eitaa logo
معلمانه/ حسن عبدالصمد
512 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
53 فایل
در این کانال محتوای مفید با موضوعات سواد رسانه ای، جنگ شناختی، عملیات روانی، و هر آنچیزی که در پشت پرده رسانه ها و دنیای پیرامونی در حال وقوع هست را با نگاه علمی، تربیتی و رسانه ای تقدیمتان خواهیم کرد.🙏 ارتباط با ادمین @mabdosamad
مشاهده در ایتا
دانلود
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما به جای یاری امام زمانمان، خود را پشت گریه بر دیگر معصومین پنهان کرده‌ایم!
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ لحظاتی از مداحی شب گذشته حسین طاهری با حضور وحید شمسایی و حمایت عزاداران فاطمی از حرکت نمادینش در مسابقات همبستگی کشور های اسلامی 🇵🇸 @Roshangari_ir
⭕️ جواد قارایی شروین را با خاک یکسان کرد:))
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️نظر جمال عبدالناصر در مورد ایرانِ زمان شاه بسیار قابل تامل !
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شاه کلید حاجت روایی 👈 کارسـازترین توسل پیشاپیش شهادت صدیقه طاهره حضرت زهرا سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم 🍂🥀
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه ای: محبت حضرت زهرا صد جا به درد آدم میخورد...
4.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 طنین شعار «مرگ بر اسرائیل» در شب دوم مراسم عزاداری حضرت زهرا(س) در حسینه امام خمینی(ره)
پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کرد هرکسی بار در دکانش داشت پیر افتاده را خبر می کرد او که عمری برای نان حلال گاری اش را به هر طرف می برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد روزی از کوچه که به خانه رسید همسرش گفت: درد نان داریم از بد حادثه همین امشب نان نداریم و میهمان داریم سال ها با غم تهی دستی در خفایت اگرچه سر کردی می رود ابرویمان امشب دست خالی اگر تو برگردی باز هم راهی خیابان شد حجره ها را یکی یکی می دید هیچ باری نمانده روی زمین از نگاهش عذاب می بارید گوشه ای بین کوچه و بازار با خودش گفت کاش می مردم خسته ام دیگر از همه از بس حسرت عمر رفته را خوردم در همین حال بر زمین خوابید ناگهان کودکی صدایش کرد پیر مرد خمیده حیران شد گیوه را تا به تا که پایش کرد گفت جانم مرا صدا کردی زود تر عرضه کن که کارت چیست؟ مس، ملافه، گلیم ، یا قالی حاضرم من بگو که بارت چیست پسرک گفت پیش ان کوچه روضهٔ هفتگی شده برپا دیگ را از حیاط خانه ما میتوانی بیاوری آقا؟ پیرمرد از جواب او جا خورد دیگ نذری روضه را میدید گاری اش را جلو عقب کرد و به سیه روزی خودش خندید یادش افتاد عهد دیرین را روز اول که گاری اش را برد قول داده که رایگان ببرد بار روضه اگر به تورش خورد پیر مردی که در دوراهی بود این طرف دیگ نذری بی مزد آن طرف خانواده اش محتاج مرگ بر روزگار شادی دزد دیگ را برد عقل او می گفت مزد زحمت بگیر و عاقل باش که در این روزگار جایز نیست تنگدستی و کار بی پاداش دل ولی حرف دیگری میزد عهد دیرین بهانه دل بود پیرمرد از دلش حمایت کرد بس که این پیر خسته عاقل بود دیگ را برد مبلغی نگرفت دست خالی به خانه بر می گشت پیر مرد شکسته و تنها از گذشته شکسته تر می گشت تا به خانه رسید از بازار ناگهان مضطرب شد و حیران پشت در کفش های بسیار و داخل خانه مملو از مهمان از لب پنجره نگاه انداخت میوه های عجیب و رنگارنگ عطر ناب برنج ایرانی نالهٔ زعفران در هاونگ همسرش که ز خانه بیرون رفت دید مردش نشسته با حیرت گفت از دست پر رسیدن تو متحیر شدم خدا قوت تا تو از خانمان برون رفتی پیرمردی شریف و گاری کش دم در آمد و صدایم زد گفتم از پشت نرده فرمایش؟ بیقرارو شکسته چون مرغی که پر و بال بر قفس می زد عطش از چهر اش نمایان بود تشنه بود و نفس نفس می زد گفت این خوار و بار را داده است مادری قد کمان و آزرده ما بدهکار همسرت هستیم دیگ نذری برایمان برده هرکسی که ندارد عشق تورا تازه فهمیده که نداری چیست قصه کل عاشقان حسین قصه پیرمرد گاریچی ست
21.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناگفتنی های عجیب🤯 ⚔️جنگ ۱۲ روزه! پ ن :مردم نمیدونید چه عملیات هایی خنثی شد...
منتظر تاکسی بودم یکی رسید ، گفتم مستقیم! وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: داداش اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه..... ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله مادرم .... ○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟ ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جداً؟ شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ ● آره... مادرم سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ داداش ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم نا اهلی های بدی می کنم، ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم .... بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون نا اهل مثل تو بودن اون روز....نمیذاشتن به ناموس_علی جسارت بشه...... سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم.... ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره فقط_هجده_سالش_بود...💔 ○ گرفتی ما رو اخوی؟؟؟؟؟ شما که خودت حدودا از ۳۰ سال بیشتر سن داری حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مـــادر همه‌ی ما شیعه ها حضرت_زهراست..... یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده.... ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم... چقدر حالا این غم برام متفاوت شد ... وای مادرم ... ولرزیدن شانه هاش ■ لحظاتی به سکوت گذشت ○ گفت یه فلش مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه فلش زد تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. یاحسین_غریب_مادر🎶 من بودم و راننده و صدای مداحی و و اشک هق هق و یه روضه دونفره .....صل الله علیک یا فاطمه الزهرا،یا وجیهتا عندالله اشفعی لنا عندالله الیس الصبح بقریب (س) 💔 https://eitaa.com/pasogo
28.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀کی سرت دادکشید؟ به اون صدا لعنت... 😭