^
#طنز..
•
↳•j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرصاد عملیاتی با حماسه آفرینی سپهبد صیاد شیرازی که به نابودی منافقین انجامید...
۵۶۰ هزار بمب در این عملیات بر سر منافقین ریخته شد!
5مرداد ماه 1367 سالروز عملیات موفقیت آمیز مرصاد
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
عکسی زیبا از دو سپهبد شهید سپاهی و ارتشی در یک قاب
حاج قاسم همان کاری را با داعش کرد که سالها قبل صیاد دلها با منافقین کرده بود.
#مرصاد
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
سلام دوستان
اگر دوست داشتین مطلب ، کلیپ یا صوتی ..رو که مد نظرتون هست توی کانال بذاریم و بقیه هم ازش استفاده کنند به آیدی زیر بفرستید
خادم کانال 🌹
@yazahra313m
#شهادت یک واژه و راهِ ...
تمام نشدنے است ...
و آنقدر دست یافتنے است ڪه
هرڪس میتواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، ڪه حتما به آن دست خواهد یافت ...
و اما...هر آرزویے ... بهایے دارد ...
جان دادن در راه #خدا ، آدم شدن میخواهد
خالص شدن میخواهد ...
سختی و درد ڪشیدن مے خواهد !
و همه ے اینها ...
#رفاقت با امام زمان را میخواهد!
و زیر قول ، نزدن هایمان را میخواهد !!
براے #خدا ڪار ڪنید...🌸
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
بریم عاشقی با معبود😍
خدا داره صدامون میزنه ها🦋🌱
واسه یه مومن زشته جواب نده😒
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
بریم عاشقی با معبود😍 خدا داره صدامون میزنه ها🦋🌱 واسه یه مومن زشته جواب نده😒
↜گۅیݩد ڪریمـ اسٺ ۅ گݩہ مے بخشـد ↺گیـرمـ ڪہ ببخشد ز خجاݪٺ چـہ کݩـم...؟!
در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به
زیارت آقا امام حسین می رویم
🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 🌹
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ🌹
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌹
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده 🙏🏻
#اللهمـ_عجلـ_لولیکـ_الفرجـ🌷🦋
°🦋|••
•
.
•.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
•.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨
.
•.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.•
.
•.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•`
➣°•⇅♥️
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانے_شو
دوران دبيرســتان بود. ابراهيـم عصرها در بازار مشــغول به ڪار می شد و براي خودش درآمد داشٺ.
متوجه شد يڪي از همسايه ها مشڪل مالے شديدي دارد.
آنها علي رغم از دسٺ دادن مرد خانواده، ڪسي را براي تأمين هزينه ها نداشتند.
ابراهيـم به ڪســي چيزي نگفٺ. هر ماه وقتي حقوق مےگرفت، بيشتر هزينه
آن خانــواده را تأمين ميڪرد! هر وقٺ در خانه زياد غذا پخته ميشــد، حتما
براي آن خانواده ميفرسٺاد.
اين ماجرا تا سالها و تا زمان شهادٺ ابراهيم ادامه داشت و تقريبا ڪسي به جز مادرش از آن اطلاعے نداشت.
📚سلام بر ابراهیـم،جلــد۱
°j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
شهدامیخواستنومیشد
مامیخوایمونمیشهـ...🍃
چیکارکردیمبادلامون؟(:💔
#حاجحسینیکتا🌱🌸
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•یهاستادداشتیـممےگفت:
+ اگه #درسمےخونینبگینبراامام زمان
اگه#مهارتڪسبمےکنیننیتتونباشه
براےمفیدبودنتو
دولتامامزمان♥️🌱
اگہ#ورزشمےکنینامادگےبراے
دوییدنتوحکومتڪریمهآقاباشه
اینجورے میشیم⇓
#سـربازقبلازظهـور :)🕊
[بهشدتتوصیہمیشودببینید🙂👌]
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
💠روزشمار غدیر💠
🌸حیدر امیرالمومنین (ع):
🌸 گفتگوی بدون ضرورت با زنان #نامحرم، سبب بلا و گرفتاری می شود و دل ها را منحرف می سازد. ⚠
📚تحف العقول، ص ۱۵۱
🌹۱۳ روز تا بزرگترین عید خدا #عیدغدیر 🌹
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#طݪݕڱێ👳🏻♂
اُستادے داشتم ڪه
از ڪُبّار اولياے خدا بود
و ميفرمود براے زيارت اربعين
پاداشے است
ڪه براے عمل ديگر نيست!
.
زائر اربعين امام حسين(ع)
عاقبت بخير ميشود!
اين شامل ما هم ڪه
از راه دور زائر هستيم،می شود...
#آیتالله_فاطمینیا✨
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
أَدْعُوكَيَاسَيِّدِی
بِلِسَانٍقَدْأَخْرَسَهُذَنْبُهُ🦋✨
طرامیخوانـمـ
بازبانیکهگناهلالشکردهاست...(:
#وقتنمازه🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اززندگی گذشتند..
.
هرسرباز در جيبهايش
درفكرش
لاي دكمه هاي يونيفرمش
زني را به ميدان جنگ ميبرد
آمار كشته هاي جنگ
هميشه غلط بوده اند؛
هرگلوله دونفر را از پا در مي آورد
سرباز و زني كه درسينه اش مي تپد..❤
↻➣ @rafiq_shahidam 🌱
#اســتادصـفایےحائری...
کسانےکه #ایمـان بیشـتری دارند،
رنجشان بیشتر است که
«اَلبلاءُ لِلْوِلاٰء»!🌱🦋
مادامے که درگیـــــرهی عشق جایے نگرفتهای،
ســوهانے نمےخوری...!
هـــرچه این گیـره محکــــــمتر شد،
این سایش و فرســایش زیادتر میشود؛
که بلاء #مالمـومن است!
•°🌿°•
+ منازآنروزڪہ
دربندِتوعـــــَم، آزادم...!
Part04_خدای خوب ابراهیم.mp3
11.93M
📚کتاب صوتی
#خدای_خوب_ابراهیم🍃
✨"۱۷۸ خاطره درباره ویژگی های قرآنی شهید ابراهیم هادی"
🍃قسمت 4⃣
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
👆عکس بالا سایز پروفایل
گوشیتو خوشکل کن😊
#عکس_پروفایل
#شهیدابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا #رفیق_شهیدت رو دیدی؟
فیلمی از شهید #ابراهیم_هادی😍
#باز بشه✅
پیشنهاد ویژه دانلود👌📚
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#عاشقانھشهدایے💔😍
سر سفره عقد😊
اونقد ذوق زده بود✋🏻
که منو هم به هیجان می آورد… وقتی خطبه جاری شد و بله رو گفتم
صورتمو چرخوندم سمتش…👀
تا بازم اون لبخند زیبای همیشگیشو ببینم😍
اما به جای اون لبخند زیبا⚜️
اشکای شوقی رو دیدم؛⇦
که با عشق تو چشاش حلقه زده بود
همونجا بود که خودمو
خوشبخت ترین زن دنیا دیدم♥
محرم که شدیم💍
دستامو گرفت و خیره شد به چشام…🧿
هنوزم باورم نمیشد… بازم پرسیدم:”چرا من…؟”🌸
از همون لبخندای دیوونه کننده تحویلم داد و گفت…
“تو قسمت من بودی و من قسمت تو…” قلبم از اون همه خوشبختی…💞
تند تند می زد و
فقط خدا رو شکر می کردم…
به خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود🍃
هر روزی که از عقدمون می گذشت
بیشتر به هم عادت می کردیم…
طوری که حتی
یه ساعتم نمی تونستیم بی خبر از هم باشیم⚜️
هیچ وقت فکرشو نمی کردم…
تا این حد مهربون و احساساتی باشه
به بهونه های مختلف واسم کادو می گرفت و…
غافلگیرم می کرد…🌙
همسرشهیدمهدیخراسانی💛✨
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#طنز😍
#اللهم_ارزقنا_ترکشاً_ریزاً😂
استاد سرکار گذاشتن بچهها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبهرو میشوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟»
آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمیگردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند. اولاً باید وضو داشته باشی، ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحمالراحمین»
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:«اخوی غریب گیر آوردهای؟»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#شهیدابراهیم_هادی🦋
رفیق حتی اگر احساس بینیازی
داشتی دستت رابه سوی اهلبیت بگیر...
اگر مشکل نداشتی همیشه↻
وصل باش مخصوصا به مادرت" زهرا(س)"
فرزند نباید بی خیال مادر باشد.🌸
📚 #تنها_میان_داعش
✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_سی_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
ادامه دارد....