رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#خداےخوبِابراھیم 🌿' • خداوند حافظ ماست . . . در عملیات فتح المبین گلوله ای به نخاع گردن ابراهیم ب
#خداےخوبِابراھیم 🌿'
یتیم نوازے . . .
نامش را فراموش کردم، اما پسری سیزده ساله بود که پدرش راننده بود و در یک سانحه از دنیا رفت.
ابراهیم خیلی مراقب این پسر بود. برایش خرج میکرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر کرد. بعد متوجه شد که اینها مستاجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده...
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا این همسایه روبرویی ما رو حفظ کنه. تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت کرد و به صاحبخانه ما گفته که از این به بعد اجاره ها را او پرداخت میکند.
او خوشحال بود و ابراهیم هم ساکت. اما من میدانستم که ابراهیم با همسایه صحبت کرده و هزینه ها را پرداخت کرده!!
«فَأمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ»
«و اما (به شکرانه این همه نعمت که خدا به تو داده) یتیم را خوار، و رانده و تحقیر مکن.»
سورھ ضحی،۹
۩﴿دعاےحدیثکساء﴾۩
بہ نیت #شھید_امیر_سلیمانی
•قرائت روزِ بیست و سوم۳۲
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
سلام رفقا
من یه مشکلی برام پیش اومد که حلش فقط میتونه بدست خدا باشه
شنیدم داداش ابراهیم خیلیی از گره ها رو باز کرده و حاجت ها داده
میشه شما دعا کنید و ازش بخواید حاجت منم بده❤️
رفقایه دونه حمد به نیت رفیقمون بخونیم💚
#ارسالی_اعضا🌸✨
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
﷽ سلام به همه عاشقان بردار شهیدم شهید ابراهیم هادی شاید کسی باور نکند ولی اين شهید همه زندگی من هست
﷽
سلام وقت بخیر.
دیروز که این متن رو در کانال خوندم دلم گرفته بود بیشتر هم شد که چطور شهید ابراهیم هادی نظر می کنه به بعضی افراد و گفتم خوش بحال این فرد که شهید اینجوری نگاهشون کرد و این قضیه گذشت تا اینکه امروز.....
از اونجایی که دلم گرفته سر یه سری قضیه و خواستم ناهار بخورم که همراه ناهار خوردن گوشی تو دستم بود و دیدم یکی از کانال ها لایو گرفته بود و دیدم دقیقابالای مزار شهید ابراهیم هادی ایستاده و اونجا بود که بغضم ترکید و گفتم اون از دیشب و حسرت خوردن که شهید چقدر خوب بهشون نگاه می کنه
اینم از امروز که برای بنده اتفاق افتاد که به من هم نگاه کرد و از راه دور دعوتم کرد که سر مزارش حاضر باشم
و تو همون لایو این جمله رو نوشتم:«حالِ خوب یعنی وقتی دلت گرفته باشه رفیق شهیدت بیاد و سوپرایزت کنه»😢💔
ابراهیم جان،تو دلم خیلی چیزهاست که می دونید چی میگم و چی می خوام و از چی دارم صحبت می کنم
کمکم کنید که بشه،به دعا و نگاهت سخت محتاجم رفیق شهیدم💔💔😭😭
°•🌱|@refigh_shahidam
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـ۱٦٥فحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
شـهـدا از خوابـــــ
و خوراک افتادند
تا دنیا #خوابمان نڪند
و این استـــــ معناے مردانگے...
اے ڪاش مردانہ
قدر مردانگے هایشان را بدانیمـــ🤞🏼
#شهیدابراهیم
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#خداےخوبِابراھیم 🌿' یتیم نوازے . . . نامش را فراموش کردم، اما پسری سیزده ساله بود که پدرش راننده
#خداےخوبِابراھیم 🌿'
پنج هزار فرشته . . .
بعد از عملیات فتح المبین با او صحبت کردم. ابراهیم میگفت: رزمندگان ما، کوچک و بزرگ، با تقوا و ایمانی مثال زدنی به جنگ دشمن رفتند. خداوند هم با امداد غیبی، به گونه ای ما را یاری کرد که در تمام مدت عملیات، شاهد بودیم که دشمن یا اسیر میشد، یا کشته میشد و یا فرار میکرد!
یکی از فرماندهان دشمن اسیر شد. میگفت: من وقتی به سمت ایرانی ها نگاه کردم، دیدم تمام صحرا پر از رزمنده است! وقتی همراه با نیروهایم اسیر شدیم، با تعجب دیدم که فقط چند رزمنده نوجوان ایرانی بالای سر ما هستند!!
«آری، اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را با پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانه هایی با خود دارند، مدد خواهد کرد!.»
سورھ آل عمران،۵۲۱
💌#ڪلام_شھید
شما همانند یک ماھی که قدر آب را نمیداند؛
قــــــــــدر #ولایت_فقیه را نمیدانید!!
#شادیروحشهداصلوات🌱
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
۩﴿دعاےحدیثکساء﴾۩
بہ نیت #شھید_هادی_ذوالفقاری
•قرائت روزِ بیست و چهارم۴۲
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
بسم رب النور ✨
سلامورحمت رفقا🍃
فردا انشاءالله محفلی
خواهیم داشت در پیرامون مبحث #توسل
💌قرار ما به حوالی ساعت ۸ شب
ان شاءالله مسابقه به همراه جایزه خواهیم داشت
منتظر حضور گرمتون هستیم
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
کاری کن #ای_شهید🍃
🔸بعضی وقتها نمیدانم در گرد و غبار این دنیا چه کنم!
مرا جدا کن از زمین.
دستم را بگیر؛
میخواهم در دنیای تو آرام بگیرم🌷
•.˹@refigh_shahidam˼ |ོ
﷽
سلام میخوام یکی از عنایات اقا امام رضا ع رو براتون بگم..
مدتها پیش خداتوفیق دادرفتیم زیارت اقاامام رضاع..
جایی مهمان بودیم که منزلشون از حرم خیلی فاصله داشت.هرچی به همراهام اصرار کردم بریم حرم وبیتابی میکردم.. بهانه میاوردن.منم دلم رو زدم به دریا وبا سرویسهایی اتوبوس رانی تک وتنها اون هم با اصرار راهی شدم.
گفتن برگشتن سختت میشه،گفتم: ادرس بدین یه کارش میکنم.مثل پرنده ها با شوق رفتم حرم🕊وقتی رسیدم که دیدم ای وایی من درهای حرم روبستن تا ضریح رو شستشو کنن😔دلم شکست گفتم: اقا جون با چه ذوقی اومدم. درو به روم بستن؟
که یهو دیدم پشت یکی از دربهای حرم یه عده ای جمع شدن گفتم:چی شده؟ گفتن اینا نابیناهستن میخوان مخصوص تو خلوتی ببرنشون زیارت...خودم روانداختم بینشون که مدیرشون گفت: خانم شما نابینا نیستین برو بیرون وحولم داد بیرون ...
گفتم یا امام رضا منم کورم..دلمو شفا بده تورو خدا بذار بیام تو همه که رفتن اخرین نفر من بودم یکی دستمو کشید داخل حرم وپشت سرم دربسته شد☺
ای خدا من وحرم خلوت وزیارت و اقام امام رضا..زیارت سیری کردم..جوری که چشم دلم روشن شد❤
وقت برگشتن انقدرتعداد اتوبوسها زیاد بود که نمیدونستم باید سوار کدومشون بشم...تو دلم گفتم:🥺ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...کمکم کن اقای مهربانم 🤲
دیر وقت بود منم ترسو و تنها.. یه جوان رشید بلند بالای زیبا رو با یک لباس خاص؛ گفت: سلام خانم کجا میخواهی بری.ببینم ادرستون رو.. بیا دنبالم..ترسیدم بودم ولی بهش اعتماد کردم ..
کلی راه رفتیم.
گفت مسیرمه شما نگران نباشید.شما رو میرسونم تا جایگاه ...
رسیدم و سوار سرویس شدم تشکری کردم ..واون اقای راهنمایی مهربان به سمت حرم برگشت...
سبکبال🕊 وارام به اون هادی مهربون فکر میکردم...
وتشکر از خدایی که همین نزدیکیها بود😊
°•🌱|@refigh_shahidam